1 یارب چه شد آن دلبر عیاره ما را کآزرد به هجران دل صد پاره ما را
2 بر اوج سعادت تو نگه دار خدایا از نقص و زوال آن شه سیاره ما را
3 با تیغ جفا، دست فراقش بگشاید هردم جگر خسته خونخواره ما را
4 داریم امیدی به ره لطف الهی کآرد به سر آن بخت ستمکاره ما را
1 صبح از افق بنمود رخ، در گردش آور جام را وز سر خیال غم ببر، این رند دُردآشام را
2 ای صوفی خلوتنشین بستان ز رندان کاسهای تا کی پزی در دیگ سر، ماخولیای خام را؟
3 ایام را ضایع مکن، امروز را فرصت شمار بیدادی دوران ببین، دادی بده ایام را
4 ای چرخ زرگر! خاک من زرساز تا جامی شود باشد که بستاند لبم زان لعل شیرینکام را
1 می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا
2 شسته بودم ز می و جام و قدح دست ولی می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا
3 به هوای لب میگون تو گر خاک شوم ذره ای کم نشود رغبت میخانه مرا
4 دانه خال تو آن روز که دیدم گفتم دام زلف تو کند صید بدین دانه مرا
1 بهشت و حور، بی وصلت، حرام است اهل معنی را کزان وصل تو مقصود است مشتاق تجلی را
2 قیامت گر بیندازی ز قامت سایه طوبی به زیر سایه بنشانند اهل روضه، طوبی را
3 جمالت گرنه در جنت نماید جلوه ای هر دم کند سوز دل عارف سقر، فردوس اعلی را
4 غم دنیا و فکر دین نگنجد در دل عارف که بی سودا سری باید هوای دین و دنیی را
1 در عالم توحید چه پستی و چه بالا در راه حقیقت چه مسلمان و چه ترسا
2 در صورت ما چون سخن از ما و من آید در ملک معانی نبود بحث من و ما
3 در نقش و صفت نام و نشانی نتوان یافت آنجا که کند شعشعه ذات تجلی
4 ذرات جهان را همه در رقص بیابی آن دم که شود پرتو خورشید هویدا
1 این حضور عاشقان است، الصلا صحبت صاحبدلان است، الصلا
2 یار با ما در سماع معنوی است گر نظر داری عیان است، الصلا
3 در سماع عشق رقصانیم باز این معانی را بیان است، الصلا
4 حضرت مستان خاص الخاص ماست مجلس آزادگان است، الصلا
1 ای چون فلک از عشق تو سرگشته سر ما سودای تو زد آتش غم در جگر ما
2 بودیم هوادار تو پیوسته و باشیم تا هست نشان تو و باشد اثر ما
3 بشنو که چه فریاد و فغان در ملکوت است از یارب هر شام و دعای سحر ما
4 ما زنده به عشق تو از آنیم که نگذاشت مهر تو که یک ذره بماند اثر ما
1 آنچه پیش است اگر جمله بدانید شما روز و شب خون ز ره دیده فشانید شما
2 دیده دل بگشایید و نکو درنگرید می رود عمر، چه در بند جهانید شما
3 چون روی از پی دنیی، برود دین از دست وز پی سود جهان بس بزیانید شما
4 پیش دارید یکی راه عجب دور و دراز نیک کوشید در این راه نمانید شما
1 ساقیا آمد به جوش از شوق لعلت جان ما خضر مایی، می بیار از چشمه حیوان ما
2 با لب لعلت به جان بستیم پیمان در ازل تا ابد پیمانه لعل تو و پیمان ما
3 درد بی درمان ما را چاره جز وصل تو نیست ای وصالت چاره ساز درد بی درمان ما
4 عاشقان را در دو عالم جان جانان خود تویی کی بود غیر از تو جانی ای دل و جانان ما
1 تا هوای طوبی قد تو دارد جان ما هست منزل آیت «طوبی لهم » در شأن ما
2 قبله و ایمان عاشق نیست الا روی دوست تا که هست و بود و باشد قبله و ایمان ما
3 در ازل چون با تو پیمان محبت بسته ایم هست چون حسن تو باقی تا ابد پیمان ما
4 بر سر زلف تو خواهد رفت باز این دین و دل این دل آشفته حال و جان سرگردان ما