1 یکی نامه دیگر هم اندر شتاب فرستاد زال آن یل کامیاب
2 به نزدیک دستور ارجاسب شاه جهان جوی بیورد با دستگاه
3 که از تخم پیران بد او را نژاد جهاندیده و مرد پاکیره زاد
4 که این نامه از پیش دستان شیر به نزدیک بیورد روشن ضمیر
1 بفرمود ارجاسپ ارهنگ را که بر باره کین بکش تنگ را
2 بری بر سپاهی از ایدر زمان که من رفت خواهم سوی سیستان
3 دو دست جهان جوی فیروز طوس به بند و بگیر از وی آن بوق وکوس
4 سر راه ایرانیان را به بند نه آبادمان و نه پست و بلند
1 شنیدم ز گوینده داستان که در عهد لهراسپ شاه جهان
2 که آمد یکی مرد با دستگاه به بلخ اندرون بود در پیش شاه
3 ستم کاره را نام بسرم بدی خبردار از بیش و از کم بدی
4 یکی راه بیره بدش در سرای نبد آگه از آن جهان کدخدای
1 که از راه شیراز گشتاسپ زود سوی اصفهان راند چون زنده رود
2 ابا نامور گرد گرگین شیر بشد در صفاهان یکی دار و گیر
3 شد از گرد دشت صفاهان سیاه چه ارهنگ گشتاسب دید آن سپاه
4 بفرمود فیروز را در زمان ابا گرد رهام پاکیزه جان
1 کنون ای سراینده داستان ز گفتار دهقان روشن روان
2 مر این رزمگه ایدر اکنون بدار سخن گستر از نامور شهریار
3 که کردش فرانک به بند اندرون بگویم کنون تا که شد کار چون
4 جهان جوی هشت ماه در بند ماند که در دیده جز اشک خونین نراند
1 وزین روی ارهنگ ره کردمی چنین تا بیامد ز جرجان بری
2 دلیران ایران ز خرد و بزرگ همه تیز دندان بکین همچو گرگ
3 به ری در همه جمع بودند شاد که آرند زی بلخ لشکر چه باد
4 که از ره سپاه گران در رسید بگردون چکاچاک خنجر رسید
1 چه ارجاسپ آن دید سرکرد بور سرافیل گفتی که دم زد بصور
2 درآمد بناوردگه زود ترک چو آمد به نزد بره همچو گرگ
3 به خورشید مینو برآویخت ترک به شد گرم بازار رزم سترک
4 چو شد حمله بر پنج و شش ازدو روی دو لشکر بد ایستاده در گفتگوی
1 چه کشتیش آمد به دریای چین برون آمد از کشتی آن گرد کین
2 بزد خیمه در پیش دریا کنار جهان جوی شیراوژن نامدار
3 همه مرز چین برهم آمد ازین که آمد سپاهی به دربند چین
4 چه بشنید خاقان یکی لشکری فرستاد در دم بکین داوری
1 سپهبد چو آن دید بر کرد اسب برشیر آمد چو آذر گشسپ
2 از آن تیز تک آهوی شیر گیر فرو جست آن گرد شمشیرگیر
3 یکی حمله آورد برشیر نر چو دید آن چنان شیر پرخاشخور
4 بزد بر زمین چنگ برخاست کرد چو ابر خروشان بدو حمله کرد
1 که ناگاه ابری برآمد سیاه فرامرز را برد از آوردگاه
2 یکی نعره برخواست از تیره ابر چنان چونکه از بیشه غرنده ببر
3 چنان چونکه برخیزد از خاک دود مرآن ابر تیره هوا کرد زود
4 هوا کرد ازدیده شد ناپدید خروش از دو لشکر بگردون رسید