1 سروا سمنا صنوبرا شمشادا یکبار به پرسش من ناشادا
2 ورنه ز غمت رو به بیابان آرم سرگشته چو باد هرچه بادابادا
1 لطفی بکس ای رشک پری نیست ترا جز رسم و ره ستمگری نیست ترا
2 ماهی و سر مهر نداری بکسی خورشیدی و ذرهپروری نیست ترا
1 یاران که در آغوش و کنارند مرا وز بیم فراق خسته دارند مرا
2 تا رفته بخاک اگر سپارند مرا آن به که روند و واگذارند مرا
1 هرگز نبود ز شومی اختر ما از باده عیش نشئهای در سر ما
2 خون جگر و داغ دلست آنچه بود چون لاله ز صاف و درد در ساغر ما
1 اکنون که بود نشاط دل حاصل ما آراسته ز اسباب طرب محفل ما
2 داریم بکف ز خاک یاران ساغر پیمانه کند تا که ز مشت گل ما
1 ای رشته بندگیت در گردن ما هم از تو بود رو بتو آوردن ما
2 ما را بگنه مگیر از لطف که هست زامید عطای تو گنه کردن ما
1 فریاد ز طبع جرم زاینده ما وز نفس به بد راه نماینده ما
2 رفت آنچه ز عمر ما به بدکاری رفت آه ار گذرد چو رفته آینده ما
1 شاها شاها جهان پناها شاها سلطان سپهر دستگاها شاها
2 روز و شب من سیه شد از غم رحمی تابان مهرامنیر ماها شاها
1 از جام رقیب تا شدی مست و خراب گردیده از این مگر که زد غیر بر آب
2 بردیده من ز اشک چو ساغر می لبریز دلم ز خون چو مینای شراب
1 یابم گرت از یاری کوکب امشب کارم شود از تو عین مطلب امشب
2 رفتی ز برم صبح چو دیروز امروز بازآ بسرم شام چو دیشب امشب