افغان ز شیشه از مشتاق اصفهانی دیوان اشعار 37
1. افغان ز شیشه چرخ کاین واژگونه مینا
آخر می اجل ریخت در جام میرمعصوم
1. افغان ز شیشه چرخ کاین واژگونه مینا
آخر می اجل ریخت در جام میرمعصوم
1. واحسرتا که غوطه زد آخر بخاک و خون
چون صید خورده تیر جفا میرزا رحیم
1. نادر دوران شه گیتیستان کاورده است
در کمند حکمش ایزد گردن گردن کشان
1. هزار شکر که آمد بهار و رفت خزان
ز فیض مقدم گل شد جهان پیر جوان
1. شکرلله گشت از عون حق و امداد بخت
ایروان مفتوح از تیغ شه صاحب قران
1. شکرلله سرور مهر افسر گردون سریر
وارث ملک سلیمان صاحب تخت کیان
1. حیف از اسماعیل آن روشن دل صافی ضمیر
کامد او را سنگ بر مینای هستی ناگهان
1. هزار شکر که از نوشکفته گشت گلی
زابر لطف الهی ز بوستان حسن
1. سیداحمد ز دور چرخ وارون
چو رفت برون ز غصه دینی دون
1. لشکر اسلام چون شد داخل بلخ وز بلخ
ازبک از افغان پست و بخت وارون شد برون
1. صد دریغ از میرسیداحمد عالیجناب
کامد او را شیشه هستی ز گدرون برزمین