دی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2964
1. دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی
شب خوش مگو مرنجان کامشب از آن مایی
1. دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی
شب خوش مگو مرنجان کامشب از آن مایی
1. ای برده اختیارم تو اختیار مایی
من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی
1. هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی
ای خواجه خانه بازآ بیگاه شد کجایی
1. آمد ز نای دولت بار دگر نوایی
ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی
1. ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی
تشنه دلان خود را کردید بس سقایی
1. بوی کباب داری تو نیز دل کبابی
در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی
1. با صد هزار دستان آمد خیال یاری
در پای او بمیرا هر جا بود نگاری
1. اندر قمارخانه چون آمدی به بازی
کارت شود حقیقت هر چند تو مجازی
1. ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای
در جان من هر آنچ ندیدم تو دیدهای
1. ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
مقصود حسن توست و دگرها بهانهای