1 ساقی به زحمت آمده ام تا به پای خم یک کاسه می بیار وگر نیست، لای خم
2 باطن ز کسب معرفتم به نمی شود تبدیل خلق می کنم از کیمیای خم
3 از یک پیاله ام ز خلاف فلک بخر کز سر برون شدم چو می از تنگنای خم
4 گر خم شکست محتسبم غم نمی خورم کافیست یک کرشمه ساقی بجای خم
1 خواهم که به آزادی دل نام برآرم این طوطی شیرین سخن از دام برآرم
2 گر زین قفس تنگ برآیم دو سه گامی چون کبک دری قهقهه از کام برآرم
3 زین گونه که ناوک فکنانم به کمین اند صد بال و پرم کم بود ار وام برآرم
4 ممنونم ازین دل شکنان گر بگذارند کز میکده حالی قدح و جام برآرم
1 نیست دوران را نشاطی رطل مالامال کو؟ مطربی کز وی بگردد آسمان را حال کو؟
2 تاج عزت بالشست و تخت رفعت بسترست سلطنت را یک جوانمرد بلنداقبال کو؟
3 بوم و دشت مملکت پر از شکار فربهست جره شاهینی که با کبکی زند چنگال کو؟
4 سنگباران است بر ما روز و شب از حادثات ز آشیان خواهیم برپریم اما بال کو؟
1 آب رز در خم آتشین نشده سیر ازو خاک جرعه چین نشده
2 ته این لعل دردآمیزست در نگین خانه خوش نشین نشده
3 مزه نگرفته ای ز میکده ای کز لبت باده انگبین نشده
4 بر چنان لب عجب که تا امروز لعن ابلیس آفرین نشده
1 در شهر و کو هنگامهها بهر تماشا کردهای تا خلق را غافل کنی صد فتنه برپا کردهای
2 وسواسیان عقل را در قید شرع افکندهای سوداییان عشق را سرگرم سودا کردهای
3 روز قیامت هم عجب گر کام مشتاقان دهی تو کز فریب وعدهای دلها شکیبا کردهای
4 زلفی پر از خاص و خدم رویی گرفتارش حشم عرض تجمل دیدهای آهنگ غوغا کردهای
1 همیشه گریه تلخی در آستین دارم به نرخ زهر فروشم گر انگبین دارم
2 به باد و برقم از احوال خویش در گفتار که ابر در گذر و تخم در زمین دارم
3 کسی که خانه به همسایگی من گیرد مدام خوش دلش از ناله حزین دارم
4 نه با گلم نظری نی به صوتم آهنگی است شکسته بالم و صیاد در کمین دارم
1 آنی که به جان ناز تو را حور کشیده خورشید به چشم از رخ تو نور کشیده
2 گیسوی تو ببریده کمند از دم افعی مژگان تو نیش از تن زنبور کشیده
3 آن رخ که خویش می چکد از زلف بناگوش گویی عرق از عنبر و کافور کشیده
4 از معنی فهم و دهن تنگ تو ادراک یک نکته بیان کرده سخن دور کشیده
1 نوید عهد گل از نورسان باغ شنو بشارت طرب از گردش ایاغ شنو
2 سرم ز حرف پراکنده گوی در شور است صدای مغز پریشانم از دماغ شنو
3 شهید یار به ناوردگاه یار اولی همین وصیت پروانه ز چراغ شنو
4 بر اهل شوق ره فیض درنمیبندند نوای بلبل اگر نیست صوت زاغ شنو
1 به توتیای رهم خون ز چشم تر چیدی جراحت از دل هجران خلیده برچیدی
2 حدیث خوش نمک ارمغان صحبت کیست؟ که درد از دل و آزارم از جگر چیدی
3 من از فراق تو مردم تو را چه حاصل شد به غیر از اینکه گل شهرت از سفر چیدی
4 همیشه جلوه طراز رقیب بی روشی کدام میوه ازان نخل بارور چیدی
1 از نصیحت برفروزد روی تو از شکر گردد ترش ابروی تو
2 چند گرم خشم و بی باکی شدن روی تو در آتشست از خوی تو
3 با می ما مشگ تو آمیختند رنگ ما نگرفتی و ما بوی تو
4 تا که پا از خانه بیرون می نهم در بیابان می رمد آهوی تو