61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا سنبل و شمشاد هندو چاکر نرگس و لاله بنده و لالا

2 ساخته ظاهر معجز لعلت ز آتش سوزان چشمهٔ حیوان کرده هویدا صنع جمالت در گل سوری عنبر سارا

3 آتش آهم ز آتش رویت سیل سرشگم بیمهٔ رویت این ز درون زد شعله بگردون وان ز برون شد تا به ثریا

4 محو ستادند عابد و زاهد مست فتادند راکع و ساجد دوش که افکند در صف رندان جام هلالی شور علالا

1 بعد هزار انتظار این فلک بی وفا شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا

2 وه که ز کین می‌کند هر بدو روزم سپهر با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا

3 رفتی و می‌آورد جذبهٔ شوقت ز پی خاک مرا عنقریب همره باد صبا

4 با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد روزی من گر شود وصل تو روز جزا

1 من از رغم غزالی شهسواری کرده‌ام پیدا شکاری کرده‌ام گم جان شکاری کرده‌ام پیدا

2 زلیخا طلعتی را رانده‌ام از شهر بند دل به مصر دلبری یوسف عذاری کرده‌ام پیدا

3 زمام ناقه محمل نشینی داده‌ام از کف بجای او بت توسن سواری کرده‌ام پیدا

4 ز سفته گوهری بگسسته‌ام سر رشتهٔ صحبت در ناسفته گوهر نثاری کرده‌ام پیدا

1 درخشان شیشه‌ای خواهم می رخشان در و پیدا چو زیبا پیکری از پای تا سر جان درو پیدا

2 صبازان در چو ناید دیده‌ام گوید چه بحرست این که هر گه باد ننشیند شود طوفان درو پیدا

3 سیه ابریست چشمم در هوای هالهٔ خطش علامتهای پیدا گشتن باران درو پیدا

4 چو گیرم پیش رویش باشدم هر دیده دریائی ز عکس چین زلفش موج بی‌پایان درو پیدا

1 ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا

2 کرده‌ام خوی به هجران چه کنم ناز اگر عشق طغیان کند و دارد از آن باز مرا

3 باطل سحر مگر ورد زبانم گردد که نگهدارد از آن چشم فسون ساز مرا

4 چشم از آن غمزه اگر دوش نمی‌بستم زود کار می‌ساخت به یک عشوه ممتاز مرا

1 کسی ز روی چنان منع چون کند ما را خدا برای چه داده است چشم بینا را

2 نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را

3 درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را

4 هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را

1 که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را

2 تو خود رفتی ولی باد جنون خواهد دواند از پی بسان شعلهٔ آتش من مجنون رسوا را

3 تو خود رو در سفر کردی ولی صحرا سپر کردی به صد شیدائی مجنون من مجنون شیدا را

4 فرس آهسته ران کاندر پیت از پویه فرسوده قدمها تا به زانو گمرهان دشت پیما را

1 چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را

2 زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را

3 اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی به رسوائی برون زین دار بی‌بنیاد کن ما را

4 نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را

1 مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را گدای کوی توام همچنین مبین ما را

2 هنوز سجدهٔ آدم نکرده بود ملک که بود گرد سجود تو بر جبین ما را

3 گذر به تربت ما یار کمتر از همه کرد گمان بیاری او بود بیش ازین ما را

4 به دستیاری ما ناید آن مسیح نفس اگر بود ید بیضا در آستین ما را

1 صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را در آتش از رخ تو نشاند آفتاب را

2 مه نیز تافتد ز تو در بحر اضطراب شب جام‌گیر و برفکن از رخ نقاب را

3 ممنون ساقیم که به روی تو پاک ساخت زان آب شعلهٔ رنگ نقاب حجاب را

4 ای تیر غمزه کرده به الماس خشم تیز دریاب نیم کشته ز هر عتاب را

آثار محتشم کاشانی

61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی