الا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 295
1. الا ای روی تو صد ماه و مهتاب
مگو شب گشت و بیگه گشت بشتاب
1. الا ای روی تو صد ماه و مهتاب
مگو شب گشت و بیگه گشت بشتاب
1. مخسب ای یار مهمان دار امشب
که تو روحی و ما بیمار امشب
1. ای در غم تو به سوز و یارب
بگریسته آسمان همه شب
1. آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب
از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب
1. یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
چونک دریا دست ندهد پای نه در جوی آب
1. کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب
1. هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب
که براق بر در آمد فاذا فرغت فانصب
1. در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
1. مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب
عود را درسوز و بربط را بکوب
1. هیچ میدانی چه میگوید رباب
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
1. آواز داد اختر بس روشنست امشب
گفتم ستارگان را مه با منست امشب