بمیرید از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 636
1. بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
1. بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
1. برانید برانید که تا بازنمانید
بدانید بدانید که در عین عیانید
1. ملولان همه رفتند در خانه ببندید
بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
1. آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
1. تا باد سعادت ز محمد خبر افکند
زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند
1. در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد
1. در خانه نشسته بت عیار که دارد
معشوقِ قمرروی شکربار که دارد
1. در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد
1. تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد
1. بار دگر آن آب به دولاب درآمد
وان چرخه گردنده در اشتاب درآمد
1. بار دگر آن مست به بازار درآمد
وان سرده مخمور به خمار درآمد