شاها از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2993
1. شاها بکش قطار که شهوار میکشی
دامان ما گرفته به گلزار میکشی
1. شاها بکش قطار که شهوار میکشی
دامان ما گرفته به گلزار میکشی
1. ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی
1. اندر میان جمع چه جان است آن یکی
یک جان نخوانمش که جهان است آن یکی
1. گر من ز دست بازی هر غم پژولمی
زیرک نبودمی و خردمند گولمی
1. ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
1. سوگند خوردهای که از این پس جفا کنی
سوگند بشکنی و جفا را رها کنی
1. تا چند از فراق مرا کار بشکنی
زاریم نشنوی و مرا زار بشکنی
1. ساقی بیار باده سغراق ده منی
اندیشه را رها کن کاری است کردنی
1. ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی
کار او کند که دارد از کار آگهی
1. شوری فتاد در فلک ای مه چه شستهای
پرنور کن تو خیمه و خرگه چه شستهای