1 رفتم به کنشت گبر و ترسا و یهود زیرا که عبادتگه رهبان تو بود
2 از سنگ و کلوخ و در و دیوار کنشت جز زمزمه ذکر تو گوشم نشنود
1 ای فاتحه روی تو قرآن مجید چون روی تو دیده مصحف خوب ندید
2 تا گنج خفی عیان شود منشی «کن » بر لوح رخت صورت «الله » کشید
1 در مملکت فضل خدا، شاه ولی است از سر خدا با دل آگاه ولی است
2 واقف ز رموز « لی مع الله » ولی است بی شک ز صفات ذات آگاه ولی است
1 بینی تو هیات الف دارد راست ابروی تو لام الف بود از چپ و راست
2 «هی » دایره گوش تو ای مظهر حق! زین وجه تو را اله خوانند رواست
1 بی درد دلی کسی به درمان نرسید بی جذبه حق کسی به رحمان نرسید
2 روی تو که هست آینه صورت حق بی معنی آن کسی به قرآن نرسید
1 دلبر چو به تیغ دست می یازد بین برخیز و بیا و بر سر پای نشین
2 وانگاه به لطف گو که نوشم بادا از دست نگار شربت روز پسین
1 در عین علی سر الهی پیداست در لام علی هوالعلی الاعلاست
2 در یای علی صورت حی القیوم بشناس و بدان که اسم اعظم آنجاست
1 دانستن ذات واجب امکان تو نیست چون آیت فضل و علم در شأن تو نیست
2 مسموع نگردد بر من حجت تو تا پیش من از سی و دو برهان تو نیست
1 ای روی تو گلبن گلستان همه نوش لب تو چشمه حیوان همه
2 در مملکت حسن و ملاحت شده ای شاهنشه دلبران و سلطان همه
1 فرقان رخت که فرق فرقان بشکست موسی چو بدید لوح یزدان بشکست
2 تا سی و دو خط رویت آمد به ظهور پرگار طلسم گنج پنهان بشکست