ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3003
1. ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی
وز روی خوب خویشت بودی نشانیی
1. ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی
وز روی خوب خویشت بودی نشانیی
1. بزم و شراب لعل و خرابات و کافری
ملک قلندرست و قلندر از او بری
1. آن دل که گم شدهست هم از جان خویش جوی
آرام جان خویش ز جانان خویش جوی
1. سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
وصف قلندرست و قلندر از او بری
1. دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام حبیبی
اختر و گردون اختر و گردون برده ز زهره جام حبیبی
1. خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی
دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی
1. آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی
اه که چه میزیبدش بدخوی و سرکشی
1. روی من از روی تو دارد صد روشنی
جان من از جان تو یابد صد ایمنی
1. هر نفسی از درون دلبر روحانیی
عربده آرد مرا از ره پنهانیی
1. ای دل چون آهنت بوده چو آیینهای
آینه با جان من مونس دیرینهای