رشاء از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1367
1. رشاء العشق حبیبی لشرود و مضل
کل قلب لهواه وجد الصبر یصل
1. رشاء العشق حبیبی لشرود و مضل
کل قلب لهواه وجد الصبر یصل
1. عمرک یا واحدا فی درجات الکمال
قد نزل الهم بی یا سندی قم تعال
1. تعال یا مدد العیش و السرور تعال
تعال یا فرج الهم فاتح الاقفال
1. آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم
1. ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام
زان می که در پیمانهها اندرنگنجد خوردهام
1. این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
1. هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم
تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بر برم
1. ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
وی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنم
1. بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
1. کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم
حاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنم
1. ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم