36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

بدان که سر ابواب خواطر و دفع وساوس اگر چه صعب و مشکل و لیکن مرتبه ای است بس عظمی، و موهبتی است بس کبری کلید گنج سعادات و مفتاح ابواب مرادات است، زیرا که دل مانند ظرفی است که خالی بودن آن از محالات است پس لامحاله بعد از آنکه از افکار بی فایده تهی گردید، محل ذکر خدا و نزول جند ملائکه خواهد شد و از دوام یاد خدا انس به او، و از انس، مرتبه شوق به لقای او و محبت او که اعظم مراتب و اسنای مواهب است حاصل، و ابواب معارف از عالم فیض بر دل گشوده می شود و به آن سبب از ظلمات شکوک و اوهام بیرون می آید و در این هنگام، نفس به مرتبه اطمینان و ثبات در عقاید و معارف می رسد، چنانکه خدای تعالی فرموده که «الا بذکر الله تطمئن القلوب» یعنی «آگاه باش که به سبب یاد خدا دلها به مرتبه اطمینان می رسند». ,

و لیکن همچنان که دانستی خلاصی از چنگ خواطر و وساوس، موقوف است بر تخلیه نفس از رذائل صفات، و تحلیه آن به شرایف ملکات و مواظبت بر ذکر خدا و سر در این، آن است که بعد از تخلیه و تحلیه و دوام ذکر، نفس را صفائی و بهجتی حاصل، و قوه عاقله را تسلط و قوتی پیدا می شود و بر سایر قوا مستولی و غالب می گردد و از کشاکش آنها متاثر نمی شود، بلکه آنها را به مقتضای مصالح کار می فرماید و عنان قوه واهمه و متخیله را ضبط می نماید، به طوری که آنها را بدون امر و نهی قوه عاقله تصرفی ممکن نمی باشد و خودسرانه به هر وادی که خواهند نمی توانند رفت و بعد از اینکه این حالت مکرر شد و به مرتبه ملکه رسید این دو قوه را ملکه اطاعت و انقیاد عاقله حاصل می شود و از هرزه گردی و اضطراب باز می ایستد و به غیر از خواطر محموده از خزانه غیب در آن خطور نمی کند و نفس منقاد عاقله می شود و تنازع لشکر ملک و شیاطین بر طرف، بلکه سد ابواب شیاطین شده، جند ملک بی متنازع در آنجا قرار می گیرند و نفس در مقام اطمینان مستقر می گردد و این نیز معنی دیگر است از برای اطمینان نفس که به سبب یاد خدا و سد خواطر حاصل می شود و آن مستلزم آن است که اشراقات عالم قدس در ساحت دل پرتو افکند و لمعات انوار الهیه از مشکوه ربوبیه در آن بتابد و اطمینان در معارف علوم نیز حاصل گردد و از اهل خطاب مستطاب: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» گردد یعنی «ای نفس مطمئنه همچنان که اول از عالم قدس به این عالم آمدی بازگرد به سوی پروردگار، راضی و خوشنود». ,

و چنین نفسی اشرف نفوس، و صاحب آن از جمله مقربین و صدیقین، و مقابل آن نفس منکوسه است که از صفات خبیثه که مملو به اخلاق رذیله ملوث است و به این سبب راههای ملائکه از آنجا مسدود، و درهای شیاطین گشاده و مفتوح می گردد و لشکر شیطان در آنجا مسکن می سازند و از آنها دودی سیاه و تیره بر می خیزد و اطراف و جوانب دل را فرو می گیرد، و از آن نور یقین منتفی و چراغ ایمان خاموش می گردد و هرگز خیال خیری پیرامون آن نمی گردد، بلکه پیوسته محل وساوس شیاطین و محل آمد و شد آن لعین است و اگر گاهی فکری کند که در ظاهر خیر باشد، چون به غور آن رسی و حقیقت آن را بنگری به غیر از شر محض و از تلبیس شیطان نباشد و امید بازگشت به خیر از چنین دلی نیست و علامت این دل آن است که موعظه و نصیحت در آن تأثیر نکند و چون سخن حقی شنوده دیده بصیرتش از فهم آن کور، و گوش هوشش از شنیدن آن کر باشد بلکه اکثر صاحبان این دل پند و نصایح و موعظه را از قبیل سخنان لاطائل و ترهات می شمارند و در آیات متعدده خدای تعالی اشاره به چنین نفسی فرموده اند از آن جمله: «ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا» خلاصه معنی آنکه، خطاب به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که «کسی که خدای خود را هوا و هوس خود قرار داد، یعنی اطاعت آن را نمود آیا تو می توانی آن را به اصلاح بیاوری و دفع فساد از آن کنی؟ ,

و از آن جمله «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه» یعنی «محکم کرده است خدا پرده غفلت را بر دلها و گوشها و چشمهای ایشان، پس حق را نمی فهمند و نمی شنوند و نمی بینند». ,

بدان که تکبر به سه قسم است: اول آنکه تکبر بر خدا کند، همچنان که نمرود و فرعون کردند و این بدترین انواع تکبر، بلکه اعظم افراد کفر است و سبب این، محض جهل و طغیان است و به این قسم خدای تعالی اشاره فرموده که «إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین» یعنی «به درستی که کسانی که تکبر و گردن کشی از بندگی من می نمایند زود باشد که داخل جهنم شوند، در حالتی که ذلیل و خوار باشند» . ,

دوم آنکه بر پیغمبران خدا تکبر کند و خود را از آن بالاتر داند که انقیاد و اطاعت ایشان را کند، مانند: ابوجهل و امثال اینها و ایشان کسانی بودند که می گفتند: «أهولاء من الله علیهم من بیننا» یعنی «آیا اینها را خدا منت گذارد و پیغمبر کرد در میان ما؟» و می گفتند: «أنو من لبشرین مثلنا» یعنی «آیا ما ایمان بیاوریم از برای دو آدمی مانند ما؟» و می گفتند: «إن أنتم ألا بشر مثلنا» یعنی «نیستید شما مگر بشری مانند ما» و این قسم نیز نزدیک تکبر به خدا است. ,

سوم آنکه اینکه تکبر بر بندگان خدا نماید، که خود را از ایشان برتر بیند و ایشان را در جنب خود پست و حقیر شمارد و این قسم اگر چه در شناعت، از قسم اول کمتر باشد، اما این نیز از مهلکات عظیمه است بلکه بسا باشد که منجر به مخالفت خدا شود، زیرا که صاحب آن، گاه است حق را از کسی می شنود که خود را از او بالاتر می داند و به این جهت استنکاف از قبول و پیروی آن می کند بلکه چون عظمت و تکبر و برتری و تجبر مختص ذات پاک خداوند علی اعلی است پس هر بنده ای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا، با او منازعه نموده است. ,

همچنان که از برای تکبر، سه قسم است، همچنین از برای آن، سه درجه است. ,

و ما ابتدا بعضی از احادیث و آیاتی که در فضیلت رجاء و امیدواری رسیده بیان می کنیم و بعد از آن بیان اینکه رجای بی طاعت، غرور و حماقت است می نمائیم. ,

پس می گوئیم: بدان که آیات و اخباری که باعث رجاء و امیدواری می شود و ترغیب به آن می نماید بی نهایت است، و آنها بر چند قسم اند: ,

اول: آیات و اخباری که در آنها نهی شده است از یأس و نومیدی از رحمت خدا، چنانچه گذشت. ,

دوم: احادیثی که به خصوص رجاء و امیدواری رسیده، چنانکه مروی است که: مردی در حالت نزع بود و حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر بالین او حاضر بودند، عرض کرد که خود را می یابم که از گناهان ترسان، و به رحمت پروردگار امیدوارم حضرت فرمود که در این وقت این ترس و امید در دل بنده جمع نمی شود مگر اینکه خدا او را به آنچه امید دارد می رساند و از آنچه می ترسد ایمن می کند» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «در روز قیامت خداوند عالم به بنده می فرماید که چه چیز مانع شد تو را از اینکه تو منکر را دیدی و نهی از آن نکردی؟ اگر در این وقت عذر آورد که پروردگار را به تو امیدوار بودم و از مردم می ترسیدم خدا می فرماید که: این گناه تو را آمرزیدم» و باز از آن حضرت منقول است که: «مردی را داخل جهنم کنند، پس در آنجا هزار سال معذب باشد، روزی فریاد کند که یا حنان یا منان خداوند عالم به جبرئیل می فرماید: برو بنده مرا نزد من آور پس جبرئیل علیه السلام او را بیاورد و در موقف پروردگار بدارد پس خطاب الهی رسد که جای خود را چگونه یافتی؟ عرض کند که بد مکانی بود خطاب رسد که او را به جائی که داشت برگردانید آن بنده راه جهنم را پیش گیرد و روانه شود و به عقب خود نگاه کند خدای تعالی فرماید که چرا به عقب نگاه می کنی؟ عرض کند که چنین به تو امید داشتم که چون مرا از جهنم بیرون آوردی دیگر به آنجا برنگردانی خطاب رسد که او را برگردانید و به بهشت برید» و نیز از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که: «خدای تعالی فرمودند که: مطمئن نشوند عبادت کنندگان به عبادتی که به امید ثواب من می کنند، به درستی که اگر غایت سعی خود را در طاعت بکنند و در مدت العمر نفسهای خود را به زحمت بیندازند در بندگی من، باز مقصر خواهند بود و حق عبادت مرا بجا نخواهند آورد در مقابل آنچه از من می خواهند از کرامات و نعیم بهشت من، و از درجات عالیه در جوار من و لیکن باید به رحمت من واثق باشند و به فضل و کرم من امیدوار باشند و مطمئن و خاطر جمع به حسن ظن به من باشند، که هرگاه چنین باشند رحمت من ایشان را در می یابد، و خوشنودی و آمرزش خود را به ایشان می رسانم، و خلعت عفو خود را به ایشان می پوشانم به درستی که منم خداوند رحمن و رحیم، و به این نام خود را نامیده ام» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «دیدم در کتاب علی بن ابی طالب صلوات الله علیه که نوشته بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در بالای منبر فرمودند که قسم به آن خدائی که به غیر از او خدائی نیست که به هیچ مومنی خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به واسطه حسن ظن او به خدا، و امیدواریش به او، و حسن خلق او، و احتراز کردن از غیبت مومنین و قسم به خدائی که به غیر از او خدائی نیست، که خدای تعالی هیچ مومنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی کند مگر به جهت گمان بدی که به خداوند داشته باشد، و کوتاهی او در امیدواری به خداوند، و بدخلقی و غیبت مومنین و قسم به خدائی که به غیر از او خدائی نیست، که هیچ بنده ای ظن نیکو به خدا نمی دارد مگر اینکه خدا به ظن او با رفتار می کند، زیرا که خدا کریم است و همه خیرات در دست اوست، و شرم دارد که بنده مومن گمان نیک به او داشته باشد و گمان او تخلف کند و امید او برنیاید پس نیکو کنید گمان خود را به سوی او رغبت نمائید». ,

و آن عبارت است از اینکه آدمی خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خود بیند، خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد و خود همچنان داند که دارد و خواه . ,

آن صفتی را که دارد و به آن می بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه و بعضی گفته اند: عجب آن است که صفتی یا نعمتی را که داشته باشد بزرگ بشمرد و از منعم آن فراموش کند. ,

و فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد از این که نعمتی است از خدا که به او کرامت فرموده و هر وقت که بخواهد می گیرد و از فیض و لطف خود عطا کرده است نه از استحقاقی که این شخص دارد، عجب نخواهد بود. ,

و اگر صفتی که خود را به آن بزرگ می شمارد همچنین داند که خدا به او کرامت فرموده است و لیکن چنین داند که حقی بر خدا دارد که باید این نعمت و کمال را به او بدهد، و مرتبه ای از برای خود در پیش خدا ثابت داند و استبعاد کند که خدا سلب این نعمت را کند و ناخوشی به او برساند و از خدا به جهت عمل خود توقع کرامت داشته باشد، این را «دلال و ناز گویند و این از عجب بدتر است، زیرا که صاحب این صفت عجب را دارد و بالاتر و این مثل آن است که کسی عطائی به دیگری کند پس اگر این عطا در نظر او عظمتی دارد منت بر آن شخص که گرفته است می گذارد و عجب بر این عطا دارد ,

و اما عجب به مال: پس علاج آن این است که آفات مال را به نظر درآورد و تفکر کند که آن در معرض زوال و فنا، و عاری از دوام و بقاست گاهی نهب و غارت می شود، و زمانی به ظلم و ستم می رود، به آتش می سوزد، و به آب غرق می شود، دزد آن را می برد و طرار آن را می رباید، و غیر اینها از آفات سماویه و ارضیه و متذکر شود که در بین یهود و هندو کسانی هستند که مال و ثروتشان أفزونتر از ایشان است و اف بر شرفی که هندو و یهود در آن پیش باشد و تف بر بزرگی ای که دزد آن را در یک لحظه برباید و صاحبش را مفلس و ذلیل بنشاند. ,

2 بسی کم است ز گاو و خر، آنکه در عالم زیادتی بود از دیگران به گاو و خرش

علاوه بر این، ملاحظه کند آیات و اخباری که در مذمت مال و حقارت مالداران رسیده و آنچه در فضیلت فقرا و شرافت فقر وعزت ایشان در روز قیامت و سبقتشان به بهشت وارد شده چگونه عاقل دیندار به مال شاد و فرحناک و خوشحال می گردد، و به آن عجب می کند با وجود اینکه حقوق بسیار از جانب پروردگار به آن تعلق می گیرد و از عهده همه آنها برآمدن در نهایت صعوبت و اشکال، و در حلال آن پستی مرتبه در روز قیامت و طول حساب، و در حرام آن مواخذه و عقاب است بلکه سزاوار مالداران آن است که ساعتی از خوف و اندوه، و از تقصیر مالیه و راه دخل و خرج آن خالی نباشد و حال اینکه قیمت مرد به کمال و هنر است نه به سیم و زر، بزرگی و شرف در بندگی خداوند اکبر است نه به گاو و خر. ,

4 قلندران حقیقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است

بدان که ضد این خوف، اطمینان قلب است در امور مذکوره، که مطلقا از امثال این امور مضطرب نگردد، و ترس و بیم در دل او راه نیابد و شکی نیست که این فضیلتی است مطلوب، و کمالی است به غایت مطلوب صاحب آن در نظرها محترم، و در نزد ارباب بصیرت مکرم، و کسی که از این صفت خالی است، و از چیزهائی که مذکور شد خائف و ترسان است، نام مرد بر آن نهادن ناگوار، و در نظر مردمان بی وقع و بی اعتبار، کودکی است جثه مردان دارد، و مردی است که طبیعت زنان دارد پس کسی که خود را از زمره مردان شمارد، باید تحصیل این صفت نماید، و قوت قلب را کسب کند، و چون شاخه ضعیف از هر بادی نلرزد مانند گیاه خشک هر نسیمی او را به اضطراب نیاورد، بلکه مانند کوه، پای بر جای بوده باشد و بداند که صاحبان قلوب قویه و نفس مطمئنه را در دلهای هیبتی و حشمتی است بلکه آنچه مشاهده می شود از اضطراب و تزلزل بعضی دیگر، در نزد شخص دیگر، به واسطه قوه نفس آن شخص است و غالب آن است که در مقام مخاصمه و منازعه، بلکه مباحثات علمیه، دل هر یک قویتر و نفس هر کدام مطمئن تر آن دیگری را مغلوب و مضمحل می سازد و طریقه تحصیل این صفت تامل کردن است در آنچه مذکور شد و اندک اندک خود را در مواضع خوف و بیم نگاهداشتن و در مخاوف و محل خطر صبر کردن تا به تدریج ملکه حاصل گردد و در دل قوتی و اطمینانی پیدا شود. ,

اقسام فقر، اگر چه مختلفند و لیکن صفت فقر، فی نفسه نسبت به غنا افضل است و اخبار در ستایش آن بسیار است ,

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «بهترین این امت، فقرای ایشانند» و فرمود: «پروردگارا مرا زندگانی و مردن درویشان ده و در زمره ایشان مرا محشور گردان» و فرمود که «زینت فقر از برای مومن بیشتر است از لجام از برای اسب» یعنی همچنان که لجام، اسب را از ورطه های هلاکت نگاه می دارد، فقر نیز مومن را ز آن بهتر از فساد محافظت می کند. ,

«شخصی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از فقر سوال کرد حضرت فرمود: خزینه ای است از خزاین خدا بار دوم بپرسید فرمود کرامتی است از خدا بار سوم باز پرسید فرمود چیزی است که نمی دهد خدا آن را مگر به پیغمبر مرسل، یا مومنی که در نزد خدا کریم باشد». ,

و فرمود که «در بهشت غرفه ای است از یک دانه یاقوت سرخ، که اهل بهشت نگاه به آن می کنند، چنان که اهل زمین به ستارگان نظر می کنند داخل آنجا نمی شود مگر پیغمبر فقیر، یا مومن فقیر» از آن حضرت مروی است که «در روز قیامت فقرای امت من از قبر بر نخواهند خواست مگر با جامه های سبز و گیسوان ایشان به در و یاقوت بافته شده خواهد بود و عصاهائی از نور در دست خواهند داشت و بر منبرها نشسته خواهند بود، چون پیغمبران ایشان را ببینند گویند: اینها ملائکه اند و ملائکه ایشان را بینند گویند پیغمبرانند ایشان گویند: ما نه پیغمبریم و نه ملک، بلکه طایفه ای از فقرای امت محمدیم صلی الله علیه و آله و سلم گویند: شما به چه عمل به این مرتبه رسیدید؟ ایشان جواب دهند که ما اعمال بسیار نداشتیم، و روزها به روزه و شبها به عبادت نگذراندیم و لیکن نماز پنجگانه خود را به جا آوردیم و چون نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می شنیدیم اشکها بر رخسارهای خود فرو می ریختیم» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «خدا با من تکلم کرد و فرمود: ای محمد من هرگاه بنده ای را دوست داشته باشم سه چیز به او عطا می کنم: دل او را محزون می کنم و بدن او را بیمار می کنم و دست او را از مال دنیا خالی می گردانم و هر گاه بنده ای را دشمن داشته باشم سه چیز به او می دهم: دل او را شاد و مسرور می کنم و بدنش را صحیح می گردانم و دست او را از اموال دنیویه پر می کنم» و فرمود که «مردم همه مشتاق بهشتند، و بهشت مشتاق فقرا است» مروی است که «فردای قیامت جمله زهاد و عباد از تقصیر طاعت خود عذر خواهند و حق تعالی را فقرا عذر خواهی کند و فرماید: ای بنده من! دنیا را به تو ندادم نه از این جهت بود که دنیا به تو حیف بود بلکه از آن جهت بود که تو به دنیا حیف بودی. ,

بدان که ضد غضب، «حلم» است، که عبارت است از اطمینان نفس، به حیثی که قوه غضب به آسانی او را حرکت ندهد و مکاره روزگار او را به زودی مضطرب نگرداند . ,

و «کظم غیظ»، که عبارت است از فرو بردن خشم، و خود را در حالت غضب نگاهداشتن، اگر چه حلم نیست و لیکن آن نیز ضدیت با غضب دارد که نمی گذارد آثار غضب ظهور نماید. ,

پس این دو صفت شریفه، ضد غضبند و هر دو از اخلاق حسنه و صفات فاضله اند اما صفت حلم: پس آن اشرف کمالات نفسانیه است بعد از صفت علم، بلکه علم را بدون حلم نفعی و اثری و شجره دانائی را بی باغبانی بردباری ثمری نیست و از این جهت است که هر وقت که مدح علم می شود حلم نیز با او ذکر می شود. ,

و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «خداوند مرا به سبب علم، بی نیاز کن و به صفت حلم، مرا زینت ده» و باز آن حضرت فرمودند که «پنج چیز از طریقه پیغمبران مرسل است، یکی از آنها را صفت حلم شمرده اند» و نیز فرمودند که «طلب کنید مرتبه بلند را در نزد خدا عرض کردند که به چه چیز حاصل می شود؟ فرمودند: هر که دوستی تو را قطع کند تو با او پیوند کن و هر که از نیکی خود تو را محروم سازد تو با او نیکی و احسان کن و هر که به نادانی با تو رفتار کند تو حلم بورز» و فرمود که «بنده مسلم به واسطه حلم، به مرتبه کسی می رسد که روزها را روزه می گیرد و شبها را به عبادت به سر می برد» و فرمودند که «خدا دوست دارد بنده حلیم را و دشمن دارد فحش گوی بی مبالات را» و فرمودند که «سه چیز است که هر یکی از آنها را نداشته باشد هیچ عملی او را فائده نمی بخشد: یکی: تقوائی که او را از معاصی باز دارد دوم: حلمی که به آن زبان سفها را از او کوتاه کند سیم: خلق نیکی که در میان مردم زندگانی کند و از آن جناب مروی است که چون خلایق در روز قیامت جمع شوند منادی ندا کند که کجایند اهل فضل؟ پس طایفه ای برخیزند و به شتاب به جانب بهشت خرامند ملائکه به ایشان برخورند و گویند چرا به شتاب به جانب بهشت روانه اید؟ گویند: ما اهل فضل هستیم گویند: چه فضل و مزیتی از برای شما بود؟ گویند: هر وقت که ظلمی به ما می رسید صبر می کردیم و کسی که به ما بدی می کرد از او عفو می کردیم و کسی که به ما نادانی می کرد حلم می نمودیم ملائکه گویند: بلی اهل فضل هستید، داخل بهشت شوید» و باز آن حضرت فرمودند که «هرگز خدا به جهالت و نادانی کسی را عزیز نکرد و هرگز با حلم و بردباری کسی را ذلیل نگردانید» و از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه مروی است که «خیر و خوبی این نیست که مال و اولاد کسی زیاد شود، بلکه آن است که عمل او بسیار، و حلم او عظیم گردد» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که ناصر و یاور از برای هر کسی حلم او کافی است و اگر حلم نداشته باشد خود را بر حلم بدارد» و آن حضرت فرمودند که «چون میان دو نفر نزاعی واقع می شود دو ملک نازل می شوند و به هر کدام که بی خردی و سفاهت می کند می گویند: گفتی و گفتی، و خود سزاواری به آنچه گفتی، و جزای آن به تو خواهد رسید و به آن یک که حلم ورزید می گویند: حلم ورزیدی و صبر کردی، زود باشد که خدا تو را بیامرزد، اگر حلم خود را به انجام رسانی» «و روزی آن حضرت غلامی را از پی شغلی فرستادند، آن غلام دیر کرد، از عقب او آمدند، دیدند در مکانی خوابیده، حضرت بر بالین او نشستند و او را باد زدند تا بیدار شد، فرمود: این غلام به خدا قسم که این قدر اختیار نداری که شب و روز بخوابی، شب از توست و روز از ماست». ,

و مخفی نماند که مدارا نیز نزدیک به رفق است و مدارا عبارت از آن است که ناگواری که از کسی به تو رسد محتمل شوی و به روی خود نیاوری و این از جمله صفاتی است که آدمی را در دنیا و آخرت به مراتب بلند و درجات ارجمند می رساند و اغلب کسانی که در دنیا به مرتبه عظیم رسیدند از این صفت جلیله است. ,

و از این جهت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «پروردگار مرا امر کرد که با مردم مدارا کنم، همچنان که امر کرد که واجبات خود را به جای آورم» از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «در تورات نوشته است که در آن چیزهائی که خدای تعالی به موسی علیه السلام فرمود آن بود که فرمود: ای موسی در باطن خود اسرار مرا پنهان کن و پوشیده دار و در ظاهر خود آشکار کن از جانب من مدارا با دشمنان من و دشمنان خودت» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند که «طایفه ای از مردم مدارای ایشان با مردم کم بود و ایشان را از خانواده قریش انداختند و دور کردند با وجود اینکه از قریش بودند، و در حسب و نسب ایشان هیچ عیب و علتی نبود، و طایفه ای از غیر قریش با مردم مدارا کردند و خود را به این دودمان رفیع ملحق ساختند پس فرمودند که هر که دست خود را از مردم نگاه دارد یک دست از ایشان نگاه داشته است ولی دستهای بسیار از او بازداشته می شود». ,

زنهار، تا فریب نفس و شیطان را نخوری و خود را صاحب ملکه تواضع، و خالی از مرض کبر ندانی، تا نیک مطمئن شوی و خود را در معرض آزمایش و امتحان درآوری، زیرا که بسیار می شود که آدمی ادعای خالی بودن از کبر را می کند، بلکه خود نیز چنان گمان می کند ولی چون وقت امتحان می رسد معلوم می شود که این مرض در خفایای نفس او مضمر است و فریب نفس اماره را خورده و خود را بی کبر دانسته، و به این جهت از معالجه و مجاهده دست کشیده ,

و از برای هر یک از کبر و تواضع علاماتی چند است که آدمی به آنها امتحان، و حالت نفس او از کبر و تواضع شناخته می شود. ,

و علامت اول آنکه چون با اقران و امثال خود در مسأله ای از مسائل، گفتگو می کند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود، و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نمود معلوم است که تکبر دارد و باید بعد از تأمل در بدی عاقبت آن، در خباثت نفس خود تأمل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد و مکرر اقرار به عجز و قصور خود کند و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید، تا این صفت از او رفع شود و بسا باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد و لیکن در حضور مردم بر او گران باشد، در این وقت، کبر نخواهد داشت و لیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و باید آن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید. ,

علامت دوم آنکه چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد که امثال و اقران بر او مقدم نشینند و او فروتر از ایشان نشیند، و مطلقا تفاوتی در حال او نکند و همچنین در وقت راه رفتن، مضایقه نداشته باشد که عقب همه راه رود و اگر چنین باشد، صفت کبر ندارد و اگر بر او گران باشد، متکبر است و باید چاره خود کند، و زیر دست امثال خود بنشیند و عقب ایشان راه رود تا از این مرض خلاص گردد. ,

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی