نواب کز و نیم مه و سال جدا از محتشم کاشانی رباعی 1
1. نواب کز و نیم مه و سال جدا
این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا
...
1. نواب کز و نیم مه و سال جدا
این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا
...
1. ای کرده قدوم تو سرافراز مرا
وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا
...
1. ای نورده آیینهٔ احساس مرا
لطف تو کلید قفل وسواس مرا
...
1. گفتند ز حادثات این دیر خراب
بر بستر درد رفته پای تو به خواب
...
1. بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب
وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب
...
1. آن شوخ که تکیهگاه او چشم ترست
بازوی شهان چو بالشش زیر سرت
...
1. روزی که دلم خیال ابروی تو بست
وز ناز به من نمودی آن نرگس مست
...
1. ای قصر بلند آسمان پیش تو پست
خلقت همهٔ زیردست از روز الست
...
1. آصف که مهین سواد اقلیم بقاست
وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست
...
1. طراح که طرح این بنا ریخته است
انواع صنایع بهم آمیخته است
...
1. این آب که خضر ازو بقا خواسته است
وز غیرتش آب زندگی کاسته است
...
1. خانی که سپهرش به سجود آمده است
مه بر درش از چرخ کبود آمده است
...