فصل سوم، در بعضی ازفواید انفاس شیخ قدس اللّه روحه العزیز و شمّتی از نامها و ابیات کی بر لفظ عزیز او رفته است آن قدر کی به نزدیک ما درست گشته است. ,
شیخ گفت کار دیدار دل دارد نه گفتار زبان. ,
کسی به نزدیک رسول صلی اللّه علیه و سلم آمد و گفت کی مرا سخنی گوی در مسلمانی که اصلی باشد که دست در آن زنم. گفت بگوی آمَنْتُ بِاللّه ثُمَّ اسْتَقمْ و درین آیت میگوید که اِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّه ثُمَّ اسْتقامُوا معنی درین آیت آن میگوید لاتروغوا روغان الثعلب که چون روباه چرخه مزنید کی هر زمانی سر بجایی دیگر زنید کی آن ایمان درست نباشد ایمان چنان آرید کی گویید اللّه اللّه و بر آن استوار باشید و استوار بودن آن باشد که چون خدای گفتی نیز حدیث مخلوق بر زفان نرانی و دوستی با کسی دار که چون تو برسی اونرسد و باقی باشد تا تونیز هست باشی کی هرگز نرسی. ,
شیخ گفت داوری کافریست و از غیر دیدن شرکست و خوش بودن فریضه است. ,
شیخ را گفتند یکی توبه کرده بود بشکست، شیخ ما گفت اگر توبه اورا نشکسته بودی او هرگز توبه بنشکستی. ,
شیخ پیوسته میگفتی کی توبی نوایی و همو گفت کی معشوقۀ بیعیب مجویید که نیابید. ,
شیخ گفت هزار دوست اندک بود و یک دشمن بسیار بود. ,
شیخ گفت روزی در مناجات بار خدایا بیامرز کی دوست چنین دارد و مپرس کی خردۀ دارد. ,
شیخ را پرسیدند کی مردان او در مسجد باشند؟ گفت درخرابات هم باشند. ,
شیخ گفت ما آنچ یافتیم به بیداری شب و به بیداوری سینه و بیدریغی مال یافتیم. ,
شیخ را پرسیدند کی صوفیی چیست گفت آنچ در سر داری بنهی و آنچ در کف داری بدهی و آنچ بر توآید نجهی. ,