33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 دلم بی‌او صفا هرگز ندیده است لبم بی‌او نوا هرگز ندیده است

2 من آن حاجت طلب در کوی عشقم که تأثیر از دعا هرگز ندیده است

3 نشاید خواندم بلبل که آن گل نوا زین بی‌نوا هرگز ندیده است

4 مرا عشق تو در راهی فکنده است که رهرو رهنما هرگز ندیده است

1 چو رویت بود اگر می‌داشت خورشید جهان‌آرا عذاری از گل سوری خطی از عنبرسارا

2 نباشد در دلم جائی که باشد بی‌شکست از تو زنی بر شیشه من سنگ تا کی سنگدل یارا؟

3 ز رویت گشته روشن سر به سر آفاق و حیرانم که مهر عالم‌افروزی تو یا ماه جهان‌آرا

4 دلم را با دلت ای سنگدل تا کی بود الفت نباشد غیر یک دم اختلاط شیشه و خارا

1 بی‌تو گو سوزد ز برق آه گشت دل مرا نیست هرگز حاصلی زین کشت بی‌حاصل مرا

2 کاش ایدل گلرخان و شعله رخساران کنند بلبل گلشن ترا پروانه محفل مرا

3 کی رهم از ورطه عشقت که خواهد ناخدا غرقه گرداب نه آسوده ساحل مرا

4 در غمت از مرگ گفتم گردد آسان مشکلم جان سپردم آخر و آسان نشد مشکل مرا

1 از صحن کعبه ساحت میخانه خوشتر است از دور سجه گردش پیمانه خوشتر است

2 یارب چه حکمت است که بیگانه خوی من با آشنا خوشست و به بیگانه خوشتر است

3 از سینه‌ام رود بکجا دل که جغد را از طرف باغ گوشه ویرانه خوشتر است

4 ما می‌کشان ز خوشه انگور دانه‌ای در کیش ما ز سبحه صددانه خوشتر است

1 منم که داغ عزیزان هر دیارم سوخت فلک زآتش دوری هزار بارم سوخت

2 ز دوریت منم آن ره‌طلب به کوی فنا که داغ حسرت شمع سر مزارم سوخت

3 چو من در آتش آوارگی نسوزد کس به سنگ حسرت آسایش شرارم سوخت

4 مرا چه شکوه ز برق آن گیاه تشنه لبم که داغ حسرت باران نوبهارم سوخت

1 به دل چگونه توان داغ عشق پنهان داشت به پنبه آتش‌سوزان نهفته نتوان داشت

2 نشد نصیبم از آن بوسه چه حالست این که تشنه مردم و لعل تو آب حیوان داشت

3 به خون عاشق از اظهار عشق تشنه شوی فغان که درد ترا باید از تو پنهان داشت

4 نگین سلطنتست از دو کون کندن دل گمان مکن که چنین خاتمی سلیمان داشت

1 نیست کس به عهد ما یار یار خویش را دوست خصم جان بود دوستدار خویش را

2 آن سیاه کوکبم کز غم تو کرده‌ام تیره همچو روز خود روزگار خویش را

3 او به رخش ناز و من خاک رهگذر چسان دست بر عنان زنم شهسوار خویش را

4 مهر من طلوع کند در هوای خود ببین اضطراب ذره بی‌قرار خویش را

1 منت ز سر زلف توام یکسر مو نیست چاکیست دلم را که سزاوار رفو نیست

2 آن مه که مه چهارده‌اش چون مه‌رو نیست در شهر بنیکوئی او هیچ نکو نیست

3 آن سلسله کازادی او نیست میسر جز سلسله موی تو ای سلسله مو نیست

4 منعم مکن از شاهد و مطرب که بهشتی گر هست جز آواز خوش و روی نکو نیست

1 با غیر چو میکشی می ناب خون شد جگرم زرشگ دریاب

2 هیهات رهش فتد بمنزل شد قافله و پیاده در خواب

3 در بادیه تشنه لب چه سازد گر جان ندهد ز حسرت آب

4 رفتیم و کسی ز ما نپرسید این بود وفای عهد احباب

1 نگارم در کنار و ساغر می بر لب است امشب شبی کامد مساعد کوکب من امشب است امشب

2 زلال وصل در کام من و از آتش غیرت دل و جان غیر را تا صبح در تاب و تب است امشب

3 بود در هاله آغوش من آن مه نمی‌دانم نصیبم این سعادت از کدامین کوکب است امشب

4 ز هجران بود دیشب تلخ و شیرین‌تر ز جان شهدی به جامم از لب شیرین آن شیرین‌لب است امشب

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی