6 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 چراغ انجمن علم و فضل زین‌الدین که قدوه علما بود و زبده فضلا

2 فقید صاف ضمیزی که همچو آئینه بود دلش ز صیقل انوار شرع عین صفا

3 زبسکه شوق لقای جناب باری داشت نمود پیرهن تن بسان غنچه قبا

4 چو ذره‌ای که کند جای دربر خورشید چو قطره که زند غوطه در دل دریا

1 دریغا ز حاجی محمدعلی ثمین گوهر درج مجد و علا

2 که ناگاه از کین بخاکش فکند سپهر جفا پیشه چون نقش پا

3 بر اوج فلک یافت روحش مقام تن او بزیر زمین کرد جا

4 غرض چون بسرعت ازین گلستان روان شد بآئین باد صبا

1 شیخ ستوده خصلت عبدالنبی که بودش یکسر صفات نیکو جمله خصال زیبا

2 دانشوری که بودش از آبگینه دل روشن چراغ حکمت از نور حق تعالی

3 بنمود کوکب او رو در نشیب و عالم شد تیره از غروبش چون از غروب بیضا

4 از فوتش اهل دل را گردید ساغر چشم پرخون ز شیشه دل همچون قدح ز مینا

1 حیف از میر فلک مرتبه عبدالغفار ابروی گهر نسل شه او دانا

2 که ز عقد در سادات گرامی گهرش ناگه افتاد بخاک ره و شد ناپیدا

3 جذبه شوق ملاقات رسول مدنی شد کمندافکن او زین چمن تنگ فضا

4 رفت ازین باغ بفردوس برین و افزود پایه‌اش از شرف خدمت جدا علی

1 تعالی‌الله از این دو طفل توام که یکجانند گوئی در دو قالب

2 یکی را لاله‌سان پیمان حسن بود از باده گلگون لبالب

3 یکی از پرتو رخسار تابان جهان را همچو ماه چهارده شب

4 یکی بر گردن جان بیدلان را کمندافکن شده از چین عنغب

1 عالم فاضل جناب میرمعصوم آنکه بود رأی او روشن‌تر از مرأت بود از آفتاب

2 آنکه بودند اهل دانش از محیط علم او گوهرافشان بر تهی‌دستان معنی چون سحاب

3 ناگه آورد آفتاب عمر او رو در غروب وز غروبش تیره شد عالم بچشم شیخ و شاب

4 رفت از این محفل برون و از غم جانسوز او شد چو شمع آتش‌فشان احباب را چشم پرآب

1 چون میرمحمد شد از این باغ خراب یک خنده چو گل نکرده بیرون بشتاب

2 گفت از پی تاریخ وفاتش مشتاق صد حیف از آن نهال بستان شباب

1 مریم خانم آن مه برج عصمت چون رفت از این سراچه بر محنت

2 گفت ازپی تاریخ وفاتش مشتاق صد حیف از آن گوهر گنج عصمت

1 راهب که ز داغ رحلت او خونابه ز چشم دوستان رفت

2 پرواز گرفت مرغ روحش زین باغ بروضه جنان رفت

3 رفت و زغمش فغان احباب هر دم ز زمین بر آسمان رفت

4 هرچند زبان آتشین داشت زین بزم بگویمت چسان رفت

1 آصف روشن‌دل صاحب ضمیر سید نیکو سرشت پاک زاد

2 مسندآرای وزارت آنکه هست شاه ایران را محل اعتماد

3 نکته‌سنجانی که هر یک سفته‌اند گوهری در وصف این روشن نهاد

4 درخور است ار مدح او هر دم کنند بیش از بیش و زیاد از زیاد

آثار مشتاق اصفهانی

6 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی