36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

و ساعتی بنگر در درختان که چون آب به ایشان رسد چگونه جمیع اجزای آنها تازه و خرم و سبز و با طراوت می گردد، و آب به یک نسبت به جمیع ریشه و ساقه و برگ و شکوفه و میوه آن می رسد و بالسویه میان آنها قسمت می گردد و از آن پی ببر به قسمت کننده آن و بخند بر ادراک احمقانی چند که این حکمتهای ظاهره و مصالح بینه را نسبت می دهند به چیزی که نه از وجود خبر دارد و نه از ذات خود، نه افعال خود را می شناسد و نه صفاتش را. ,

و لحظه ای تأمل کن در اصناف حیوانات که کمیت آنها را بجز خالق آنها احدی نمی داند از مرغان و سباع و بهایم و وحوش و حشرات هر یک را چگونه ساختن خانه و منزل یاد داد و تحصیل قوت و آب و دانه تعلیم کرد راه مجامعت نر و ماده را به ایشان نمود و تربیت نسل بچه را به ایشان آموخت آنچه را انسان به آن محتاج بود رام و فرمانبردار او گردانید، و آنچه را به آن احتیاجی نبود وحشی کرد و در هر یک، از عجایب و مصالح این قدر آفرید که عقلها حیران می ماند، عنکبوت را نگر که چگونه خانه خود را مشبک می سازد و آن را دام پشه و مگس می نماید و در کنجی کمین می نشیند تا چون مگسی در آنجا افتاد آن را صید می کند و غذای خود را می سازد و مگس را ببین که از مسافت بعیده بوی شیرینی را می فهمد و بر آن حاضر می شود. ,

و چون شمه ای از قدرت کامله آفریدگار را در زمین دانستی قدمی به دریاها گذار و ببین که عجایبی که در آنجاست اضعاف عجایب زمین است، و هر حیوانی که بر روی خاک هست مانند آن نیز در دریاها یافت می شود و به علاوه حیواناتی دیگر که مثل آنها در خاک نیست در آنجا حیواناتی است که به قدر شهری عظیم و جزیره ای بزرگ ,

و گاه مسافرین او را جزیره تصور کرده کشتی را در آن لنگر می افکنند و علما در عجایب دریاها کتابهای بسیار ساخته و دفاتر بی شمار پرداخته اند و عشری از اعشار آن را نتوانسته اند بیان کنند. ,

و چون از سیر دریاها پرداختی چشمی بگشای و به عالم هوا نظری افکن از ابر و باد و باران و برف و تگرگ و رعد و برق و صاعقه و «شهب و ببین که ابر، که جسمی است خفیف، چگونه آب ثقیل را برمی دارد و محافظت می کند و بر شهرها و دریاها و بیابانها عبور می کند، به نوعی که قطره ای از آن نمی ریزد تا به محلی که مأمور شده است در آنجا می ایستد و آب را قطره قطره پی در پی بر آنجا می افکند، به نوعی که قطره ای به قطره دیگر نمی خورد تا به زمین رسند و اگر سواد هوشت گشوده، باشد در هر قطره خواهی دید که به قلم الهی و خط خداوندی نوشته که «این روزی فلان حیوان یا نصیب فلان مکان است». ,

و چون شمه ای از قدرت الهی را در هوا ببینی سر به سوی آسمان کن و دیده بر این طاق مینائی افکن و بگو: «ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک» و زمانی تفحص از عجایب عالم افلاک کن، ساعتی تفکر در غرایب آنها نمای، از آفتاب درخشان و ماه تابان و ستارگان ثابته و سیاره، که هر یک را وضعی و هیأتی، و هر کدام را اثری و منفعتی است. ,

3 یکی از غرب، رو در شرق کرده یکی در شرق کشتی غرق کرده

4 یکی حرف سعادت نقش بسته یکی سر رشته دولت گسسته

و این افلاک و کواکب متحرکه بدون ستون بر پای داشته، با وجود این عظمت که جمیع عوالم سفلیه را از زمین و دریاها و کوهها و عالم هوا نسبت به آسمان اول کمترند از قطره ای در پیش دریای محیط و اهل رصد بیان کرده اند که خورشید به تنهائی از صد و شصت برابر روی زمین بزرگتر است و با وجود این، عظمت آسمان پنجم سه مقابل عظمت آسمان چهارم و آنچه در وسط آن است از آسمان ها تا مرکز زمین است. ,

و کوچکترین ستاره ای که در آسمان مشاهده می کنی هشت مقابل کل زمین است و با وجود این بزرگی و عظمت، سرعت حرکت آنها را ملاحظه کن و ببین که چون ابتدای خورشید از مشرق سر برآورد و به یک چشم بر هم زدن همه آن که صد و شصت مقابل زمین است از افق طلوع می کند پس سرعت حرکت آنها به نحوی است که در یک طرفه العین مسافت صد و شصت مقابل همه روی زمین را طی می نماید و از این جهت بود که چون سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم از روح الامین علیه السلام پرسید که وقت زوال داخل شده؟ گفت: لا، نعم، یعنی نه، آری حضرت فرمود: این چه جواب بود؟ عرض کرد که چون گفتم که نه، پانصد سال راه را طی کرد و زوال داخل شد. ,

پس ای برادر از خواب غفلت برآی و مشاهده کن قدرت قادری را که جسمی به این عظمت را در حدقه چشم که از عدسی بیش نیست جای داده و تفکر کن که کیست که چنین جسمی را مسخر کرده و آسیای آن را به گردش درآورده اگر دیده بصیرت بینا باشد می بینی که اینها همه بندگانی هستند سرگشته، کمر خدمتکاری بر میان بسته، عشق الهی ایشان را واله و سرگردان کرده و به یک اشاره پروردگارشان تا قیامت به رقص افتاده گرد کعبه جلالش طوف می نمایند. ,

4 خبر داری که سیاحان افلاک چرا گردند گرد مرکز خاک

و اما تفکر در اعمال خود که از آن به مراقبت و محاسبت تعبیر می شود و اگر چه در بیان توبه ذکر خواهد شد ولیکن در اینجا نیز خلاصه آن مذکور می شود. ,

و کیفیت آن، آن است که آدمی در هر شبانه روزی ساعتی به تفکر کار خود بیفتد و اخلاق باطنیه و اعمال ظاهریه خود را تفحص کند و احوال دل و جوارح خود را تجسس نماید، لوح دل را در مقابل خود نهاده آن را ملاحظه کند و دفتر شبانه خود را گشوده سر تا پای آن را مطالعه فرماید. ,

پس اگر دل خود را بر طریق راستی و درستی مستقیم، و متصف به اخلاق جمیله و خالی از اوصاف رذیله دید، و اعضا و جوارح خود را مشغول طاعات و عباداتی که به آنها متعلق است و مجتنب از معاصی و سیئاتی که به آنها مرتبط است. یافت شکر الهی به جا آورد، و اگر مخالف این را ملاحظه نمود در صدد علاج آن برآید و اگر برخورد که معصیتی از او سر زده به توبه و انابه قضا و تدارک آن کند. ,

و شکی نیست که این قسم از تفکر، مجالی واسع دارد، و قدر ضروری آن مستغرق شبانه روز می گردد و ماه و سال، کفایت استقصاء آن را نمی کند، زیرا که قدر لازم بر هر کس آن است که در هر شبانه روز فکر کند در هر یک از صفات مهلکه از بخل و کبر و عجب و ریا و حقد و حسد و جبن و غضب و حرص و طمع، و غیر اینها از صفات و نظر بصیرت را گشاده چراغ فکر به دست گیرد و زوایای دل خود را بگردد و از همه این صفات تفحص کند. ,

صفت پنجم: از صفات رذیله متعلقه به قوه عاقله مکر و حیله کردن است از برای رسیدن به مطلوبات شهویه و غضبیه، و مراد از آن در این مقام جستن راههای پنهان است از برای اذیت رساندن به مردمان و به کار بردن آن را تلبیس و غش و غدر و خیانت گویند. ,

و از برای مکر، مراتب بی نهایت است و اقسام بی غایت، بعضی از آنها چندان خفائی ندارند و کسی را که اندک شعوری باشد به آن منتفطن می شود ولی بعضی چنان پوشیده و پنهان است که زیرکان به آن برنمی خورند گاهی شخصی را بر می انگیزاند که اظهار دوستی و محبت با دیگری کند و آن مسکین را غافل نموده او را هلاک سازد و زمانی آدمی را بر آن می دارد که اظهار امانت و دیانت کند تا مردم مال خود را به امانت یا شرکت یا معامله به او دهند و او صرف خود نماید و گاهی کسی را می دارد که اظهار عدالت و تقوی نماید تا مردم او را امام و پیشوای خود کنند و دین و دنیای ایشان را بر باد دهد و غیر اینها از مکر و حیله. ,

و مخفی نماند که صفت مکر، از مهلکات عظیمه است، و چگونه چنین نباشد و حال آنکه بالاترین صفات شیطان و بزرگ لشگر آن است و معصیت آن زیادتر است از معصیت اذیت رسانیدن در علانیه و آشکار، زیرا که کسی که مطلع شود بر اینکه دیگری در مقام اذیت اوست احتیاط می کند و خود را محافظت می نماید، و بسا باشد که دفع اذیت از خود کند اما غافل بی خبر را احتیاطی از خود نیست، بلکه اغلب آن است که مکار محیل خود را به لباس دوستی و صداقت می آراید و در مقام احسان و خیرخواهی برمی آید و مسکین غافل از او شرمسار و خجل و از خباثت باطن او بی خبر و ذاهل تا به هلاکت رسد ,

و از این جهت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «از ما نیست هر که مکر کند با مسلمی». ,

و دانستی که جمیع رذایل متعلق به این قوه، و منشأ آنها نیز دو صفت خبیثه است، و هر کدام متضمن صفاتی چندند و آن دو، یکی «تهور» است و دیگر «جبن» . ,

اما تهور: که طرف افراط شجاعت است، عبارت است از: احتراز نکردن از آنچه باید از آن بپرهیزد، و انداختن خود به مهالکی که عقلا و شرعا ممنوع باشد و شکی نیست که این صفت از مهلکات دنیویه و اخرویه است و آیات و اخبار در وجوب محافظت خود از حد و حصر متجاوز است و همین قدر کافی است که حق سبحانه می فرماید: «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» یعنی: «خود را به هلاکت نیندازد» و حق آن است که هر که صاحب این صفت باشد و خود را از آنچه عقل حکم کند به لزوم محافظت از آن، نگاه ندارد، از شایبه جنون و دیوانگی خالی نیست و چگونه چنین نباشد و حال اینکه کسی که احتراز نکند از موضعی که ظن هلاکت باشد و هلاک شود به حکم شریعت مقدسه باعث قتل خود شده است و به هلاکت باشد و هلاک شود به حکم شریعت مقدسه باعث قتل خود شده است و به هلاکت ابدیه و شقاوت سرمدیه گرفتار گشته است پس کسی که مبتلا به این صفت باشد باید اول مفاسد آن را در دنیا و آخرت به نظر آورد بعد از آن، هر کاری که می خواهد بکند ابتدا در آن تأمل کند اگر عقل و شرع تجویز آن را کند مرتکب شود والا از آن اجتناب نماید و بسا باشد که معالجه این صفت موقوف باشد بر اینکه از بعضی چیزها که احتراز از آن لازم نیست احتراز کند تا به حد وسط بایستد. ,

و اما جبن: که در طرف مقابل تفریط واقع است، آن است که از چیزی که نباید حذر کرد احتراز نماید و این صفت در نهایت خباثت و موجب هلاکت است، آدمی به سبب آن ذلیل و خوار، و زندگانی او تلخ و ناگوار می گردد و مردم در جان و مال او طمع می کنند و ظلمه دست تسلط بر او می گشایند و صاحب آن مضطرب و بی ثبات و کسل و راحت دوست، «راحت طلب» می شود و به این جهت از جمیع سعادات باز می ماند و انواع فضایح و رسوائی را متحمل می شود و فحش و دشنام را بر خود می پسندد و نام نیک را بر باد می دهد. ,

و از این جهت سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «سزاوار نیست که مومن بخیل یا جبان باشد» و فرمودند «بار پروردگارا! پناه می گیرم به تو از بخل و پناه می گیرم به تو از جبن» و کیفیت معالجه آن، در بیان صفت خوف، که از لوازم صفت جبن ناشی از آن است، بیان می شود. ,

صفت اول خوف است و آن عبارت است از: دل سوختن و متألم بودن به سبب تشویش رسیدن به ناخوشی که تحقق آن محتمل باشد و تألم از تشویش امری که یقین باشد حصولش یا مظنون باشد اگر چه آن را خوف نگویند ولیکن آن نیز از ضعف نفس و موجب هلاکت است در ضمن خوف مذکور می شود. ,

و فرق بین خوف و جبن آن است که در جبن، الم و دل سوختن ضروری نیست پس کسی که شب در خانه تنها نمی خوابد جبن دارد و خوف ندارد، زیرا که تا در آنجا نخوابیده المی ندارد. ,

و بدان که خوف بر دو قسم است: یکی خوف ممدوح و مستحسن، و آن خوف از خدای و عظمت او از گناه خود است که ضد امن از مکر خداست، و در بیان صفت دوم مذکور خواهد شد. ,

دوم: خوف مذموم، و این قسم است که از جمله مهلکات است و مراد در این موضع، این قسم است و این قسم از خوف، نتیجه صفت جبن است. ,

بدان که این قسم از خوف بر چند نوع است که همه آنها مذموم و صاحب آنها در نزد عقل معایب و ملوم است: اول آنکه خوف او از امری باشد که البته وقوع خواهد یافت و دفع آن در قوه بشر نیست و شکی نیست که خوف از چنین چیزی از جهل و نادانی است و به غیر از الم عاجلی که دل آدمی را مشغول کند و او را از کار دنیا و آخرت باز دارد فایده ای بر آن مترتب نمی شود و عاقل مثل این را بر دل خود راه نمی دهد و خود را به قضای الهی و مقدرات سبحانی راضی می سازد تا راحت حال و سعادت مآل به جهت او حاصل گردد. ,

دوم آنکه خوف او از امری باشد که وجود آن احتمالی باشد و ممکن باشد که وقوع نیابد، و شدن و نشدن آن در دست آن شخص نباشد این خوف نیز مانند اول خلاف مقتضای عقل و از نادانی و جهل است، بلکه این از اولی بدتر است زیرا که هر دو شریک اند در اینکه علاج و چاره آن در دست آدمی نیست و مع ذلک در این نوع احتمال می رود که آن امر وقوع نیابد و متحقق نشود. ,

آری اللیله حبلی «سحر تا چه زاید شب آبستن است» هر لحظه فلک را گردشی است و روزگار را رنگی، و پروردگار مهربان را الطاف خفیه از حد بیرون و از نهایت افزون است. ,

4 بلی نبود در این ره ناامیدی سیاهی را بود روز سفیدی

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی