چون فضیلت از ملا احمد نراقی معراج السعادة 310
1. چون فضیلت صفت محبت و شرافت آن را یافتی پس هان، هان، سعی کن تا این گوی از میدان بربایی و به این افسر کرامت مکرم گردی.
...
1. چون فضیلت صفت محبت و شرافت آن را یافتی پس هان، هان، سعی کن تا این گوی از میدان بربایی و به این افسر کرامت مکرم گردی.
...
1. بدان که هر کسی چنان پندارد که او خدا را دوست دارد، بلکه گاه است گمان کند که او را از همه چیز دوست تر دارد و این مجرد پندار و محض غرور است و فی الجمله دوستی هم اگر باشد سزاوار نام محبت نیست و محبت بنده از برای خداوند متعال علاماتی چند دارد:
...
1. مذکور شد که از حضرت ثمرات محبت به خدا، شوق به لقای او و انس به اوست، اما شوق، پس بدان که اصل شوق، عبارت است از میل به چیزی و رغبت به آن در حال غیاب آن پس شوق به چیزی که حاصل و حاضر است معنی ندارد بلکه شوق به چیزی می باشد که از وجهی ادراک آن شده باشد و از وجهی دیگر ادراک آن نشده باشد پس شوق داشته باشد به ادراک وجهی و عدم ادراک وجهی دیگر، به خفا و وضوح باشد یا به اجمال و تفصیل.
...
1. و اما أنس عبارت است از اشتغال دل به ملاحظه محبوب، و محو شدن آن در شادی قرب، و مشاهده حضور، و نظر به مطالعه جمال بدون التفات به دیگری و أنس، گاهی خالی از جمیع آلام است و گاهی مخلوط به اضطراب شوق می شود، زیرا دانستی که وصول به درک منتهای جمال الهی محال است پس اگر صاحب أنس، شوق اطلاع بر منتهای جمال از پس پرده های غیب بردل او غالب شود و به قصور خود ملتفت گردد و نفس او متزلزل شود و آتش شوق او به هیجان آید زمانی مقارن الم خوف می گردد، زیرا که چون نظر به صفات جلال و عزت افکند و استغنا و بی نیازی ذوالجلال را ملتفت گردد بیم راندن و زوال مشاهده از برای او حاصل می شود.
...
1. اشاره شد به اینکه کسی که به مقام انس رسید طالب خلوت و عزلت می گردد و دوری از مردم را می خواهد، زیرا مصاحبت مردمان، دل او را از توجه تام به خدا مشغول می سازد و گاه باشد که بعضی از علما، مخالطه با مردمان را بر گوشه گیری و خلوت ترجیح دهند به سبب اخباری که در مدح الفت با مردمان و آمد و شد با ایشان رسیده و تفصیل این مقام آن است که ظاهر جمعی از علما آن است که عزلت و گوشه گیری افضل است از مصاحبت و الفت با مردم، به جهت اخباری که در مدح عزلت رسیده و به سبب فوایدی که بر آن مترتب می گردد.
...
1. و اما فواید مخالطه با مردم مثل تعلیم و تعلم و کسب مسایل و تحصیل اخلاق حسنه از متصفین به آنها و استماع مواعظ و نصایح و ادراک ثواب و حضور جمعه و جماعت و تشییع جنایز و عیادت مریض و تحصیل معیشت عیال و زیارت برادران و قضای حوایج محتاجان و رفع ظلم از مظلومان و شاد کردن دل مومنان و نفع رسانیدن به مسلمانان و خلاصی از نظر داشتن به دست مردمان و تحمل ایذا و اذیت مردم و رسیدن به ثواب تواضع و فروتنی و امثال اینها.
...
1. بدان که شواهد کتاب و سنت، صریح در این است که خداوند سبحان بندگان خود را دوست دارد و آن دو نوع است: یکی دوستی عام که او را نسبت به جمیع مخلوقات از حیثیت اینکه همه از آثار آن ذات مقدس اند و یکی دوستی خاص، همچنان که از آیات و اخبار مستفاد می شود که خدا را نسبت به بعضی از بندگان نظر خاص و محبت مخصوصی است که با دیگران آن نظر و محبت را نمی دارد و این معنی محبت، نه میل قلبی است به موافق ملایم همچنان که در محبت به بندگان، زیرا این در حق خدا غیر متصور است بلکه مراد، تحقق آثار محبت است.
...
1. از جمله محبت های ممدوحه حب فی الله است، که دوستی در راه خدا باشد همچنان که بغض فی الله از عداوتهای مستحسنه است و فضیلت و ثواب این دو بسیار، و اخبار در مدحشان بی شمار است.
...
1. و شکی نیست که این صفت، منافی مقتضای توحید و ایمان، و موجب سخط پروردگار منان است و بنده عاجز و ذلیل مهینی را که به اسرار قضا و قدر، جاهل و از موارد حکمتها و مصالح، غافل است چکار به اعتراض و انکار بر افعال خداوند خالق عالم حکیم خبیر؟ و مخلوق ضعیف و بیکاره را چه یارای نارضایتی به رضای پروردگار او.
...
1. ضد سخط، رضا است و آن عبارت است از ترک اعتراض الهیه در باطن و ظاهر، قولا و فعلا و صاحب مرتبه رضا پیوسته در لذت و بهجت و سرور و راحت است، زیرا تفاوتی نیست در نزد او میان فقر و غنا، راحت و عنا، بقا و فنا، عزت و ذلت، مرض و صحت، و موت و حیات و هیچ یک از اینها بر دیگری در نظر او ترجیح ندارد و هیچ کدام بر دل او گران نیست، زیرا که همه را صادر از خدای تعالی می داند به واسطه محبت حق که بر دل او رسوخ نموده بر همه افعال او عاشق است و آنچه از او می رسد بر طبع او موافق است و می گوید:
...
1. بدان که مرتبه رضا از ثمرات محبت و نتیجه آن صفت است، زیرا محبت با کسی، لازم دارد رضای به افعال محبوب را، و لذت یافتن از آن را و سرور و لذت از افعال محبوب به یکی از دو وجه می شود:
...
1. آنچه مذکور شد از شرف مرتبه رضا منافاتی به دعا ندارد، زیرا از جانب شریعت به دعا مأموریم و خداوند عالم از ما دعا خواسته است و آن را مفتاح سعادات و کلید حاجات ساخته و باران لطف و احسان از آن متواتر، و خیرات و برکات به واسطه آن متکاثر نفس انسانی از آن روشن و منور، و آئینه دل از زنگ کدورات، مطهر و گفتن اینکه دعا منافی رضاست، از جهل ربط مسببات به اسباب، و غفلت از تربیت بعضی موجودات نسبت به بعضی دیگر است و اگر آشامیدن آب به جهت رفع تشنگی، و خوردن غذا به جهت سد گرسنگی با مرتبه رضا مخالفت داشته باشد دعا هم با رضا مخالفت خواهد داشت و» همچنین امر به معروف و نهی از منکر، و کراهت معاصی و بغض اهل معصیت با مقام رضا منافات ندارد و به قدر مقدور بر طالب سعادت دوری از ارباب معصیت و فرار از شهری که در آن معصیت شایع است لازم زیرا آنچه در فضیلت رضا و شرف آن وارد شده دخل به امور تکلیفیه ندارد چنانچه سابق بر این مذکور شد حکیم علی الإطلاق به جهت مصالح خفیه که عقل ما از آن قاصر است در این امور ما را فی الجمله اختیاری داده و زمام آن را به وجهی در قبضه اختیار ما نهاده است و رضا در اموری است که از دیار الهی وارد، و به امر پادشاهی برابر بندگان نازل می گردد.
...