بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1785
1. بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
1. بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
1. دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
1. گر آخر آمد عشق تو گردد ز اولها فزون
بنوشت توقیعت خدا کاخرون السابقون
1. تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون
نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون
1. ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان
1. دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن
صد حور خوش داری ولی بنگر یکی داری چو من
1. بویی همیآید مرا مانا که باشد یار من
بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من
1. این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این
خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این
1. این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین
از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین
1. ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان