1 اگر روزانه باشد یا شبانه ندارم جز نوای عاشقانه
2 پی دیدار رویش بخت بستم نه صاحب خانه را دیدم نه خانه
3 نهادم سر به صحرا همچو مجنون که از لیلی مگر یابم نشانه
4 زدم در راه عشقش سر به دریا چه میزد آتش عشقم زبانه
1 لوح دل را اگر از نقش خطا ساده کنی خویش را آینۀ حسن خدا داده کنی
2 تا نگردد دلت از نائرۀ عشق کباب طمع خام بود گر هوس باده کنی
3 خانه را پاک کن از غیر که یار است غیور پاک زیبندۀ پاکست که آماده کنی
4 تا ز خلوت نرود دیو، کجا شایان است هوس آمدن روی پریزاده کنی
1 گر سوی ملک عدم باز بیابی راهی شاید از سر وجودت بدهند آگاهی
2 تو گر از چاه طبیعت بدر آئی بیرون یوسف مملکت مصری و صاحب جاهی
3 در ره مصر حقیقت که هزاران خطر است نیست چون چاه طبیعت به حقیقت چاهی
4 تا به زندان تن و بند زن و فرزندی تو و آزادگی از ماه بود تا ماهی