مخوان ز دیرم به کعبه زاهد از مشتاق اصفهانی غزل 1
1. مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من آنجا
به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا
...
1. مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من آنجا
به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا
...
1. غم دل کس به امید چه گوید دلستانش را
چرا بلبل خروشد نشنود چون گل فغانش را
...
1. کنم دایم ز غیرت پاسبانی پاسبانش را
که نگذارم اگر خواهد ببوسد آستانش را
...
1. مگر ز آن گل شمیمی هست باد صبحگاهی را
که دارد این نشاطافزایی و اندوهکاهی را
...
1. خوش آن ساعت که یار از لطف گردد همنشین ما را
برآید جان و دل ز امید و بیم مهر و کین ما را
...
1. خدا را ای نسیم احوال زار مستمندی را
به جان از خار هجر آماده هر ساعت گزندی را
...
1. ای باد بگو آن شه رعنا پسران را
سر خیل بتان خسرو زرّینکمران را
...
1. به مرغی داده گردون از ازل فرخنده بالی را
که بنشیند گهی بر طرف بام آن قصر عالی را
...
1. ز مه رویان مهی جستم به خوبی آفتاب اما
از این دفتر به دستم فردی افتاد انتخاب اما
...
1. شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شبها
به شبهای غمت در ماندهام فریاد از این شبها
...
1. خضاب از خون عاشق کن نگاری کردهام پیدا
نگار سر و قد گلعذاری کردهام پیدا
...
1. از تنگی دل نیست به لب ره نفسم را
یا رب کند آگاه که فریادرسم را
...