1 دو بیننده نخل کثیرالثمر که بودند در آن به نشو و نما
2 دو تابندهٔ بدر سعادت اثر که میبرد از ایشان جهانی ضیا
3 یکی صاحب خلق و خوی حسن مسمی به آن اسم به هجت فزا
4 یکی زبده مردم نیکنام برو نام حیدر علیه الثنا
1 حریف غالب اولاد ساقی کوثر که بود شیوهٔ او قسمت شراب سخا
2 چراغ بزم صفا شاه قاسمی که چو مهر جهان فروزی او ذرهای نداشت خفا
3 خمار شیب چو امسال سر گرانش کرد رساند ساقی دوران به او شراب صبی
4 زمانه تا سر سالش اگر امان دادی وزو سه ماه دگر زیب داشتی دنیا
1 سلطان محمد آن شمع کز پرتو وجودش گردیده بود گردون محفل فروز دنیا
2 در صفحهٔ رخش بود رنگ صلاح ظاهر وز مطلع جبینش نور فلاح پیدا
3 از بی وفائی عمر ناگه چو رخت بر بست وز دهر شد مسافر در خلد ساخت ماوا
4 جان پدر ز غم سوخت خون شد دل برادر وز آه و گریه بردند آرام پیر و برنا
1 بر همچو زنی لب لعاب افشان را در حالت اعراض و خوشی احسان را
2 خواهم به تماشاگه خلق آورمت چون مسخره کاورد برون طفلان را
1 سگ علی ولی حیرتی که همچو نصیر نبود در دل او جز محبت مولا
2 به دوستی علی رفت و بهر تاریخش شفاعت علی آمد ز عالم بالا
1 دولت چو سر به ذروه فتح و ظفر کشید وز رخ گشود شاهدا من و امان نقاب
2 بر مسندسرور مکین شاه کامران دارای آفتاب سریر فلک جناب
3 تسکین دهندهٔ فتن آخر الزمان شویندهٔ رخ ظفر از گرد انقلاب
4 طهماسب خان پناه جهان شاه شه نشان پرگاردار نقطهٔ کل نقد بوتراب
1 سید عالی نسب قاضی عمادالدین که شد صد خلل در کار شرع از فوت آن عالیجناب
2 چون ز دانش داشت ملک شرع در زیر نگین شاه ملک شرع شد تاریخش از روی حساب
1 زین زمان خلاصه ذریت نبی مهر سپهر مرتبهٔ ماه فلک جناب
2 یعنی قوام ملت و دین آن که در جهان ننهاد پای سعی جز اندر ره صواب
3 هم خورده بذر مزرع جودش بزرگ و خرد هم خوشهچین خرمن او بود شیخ و شاب
4 چون آن یگانه مطلع انوار فیض بود سر بر زد از سپهر وجودش دو آفتاب
1 مردم چشم جهان بین پدر آن که نادیده جهان رفت به خواب
2 غنچهٔ باغ جهان شاه علی طفل نامجرم ایمن ز عذاب
3 کاندرین باغ ز خوشبوئی او گلی از چهره نیفکند نقاب
4 تا که از گلشن دوران بردند سوی گلزار بهشتش بشتاب
1 گل گلشن لطف عبدالغنی که بادش بهشت معلی نصیب
2 به غربت فتاد و شراب اجل شد از جام دورش همان جا نصیب
3 ولی چون پس از اربعینی شدش چنین منزلی راحتافزا نصیب
4 خرد فکر تاریخ وی کرد و گفت چه جای مبارک شد او را نصیب