1 خود را به رکاب آشنایی برسان سعیی کن و خویش را به جایی برسان
2 چون غایت ره بغیر یک مقصد نیست هر ره که روی به انتهایی برسان
1 خوش رست چمن رشته خارا برچین خوش یافت بهار پر ز دیبا برچین
2 بلبل به خراش سینه آوا بشکست از سایه گل خرده مینا برچین
1 فکری کنم و دهم سرانجام سخن شاداب کنم به مدح تو کام سخن
2 فرمان تو زنده کرد اگر نام مرا من زنده کنم به نام تو نام سخن
1 شب تا سحرم فسانه خوان غم او خوابم نبرد ز داستان غم او
2 تا بار امانتش به خائن ندهم صد جای نشسته پاسبان غم او
1 ای فیض سپهر و نور اختر با تو حسن صدف چهار گوهر با تو
2 فوق فلک و تحت سما در خور کیست زیبنده تخت و فر افسر با تو
1 دل جز ز دو زلف پرخم و پیچ مجو از عشق نشان به قرعه و زیج مجو
2 بنشین و نگاه کن که آسیمه دلست هرکس که چو روین است ازو هیچ مجو
1 آویز به طره از خم و پیچ مگو زان مصحف چهره گوی از زیج مگو
2 او تو شده است کار خود می سازد تو هیچ نیی هیچ مجو هیچ مگو
1 ذوق آمده رخت خوش دلی بر در نه بنما در ناب و داغ بر کوثر نه
2 زان خنده شیرین و لب گلناری لخت جگری بخای و بر اخگر نه
1 هرچند که جور بی محابا داری کس رنجه نمی شود چه پروا داری
2 صد حور و پری اگر رسد ننشیند بر گوشه خاطری که تو جا داری
1 بدگوییی خود کنم مگر یار شوی بستانمت از تو تا وفادار شوی
2 یک رنگان را ظریف طبعان نخرند رنگی دگر آیم که خریدار شوی