بگفتم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2716
1. بگفتم با دلم آخر قراری
ز آتش‌های او آخر فراری
تو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2717
1. تو جانا بی‌وصالش در چه کاری
به دست خویش بی‌وصلش چه داری
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2718
1. بیا ای آنک سلطان جمالی
کمالات کمالان را کمالی
مگر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2719
1. مگر تو یوسفان را دلستانی
مگر تو رشک ماه آسمانی
تو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2720
1. تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی
نشسته می‌روی و می نبینی
نه از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2721
1. نه آتش‌های ما را ترجمانی
نه اسرار دل ما را زبانی
به از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2722
1. به کوی دل فرورفتم زمانی
همی‌جستم ز حال دل نشانی
دیدی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2723
1. دیدی که چه کرد یار ما دیدی
منصوبه یار باوفا دیدی
روز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2724
1. روز ار دو هزار بار می‌آیی
هر بار چو جان به کار می‌آیی
مندیش از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2725
1. مندیش از آن بت مسیحایی
تا دل نشود سقیم و سودایی
ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2726
1. ای دیده ز نم زبون نگشتی
وی دل ز فراق خون نگشتی