زلف و قد راست ای بت سرکش چشم از محتشم کاشانی غزل 1
1. زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا
سنبل و شمشاد هندو چاکر نرگس و لاله بنده و لالا
...
1. زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا
سنبل و شمشاد هندو چاکر نرگس و لاله بنده و لالا
...
1. بعد هزار انتظار این فلک بی وفا
شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا
...
1. من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا
شکاری کردهام گم جان شکاری کردهام پیدا
...
1. درخشان شیشهای خواهم می رخشان در و پیدا
چو زیبا پیکری از پای تا سر جان درو پیدا
...
1. ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا
...
1. کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
خدا برای چه داده است چشم بینا را
...
1. که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا
که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را
...
1. چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را
...
1. مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را
گدای کوی توام همچنین مبین ما را
...
1. صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را
در آتش از رخ تو نشاند آفتاب را
...
1. هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را
زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را
...
1. بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
در ظلمات گم مکن چشمهٔ آفتاب را
...