1 گر در شب تیره تابیم نور شوی ور در دم مردن آییم سور شوی
2 از دیده من اگر ببینی رخ خویش ترسم که به حسن خویش مغرور شوی
1 ای دل ز سفر تحفه چه سوز آوردی وز عشق چه حرف دلفروز آوردی
2 تا ذروه وصل صد مقامست بگو با دوست کجا شبی به روز آوردی؟
1 تا نگذری از قشر منقا نشوی تا رو نکنی به اصل بینا نشوی
2 تا در نزنی چنگ به هر چیز که هست شیرازه جزو در کل اجزا نشوی
1 تا کی همه کوکنار آخر گزکی شیرین تر ازین بسست شیرین ترکی
2 زین سفره عیش چند بی میل خوریم گر نیست کباب پخته گرد نمکی
1 یک دم دل شاد را به صد دم ندهی واندم به دم عیسی مریم ندهی
2 مرغان ضمیر از صفا رام شوند جمع آی که از تفرقه شان رم ندهی
1 از ابر به کشتزار بایسته تری وز باد به نوبهار شایسته تری
2 هر شام من از فراق تو خسته ترم هر صبح تو از زحمت من رسته تری
1 چندان که به حکمت گروی دورتری تا می شمری نجوم بی نورتری
2 آن کور که تو راه ازو می پرسی او می داند که تو ازو کورتری
1 هر سو به تن از زخم مهی کاسته ای یا صفحه گل از رقم آراسته ای
2 چون شعله آتشین که از خوردن چوب سرکش تر و خانه سوزتر خاسته ای
1 ای از تو صور نگار هرجا کوری زیب از تو دهد به عاریت هر عوری
2 هرکس مثلی به عقل خود می آرد نوروز و دهست و روستایی سوری
1 هان بلبل هان صفیر محکم ندهی تا طوطی غنچه نشکفد دم ندهی
2 از غیب به باغ طایران آمده اند خامش که ز شاخسارشان رم ندهی