بود در شهری از ملا احمد نراقی مثنوی طاقدیس 220
1. بود در شهری فقیری خارکن
تیشه ای بودش ز دنیا و رسن
...
1. بود در شهری فقیری خارکن
تیشه ای بودش ز دنیا و رسن
...
1. نیست از من هرکه این سنت نکرد
کس نباشد غیر حق یکتا و فرد
...
1. در بر آن خار کن با صد نیاز
گاه کردندش سلام و گه نیاز
...
1. طاعت بی فکر و بی یاد حضور
مرده باشد جان آن گور است گور
...
1. زان تفکر در خود و ایام خود
اندر آغاز خود و انجام خود
...
1. یک جوانی بود در ایام پیش
روزگار آورد بر روزش پریش
...
1. آن شنیدی که سلیمان نبی
خواست دستوری ز یزدان غنی
...
1. کرد روزی را معین بعد سال
داد فرمان از پی جمع نوال
...
1. آنکه هم تن داد و هم تن را روان
هم به ما نان داد و هم دندان نان
...
1. صد گلستانش شکفتن ساز کرد
صدهزاران گلشنش در باز کرد
...
1. عشق باشد لیک اگر نی صد مرض
در مرض هم نفس دون را صد غرض
...
1. همچنانکه باقی آن داستان
که من و تو داشتیم اندر میان
...