1 روزی که گرفت کاتب صنع قلم مشکل دهنش به هیچ گردید رقم
2 از خنده پدید شد دهانش آری پیدا ز تجلی وجودست عدم
1 گر از مشهد اگر ز بلخ آمدهایم از غره جاهلی به سلخ آمدهایم
2 همچون می کهنه سودمندیم به طبع هرچند چو پند پیر تلخ آمدهایم
1 پر می بینم که بینوا می آیم بیگانه ز خویش و آشنا می آیم
2 ای کاش چو رفتنم ندانم به کجاست می دانستم که از کجا می آیم؟
1 چون طایر باد از قفس آزادیم دوران گرهی نزد که ما نگشادیم
2 تاری ز کمند کس نبردیم نشان در دام کسی پری گرو ننهادیم
1 ای بلبل بی قرار غوغا بردار بخروش و گره از دل شیدا بردار
2 خوبی بهار شد به افسوس بنال گل می رود از قفاش آوا بردار
1 بر خوان صلات تا به کی لقمه خام در جام عطات چند این آب حرام
2 صبری که نمک برشته تر گردد دل سعیی که به من سرشته تر گردد جام
1 هرچند که روز بی نوایی دارم شب با سگ دوست آشنایی دارم
2 در بزم اگر جای ندارم غم نیست در کوچه او ره به گدایی دارم
1 هرگز نشود دار فنا جای قرار بی گریه کس از رحم نیاید به کنار
2 گل جامه دریده بر سر شاخ آید از بس که به دامنش درآویزد خار
1 عیسی نفسی غبارت از دم بفشان روحی ز وجود گرد آدم بفشان
2 وجدی کن و زین طلسم خاکی بدرآی شوری کن و قید جسم از هم بفشان
1 از ضعف تنت رفته توان همه کس وز درد تو خسته استخوان همه کس
2 یک تن ز ملامت تو بی دردی نیست پیوند به جان تست جان همه کس