9 اثر از قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 تا هست جهان به کام خان باد خان کام‌ستان و کامران باد

2 تا هست زمانهٔ آن یگانه سر خیل اعاظم زمان باد

3 هر بندهٔ بارگه نشینش در مرتبهٔ باد شه نشان باد

4 خشت ته فرش آستانش بر تارک هفتم آسمان باد

1 ناگهان بر گرد بخت ملک سر از مهد خواب چشم تا میزد جهان بر هم برآمد آفتاب

2 آفتاب مشرق دولت که باشد نوربخش شرق و غرب و بحر و بر را گر فرو گیرد سحاب

3 آفتاب مطلع رفعت که خواهد قرص مهر بهر خود شکل هلالی تا شود او را رکاب

4 والی یم دل ولی سلطان که در دوران او دفتر احسان حاتم را سراسر برد آب

1 ز خاک هر سر خاری که میشود پیدا بشارت است به توحید واحد یکتا

2 ز سبزه هر رقم تازه بر حواشی جوی عبارت است ز ابداع مبدع اشیا

3 به دست شاهد بستان زهر گل آینه‌ایست در او نموده رخ صنع بوستان آرا

4 هزار شاخ ز یک آب و گل نموده نمو که کس ندیده یکی را به دیگری مانا

1 ای ماه چارده ز جمال تو در حجاب حیران آفتاب رخت چشم آفتاب

2 شیدائی خرامش قد تو سرو باغ سودائی سلاسل موی تو مشگناب

3 خورشید در مقدمهٔ شب کند طلوع بعد از غروب اگر ز جمال افکنی نقاب

4 ماه نو از نهایت تعظیم گشته است بر آسمان نگون که ببوسد تو را رکاب

1 دهنده‌ای که به گل نکهت و به گل جان داد به هرکس آن چه سزا بود حکمتش آن داد

2 به عرش پایه عالی به فرش پایهٔ پست ز روی مصلحت و رای مصلحت‌دان داد

3 به دهر ظل خرد آن قدر که بود ضرور ز پرتو حرکات سپهر گردان داد

4 به ابر قطره چکاندن به باد قره زدن برای نزهت دیرین سرای دوران داد

1 سرورا ادعیه‌ات تا برسانم به نصاب از دعا هر نفسم نقش جدیدیست بر آب

2 سپه ادعیه‌ام روی فلک می‌گیرد تا تو را می‌رسد از روی زمین پا به رکاب

3 آنچنانست دلم بهر تو از ادعیه گرم که فلک از نفسم می‌شنود بوی کباب

4 می‌کنم هر سو مویت به دعائی پیوند من که پیوند بر دیدهٔ خویشم از خواب

1 مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد که بردهٔ عشرتم از خاطر و نشاط از یاد

2 مرا تبی است که گر از درون برون افتد به نبض من نتواند طبیب دست نهاد

3 مرا دلیست که هست از کمال بوالعجبی به آه سرد گدازنده دل فولاد

4 مرا رخیست کبود آن چنان ز سیلی غم که روی اخگر پیکر گداخته ز رماد

1 اگر چه مادر ایام خوش نتیجه فتاد درین زمان پسری به نزاد از بهزاد

2 مه سپهر حکومت که در زمانهٔ او زمانه را فزع دادخواه رفت از یاد

3 گل بهار سخاوت که در محل کرم درم چو برگ خزان می‌دهد کفش بر باد

4 بجای خون همه یاقوت و لعل خواهد ریخت به دست او نیش اگر زند فصاد

1 از بس که چهره سوده تو را بر در آفتاب بگرفته آستان تو را بر زر آفتاب

2 از بهر دیدنت چو سراسیمه عاشقان گاهی ز روزن آید و گاه از در آفتاب

3 گرد سر تو شب پره شب پر زند نه روز کز رشگ آتشش نزند در پر آفتاب

4 گر پا نهی ز خانه برون با رخ چه مهر از خانه سر بدر نکند دیگر آفتاب

1 سرای دهر که در تحت این نه ایوان است هزار گنج در او هست اگرچه ویران است

2 بسیط خاک که در چشم خلق مشت گلی است هزار صنع در او آشکار و پنهان است

3 بساط دهر که اجناس کم‌بهاست در آن گران‌تر است ز صد جان هر آن چه ارزان است

4 دو جوهرند چراغ جهان مه و خورشید که کار روز و شب از سیرشان به سامان است

آثار محتشم کاشانی

9 اثر از قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی