گفت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 130
1. گفت مؤمن بشنو ای جبری خطاب
آن خود گفتی نک آوردم جواب
...
1. گفت مؤمن بشنو ای جبری خطاب
آن خود گفتی نک آوردم جواب
...
1. درک وجدانی به جای حس بود
هر دو در یک جدول ای عم میرود
...
1. گفت دزدی شحنه را کای پادشاه
آنچ کردم بود آن حکم اله
...
1. آن یکی میرفت بالای درخت
میفشاند آن میوه را دزدانه سخت
...
1. قول بنده ایش شاء الله کان
بهر آن نبود که تنبل کن در آن
...
1. همچنین تاویل قد جف القلم
بهر تحریضست بر شغل اهم
...
1. آن یکی گستاخ رو اندر هری
چون بدیدی او غلام مهتری
...
1. کافر جبری جواب آغاز کرد
که از آن حیران شد آن منطیق مرد
...
1. ای ایاز این مهرها بر چارقی
چیست آخر همچو بر بت عاشقی
...
1. ابلهان گفتند مجنون را ز جهل
حسن لیلی نیست چندان هست سهل
...
1. واعظی بد بس گزیده در بیان
زیر منبر جمع مردان و زنان
...