چنان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1542
1. چنان مستم چنان مستم من این دم
که حوا را بنشناسم ز آدم
کجایی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1543
1. کجایی ساقیا درده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
مرا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1544
1. مرا گویی چه سانی من چه دانم
کدامی وز کیانی من چه دانم
شراب از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1545
1. شراب شیره انگور خواهم
حریف سرخوش مخمور خواهم
رفتم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1546
1. رفتم تصدیع از جهان بردم
بیرون شدم از زحیر و جان بردم
من از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1547
1. من با تو حدیث بی‌زبان گویم
وز جمله حاضران نهان گویم
روی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1548
1. روی تو چو نوبهار دیدم
گل را ز تو شرمسار دیدم
زنهار از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1549
1. زنهار مرا مگو که پیرم
پیری و فنا کجا پذیرم
گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1550
1. گر از غم عشق عار داریم
پس ما به جهان چه کار داریم
از از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1551
1. از اصل چو حورزاد باشیم
شاید که همیشه شاد باشیم
ما از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1552
1. ما آفت جان عاشقانیم
نی خانه نشین و خانه بانیم