1 میر ملک رتبه که ممتاز بود هم به صفات از همه کس هم به ذات
2 سید قدسی صفتی کامدند شاهد معصومی او کاینات
3 میر کریم آن که مساوی نمود در نظرش ملک حیات و ممات
4 ناگه ازین دام گه پرخطر یافت به شهبال توجه نجات
1 اشعث طماع عهد خود جمال قصه خوان آن که چون او طامعی در بحر و بر صورت نبست
2 جمریانش ناگهان کشتند و هر فردی که بود رست از اخذ و جهید آن خر گدای زرپرست
3 عقل چون تاریخ قتلش خواست از پیر خرد گفت هر فردی که بود از اشعث طماع رست
1 خورشید آسمان وزارت که روی ملک آئینهوش ز صیقل عدلش منور است
2 سلطان بارگاه سیادت که عهد او پاینده دار دولت آل پیامبر است
3 آن داور زمانه که دارائی جهان برقد کبریاش لباس محقر است
4 آن والی زمانه که کوس ولای او یکباره هر که زد دو جهانش مسخر است
1 تا رخش طبعم از پی معنی تکاور است میدان نورد مدحت مقصود قشر است
2 آن بینماز کعب که جسم پلید او از خاکروب دیر کشیشان مخمر است
3 وان حیله ساز شوم که تا زاده مادرش در مکر و زرق و شید به شیطان برابر است
4 دستار سرخ اوست عروسانه معجری وان عقدهها نمونه چینهای معجر است
1 ای فلک آستان که خاک درت تارک آرای خلق ایام است
2 وی قمر پاسبان که گرد رهت توتیا بخش چشم اجرام است
3 توسن سرکش سپهر بلند رایض دولت تو را رام است
4 خادمان رفیع قدر تو را تخت افلاک تحت اقدام است
1 بدر فلک شرف خلیفه چون زایر تربت حسین است
2 در صبح ازل ز مهر فطری نازان به محبت حسین است
3 فانی شده در زمان فوتش ایام شهادت حسین است
4 وین حسن موافقت که گفتم بیشک ز عنایت حسین است
1 ای فلک حشمت که در دکان نظم محتشم به ز مدح مشتری گیر تو یک پرگاله نیست
2 وان عروسان را که در عقد تو میآرد به نظم هیچ یک را احتیاج صنعت دلاله نیست
3 نطقش از شیرینی در ثنایت مینهد بر سر هم آن قدر شکر که در بنگاله نیست
4 با دگر اشعار کز پی میرسد این قطعه هست کاغذی باوی که کوتاهیش در دنباله نیست
1 میرزا جانی به یک آن سرو سرا بستان لطف از جهان چون خیمه زد بر طرف انهار بهشت
2 یک شبش در خواب دیدم با رخی کز عکس آن بر زمین و آسمان میتافت انوار بهشت
3 گفتم ای گل چیست تاریخ تو و جایت کجاست غنچهٔ خندان گشود و گفت گلزار بهشت
1 زبدة الاخوان فصیح خوش کلام صاحب نظم و مقالات فصیح
2 آن که در شعر و معما روز و شب میستودش دهر مخفی و صریح
3 از صبوح و باده او را گشته بود چهرهٔ شخص کمالاتش صبیح
4 ناگه از بیداد صیاد اجل داد جان بر باد چون صید ذبیح
1 گلبرگ نو دمیدهٔ محمد تقی که بود پاکیزه طینت و ملکی خوی و پاکزاد
2 در باغ دهر نشو و نمائی نیافته از تند باد حادثه ناگاه شد به باد
3 در چشمه سار چشم زند دیدهٔ پدر صد جوی خون ز هجر گل روی خود گشاد
4 ای همنشین اگر طلبند از تو همدمان تاریخ آن لطیف گل گلشن مراد