گفت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 98
1. گفت روبه آن توکل نادرست
کم کسی اندر توکل ماهرست
1. گفت روبه آن توکل نادرست
کم کسی اندر توکل ماهرست
1. گفت این معکوس میگویی بدان
شور و شر از طمع آید سوی جان
1. آن یکی زاهد شنود از مصطفی
که یقین آید به جان رزق از خدا
1. گفت روبه این حکایت را بهل
دستها بر کسب زن جهد المقل
1. گفت من به از توکل بر ربی
میندانم در دو عالم مکسبی
1. آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا میآیی ای اقبال پی
1. شیخ نورانی ز ره آگه کند
با سخن هم نور را همره کند
1. کندهای را لوطیی در خانه برد
سرنگون افکندش و در وی فشرد
1. روبه اندر حیله پای خود فشرد
ریش خر بگرفت و آن خر را ببرد
1. آن یکی در خانهای در میگریخت
زرد رو و لب کبود و رنگ ریخت
1. چونک بر کوهش بسوی مرج برد
تا کند شیرش به حمله خرد و مرد