6 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 آه از چرخ جفاپیشه که دست نکشد یکنفس از جور و ستم

2 هرکه از گردش ایام گذاشت پا درین مرحله چون نقش قدم

3 ساختش ره سیر از دشت وجود راست چون جاده بصحرای عدم

4 هرکه را در چمن دهر چو سرو ساخت سر سبز ز بخت خرم

1 جناب حاجی نیکو خصال عبداله که نام او به نکوئیست شهره ایام

2 کسیکه خاتم فیروزه فلک چو نگین ز نام نامی او گشته است صاحب نام

3 کسیکه نکهت خلقش بود حیات جهان بدان صفت که با رواح زنده‌اند اجسام

4 کسی که در همه آفاق نیست مانندش نه از وضیع و شریف و نه از خواص و عوام

1 حیف از سید محمد کامد از دور سپهر پرتو خورشید رویش عاقبت برطرف بام

2 رفت از این محفل برون و رفتنش احباب را کرد ز هر غم بکام و ریخت خون دل بجام

3 کوکب برج سیادت بود و میکردند کسب مهر و مه نور و ضیا از طلعت او صبح و شام

4 رونهفت از دور چرخ و از زوال کوکبش روز و شب سادات را شد قیر گون و نیل فام

1 آه کاخر رفت حاجی میرمعصوم از جهان وز وفاتش تیره شد عالم بچشم خاص و عام

2 ناگهان پرواز کرده روز یاران شد سیاه آفتاب زندگی چون آمدش برطرف بام

3 از شراب مرگ بیخود گشت تا صبح نشور آه ازین صهبا که گردون ریختش غافل بجام

4 سادس شهر ربیع‌الاول از دور فلک بود کامد صبح روز زندگی او را بشام

1 زبده اهل کرم آقا نبی صاحب عز و شرف و احتشام

2 آنکه صحاب کف فیاض اوست فیض رسان همه خاص و عام

3 آنکه ز خمخانه لطفش بود پیر و جوان را می عشرت به جام

4 ساخت یکی تکیه که از خرمی دم زند از روضه دارالسلام

1 صد دریغ از حضرت آخوند مولانا شفیع مرکز پرگار دانش قدوه ارباب علم

2 آنکه بود از دانش او منتظم شیرازه وار دفتر دانائی و مجموعه آداب علم

3 آنکه بر دلها گه تقریر مانند کلید از لب معجر بیانش بود فتح‌الباب علم

4 تیره شد از رفتنش عالم چو پنهان ساخت روی از زوال کوکبش خورشید عالم‌تاب علم

1 افغان ز شیشه چرخ کاین واژگونه مینا آخر می اجل ریخت در جام میرمعصوم

2 او بود طایر قدس شد زین چمن که گیتی ویرانه است و باشد ویرانه درخور بوم

3 القصه زین غم‌آباد چون رفت در وفاتش دل‌ها شدند مغموم جان‌ها شدند مهموم

4 کلکم نوشت مشتاق تاریخ رحلت او یزدان کند به جنت مأوای میرمعصوم

1 واحسرتا که غوطه زد آخر بخاک و خون چون صید خورده تیر جفا میرزا رحیم

2 جز زخم کین نچید گلی زین چمن گذشت بس تندتر ز باد صبا میرزا رحیم

3 از لب پی شکایت اعدا به پیش دوست گردد چو غنچه مهرگشا میرزا رحیم

4 آه از دمی که همچو گل از خاک سرزند خونین کفن بروز جزا میرزا رحیم

1 نادر دوران شه گیتی‌ستان کاورده است در کمند حکمش ایزد گردن گردن کشان

2 شهسواری کز سبک سیری شبی را طی کند تابد از مغرب چو خورشید از سوی مشرق عنان

3 تاجداری کافسر زرین او چون آفتاب از درخشانی بود آئینه پرداز جهان

4 معدلت کیشی که در ایام عدل او سزد بهر حفظ گله کوشش گرگ را بیش از شبان

1 هزار شکر که آمد بهار و رفت خزان ز فیض مقدم گل شد جهان پیر جوان

2 ز پرده رخ بصفایی نمود ابر بهار که هرگز آینه ناید برون زآینه دان

3 دمید لاله و گل صدهزار رنگ ز خاک شد آشکار زمین در دل آنچه داشت نهان

4 زمین بجوش طراوت که همچو گل بر شاخ شکفته شد بسر تیر غنچه پیکان

آثار مشتاق اصفهانی

6 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.