1 نواب کز و نیم مه و سال جدا این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا
2 امروز که طوف کعبه فرض است و ضرور من ماندهام از کعبهٔ اقبال جدا
1 ای کرده قدوم تو سرافراز مرا وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا
2 از خاک مذلتم چو برداشتهای یک باره نگهدار و مینداز مرا
1 ای نورده آیینهٔ احساس مرا لطف تو کلید قفل وسواس مرا
2 نام تو خدا کرده چو فرهاد تو نیز بردار ز پیش کوه افلاس مرا
1 گفتند ز حادثات این دیر خراب بر بستر درد رفته پای تو به خواب
2 دست الم تو را خدا برتابد تا پای سلامتت درآید به رکاب
1 بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب
2 دادیم هزار بوسه بر یک سده کردیم هزار سجده در یک محراب
1 آن شوخ که تکیهگاه او چشم ترست بازوی شهان چو بالشش زیر سرت
2 از بس که اساس بستر او عالیست چادر شب بسترش سپهر گرست
1 روزی که دلم خیال ابروی تو بست وز ناز به من نمودی آن نرگس مست
2 تیری ز کمان خانه ابروی تو جست در سینهٔ من تا پروسوفار نشست
1 ای قصر بلند آسمان پیش تو پست خلقت همهٔ زیردست از روز الست
2 بر تافته روزگار دستم به جفا دریاب و گرنه میرود کار ز دست
1 آصف که مهین سواد اقلیم بقاست وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست
2 تا عارضه در خانهٔ دو روزش ننشاند معلوم نشد که سلطنت از که به پاست
1 طراح که طرح این بنا ریخته است انواع صنایع بهم آمیخته است
2 دهقانی باغ سحر پنداری از اوست کز آب نهالها برانگیخته است