1 بود در عهدی یکی بازارگان می ندید اصلاً ز سودایی زیان
2 گر خریدی سنگ یا خاک زمین می شدی نایاب چون در ثمین
3 رفت در بغداد بهر امتحان صد شتر خرما خرید و شد روان
4 جانب بصره پی بیع و شرا تا ستاند زیره خرما را بها
1 بر لب جویی نشسته با نشاط پهن کرده سبزه از هر سو بساط
2 روز دیگر گفت نمرود پلید پور آذرخوش جزای خویش دید
3 هرکه از فرمان من پیچد سر آتشش سوزد سرودست و کمر
4 هرکه نافرمانی ما می کند آتشش سودای یکجا می کند
1 فعل را خواهی کنی و خواه نه جز تورا در فعل و ترکش راه نه
2 کس نه بتواند بپیچد پنجه ات یا ز منع فعل سازد رنجه ات
3 با تو باشد اختیار و اختیار اختیارت را بود بیخ استوار
4 ورنه آن قدرت نباشد جان من با چنین قدرت دم از قدرت مزن
1 آن یکی کرد این سؤال از آن امام کی تو در فهم و کتاب حق تمام
2 از چه فرمود آن خدای بی همال در مقام قهر و توبیخ و جلال
3 چون شدی مغرور بر رب کریم از چه کردی این گناهان عظیم
4 مقتضای حال این بود ای خلیل که بگوید رب قهار جلیل
1 هست امر بین امرین ای پسر نشنو از من بلکه بشنو از خبر
2 ان ما فی البیت یشبه صاحبه خواه زیبا باشد و خواهی تبه
3 هرچه اندر خانه ای فرزانه است سربسر مانند صاحبخانه است
4 بود آدم هست چون ای محترم نی وجود صرف نی صرف عدم
1 یک کنیز آمد بکف یکتای نان گفت بستان ای گدا اینجاممان
2 نی گرفت آن نان و نی گفتش جواب شیئی لله گفت با صد آب و تاب
3 یک دو گامی گشت دور و بازگشت باز بالله شیئی را انباز گشت
4 آبش اندر چشم و گریه در گلو شیئی لله شیئی لله کار او
1 چون شنیدند این خطاب آن قدسیان از سما کردند رو در خاکدان
2 جمله بگشودند از هم بال و پر جانب این دشت غبرا پی سپر
3 هر یکی جستی از آن دیگر سبق تا بپایین آمدند از نه طبق
4 منجنیق اندر هوا برخاسته کامد اول یک ملک آراسته
1 یک بزرگی می گذشت اندر رهی دید ناگه بر لب بامی مهی
2 مه نه بل خورشید چارم آسمان روی او بر آسمان پرتوفشان
3 از کمان ابروان مشکبار صید افکن از یمین و از یسار
4 وز کمند گیسوان تابدار بسته پای رهروان از هر کنار
1 این حکایت کرد روزی راستی کان بعینه نقد جان ماستی
2 گفت در قزوین مرا یک بار بود با منش انس و صفا بسیار بود
3 سالها بودیم با هم آشنا متحد جانمان و تنهامان جدا
4 چشممان روشن به روز از روی هم بزممان گلشن به شب از بوی هم
1 آن یکی از نیکبختان سعید عابدی را بعد مردن خواب دید
2 گفت حق با تو چه کرد ای نیکبخت گفت بستم چون ازین ویرانه رخت
3 خواستند از من در آن عالم عمل هین چه آوردی بیاور بی مهل
4 عرض کردم من نماز و روزه را وردهای هر شب و هر روزه را