14 اثر از غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی

1 دمی با تو بودن که جان جهانی بود خوشتر از یک جهان زندگانی

2 بکن جلوه ای شاهد عالم آرا که چون شمع دارم سر سرفشانی

3 ز طور تو هیهات اگر پا بگیرم نیندیشم از پاسخ «لن ترانی»

4 چه پروانه پروا ندارم ز آتش بود نیستی هستی جاودانی

1 که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی

2 نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی

3 بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر نه ترا به حسن مانند و نه در کمال ثانی

4 مگر آنکه شعلۀ روی تو سوز دل نشاند بتجلی تو بینند جمال «لن ترانی»

1 صنما بجان نثاران ز چه رو نظر نداری ز رسوم دلبری هیچ مگر خبر نداری

2 سر ما و شور عشقت، دل ما و نور عشقت خبر از ظهور عشقت چکینم اگر نداری

3 عجب است تند خوئی ز توایکه خوبروئی تو مگر بدین نکوئی هنر دگر نداری

4 جگرم ز آتش عشق کباب شد ولیکن تو ز ناز و کبریائی هوس جگر نداری

1 لوح دل را اگر از نقش خطا ساده کنی خویش را آینۀ حسن خدا داده کنی

2 تا نگردد دلت از نائرۀ عشق کباب طمع خام بود گر هوس باده کنی

3 خانه را پاک کن از غیر که یار است غیور پاک زیبندۀ پاکست که آماده کنی

4 تا ز خلوت نرود دیو، کجا شایان است هوس آمدن روی پریزاده کنی

1 اگر مشتاق جانانی مکن جانا گران جانی در این ره سر نمی ارزد به یک ارزن ز ارزانی

2 حضیض چاه و اوج جاه با هم همعنان هستند نمی گردد عزیز مصر جز صدیق زندانی

3 بجو سرچشمۀ حیوان اگر پای طلب داری که همت خضر را بخشد نجات از طبع حیوانی

4 به آداب شریعت بند کن دیو طبیعت را در اقلیم حقیقت چون چنین کردی سلیمانی

1 دارم ای دوست ز بیداد تو فریاد بسی چکنم چون نبود دادگر دادرسی

2 بخت آشفته نخفته است که گردد بیدار مرده هرگز نشود زنده ببانگ جرسی

3 طبع، افسرده و دل مرده و تن آزرده بار الها برسانم به مسیحا نفسی

4 ای به بازیچه ز اقلیم حقیقت شده دور جهد کن تا که به مردان طریقت برسی

1 نیست در عالم ز من مسکین تری وز تو نیز ای دوست دل سنگین تری

2 گرچه روئین تن بتن روئین بود تو ز روئین تن بدل روئین تری

3 خسروی زیبد ترا در ملک حسن زانکه از شیرین بسی شیرین تری

4 نافۀ مشک ختا جستن خطا است تو بموی عنبرین مشکین تری

1 گر سوی ملک عدم باز بیابی راهی شاید از سر وجودت بدهند آگاهی

2 تو گر از چاه طبیعت بدر آئی بیرون یوسف مملکت مصری و صاحب جاهی

3 در ره مصر حقیقت که هزاران خطر است نیست چون چاه طبیعت به حقیقت چاهی

4 تا به زندان تن و بند زن و فرزندی تو و آزادگی از ماه بود تا ماهی

1 در کوی عشق کوهی کمتر بود ز کاهی جز عاشقان نیابند این نکته را کماهی

2 گر ابر، تیر بارد شوریده سر نخارد کاندیشه کس ندارد از رحمت الهی

3 پای از طلب کشیدن آئین عاشقی نیست در وادی فنا رو ای انکه مرد راهی

4 خودخواهی ار بپرسی نوعی ز بت پرستیست در کیش عشق نبود بدتر از این گناهی

1 رموز عشق تا با ما نیامیزی نیاموزی که گوهر تا خزف از کف نیندازی نیندوزی

2 شهود شاهد هستی نمی شاید ز هر پستی که شمع جمع را تا قد نیفرازی نیفروزی

3 اگر با شمع رخسارش بسازی همچو پروانه بقربانی بسوزی تا نمی سازی نمی سوزی

4 ندارد جام جم بی می نمایشهای گوناگون نه هم بی بادۀ صافی صفائی باد نوروزی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

14 اثر از غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی