بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1531
1. بیا کامروز شه را ما شکاریم
سر خویش و سر عالم نداریم
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1532
1. بیا تا عاشقی از سر بگیریم
جهان خاک را در زر بگیریم
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1533
1. بیا امروز ما مهمان میریم
بیا تا پیش میر خود بمیریم
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1534
1. بیا ما چند کس با هم بسازیم
چو شادی کم شود با غم بسازیم
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1535
1. بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
میان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1536
1. میان ما درآ ما عاشقانیم
که تا در باغ عشقت درکشانیم
چرا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1537
1. چرا شاید چو ما شه زادگانیم
که جز صورت ز یک دیگر ندانیم
بر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1538
1. بر آن بودم که فرهنگی بجویم
که آن مه رو نهد رویی به رویم
مگردان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1539
1. مگردان روی خود ای دیده رویم
به من بنگر که تا از تو برویم
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1540
1. بیا با هم سخن از جان بگوییم
ز گوش و چشم‌ها پنهان بگوییم
مرا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1541
1. مرا خواندی ز در تو خستی از بام
زهی بازی زهی بازی زهی دام