4 اثر از ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ الآیه. درین آیت هم تخصیص است و هم تشریف است و هم تهدید و وعید. اول آیت تشریف مؤمنان است. ایشان را بنداء کرامت میخواند و به خطاب کریم می‌نوازد، نواخت خود بر ایشان می‌نهد عطاء خود بر ایشان می‌ریزد و بایمان ایشان خود گواهی می‌دهد. اینست کرامت و نعمت. اینست لطافت و رحمت. کاری در ازل ساخته. بنده را بی‌بنده عقد دوستی بسته و نداء کرامت و نعمت بجان وی رسانیده. ,

پیر طریقت گفت نداء حق بر سه قسم است یکی را به نداء وعید خواند از روی عظمت بخوف افتاد. یکی را بنداء وعد خواند بنعمت رحمت بر جا افتاد. یکی را بنداء لطف خواند بحکم انبساط بمهر افتاد. بنده باید که میان این سه حال گردان بود: اول خوفی که او را از معصیت باز دارد دوم رجایی که او را بر طاعت دارد سوم مهری که او را از او باز رهاند. ,

3 تا با تو تویی ترا بحق ره ندهند چون بی‌تو شدی ز دیده بیرون ننهند

إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ. از روی اشارت میگوید مبادا که عالم در تعلیم علم و پیر در تربیت مرید طمع دارد برفع مردم و نفع دنیا که طمع، آئینه علم تاریک کند و چشمه برکت خشک کند و قیمت مردم ناقص کند و هیبت پیر از دل مرید ببرد و حرمت علم فرو نهاد. مصطفی گفت: بئس العبد عبد طمع یقوده و هوی یضله‌ و قال علیه السلام یاتی علی امتی زمان امراؤهم یکون علی الجور و علمائهم علی الطمع و عبّادهم علی الریاء و تجارهم علی اکل الربوا، و نساؤهم علی زینة الدنیا. ,

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، هم فرمانست و هم تشریف و هم تهنیت، فرمان خدا، تشریف بسزا، تهنیت زیبا، فرمانی مهربار، تشریفی دلدار، تهنیتی بزرگوار. می‌فرماید تا بنده را بخود نزدیک کند، تشریف میدهد تا رهی، دل بر مهر وی نهد، تهنیت می‌کند تا صحبت وی جوید، کار آن رهی دارد که در دل مهر وی دارد، از حقّ برو خورد که دلی زنده دارد، یادگار کسی پذیرد که از حقّ تشریفی دارد، با جهان و جهانیان روزگار بیگانه‌وار گذارد. ,

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ندای کرامت است و نواخت بینهایت، ندای حق را هفت اندام بنده گوش است، و در تجلّی وی غمان دو گیتی فراموش است، ندای کرامت فرا پیش داشت تا بسماع آن کرامت کشیدن بار حکم بر بنده آسان شود، حکم چیست؟ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ بتقوی میفرماید و در تقوی صدق میفرماید، تقوی مایه اسلام است و صدق کمال ایمان، تقوی بدایت آشنایی است و صدق نشان دوست داری، تقوی رأس المال عابدان است و صدق نور معرفت را نشان، تقوی ره روان عالم شریعت را است، صدق درد زدگان عالم طریقت راست. کسی که صاحب دولت تقوی گردد و جمال صدق او را روی نماید نشانش آنست که کلبه وجود خود را آتش در زند، کشتی خلقیّت بدریای نیستی فرو دهد، فرزندان را یتیم کند، اقرباء و عشیرت را بدرود کند، باطن خود را از عادات و رسوم طهارت دهد، ظاهر بر نور شرع آراسته و سرائر از محبّت حقّ ممتلی گشته، دل از محبّت دنیا و سر از طمع عقبی خالی کرده، نه دنیا و نه اهل دنیا را با او پیوندی، نه با عقبی او را آرامی. ,

3 از دو گیتی یاد کردن بیگمان آبستنیست گر همی دعوی کنی در مردی، آبستن مباش‌

4 نیک بودی، از برای گفت و گویی بد مشو مرد بودی، از برای رنگ و بویی زن مباش‌

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ بسیاری از این دانشمندان جهودان و خداترسان ترسایان، لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ مالهای مردمان میخورند به ناروای و ناراست و ناشایست وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و برمی‌گردانند مردمان را از راه خدای، وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ و ایشان که زر و سیم گنج می‌نهند، وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ و آن را از بهر خدا نفقت نمیکنند و در جهاد با دشمن وی، فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ. (۳۴) بشارت ده ایشان را بعذابی دردنمای. ,

یَوْمَ یُحْمی‌ عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ آن روز که آن را می‌تاوند و بر آن آتش می‌افروزند در دوزخ، فَتُکْوی‌ بِها جِباهُهُمْ و داغ میکنند بآن پیشانیهای ایشان را. وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ و پهلوهای ایشان و پشتهای ایشان هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ و ایشان را میگویند این آن گنج است که خویشتن را می‌نهادید، فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ. (۳۵). چشید جزاء آن گنجی که خود را مینهادید. ,

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ شمار ماهها بنزدیک خدای، اثْنا عَشَرَ شَهْراً آنست که ماهها دوازده است، فِی کِتابِ اللَّهِ در خواست خدای و دانش و پسند خدای، یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ از آن روز که آسمانها و زمین آفرید، مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ از آن چهار ماه حرام با آزرم، ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ این است شمار راست، فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ در آن ماههای حرام بر خویشتن ستم مکنید، وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً و مشرکان همواره کشتن کنید، کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً هم چنان که ایشان با شما هموار کشتن کنند وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ. (۳۶) و بدانید که خدای با پرهیزکاران است. ,

إِنَّمَا النَّسِی‌ءُ تأخیر حرمت ماه حرام تا ماه صفر، زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ، بافزایشی است بر سری در کفر، یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا که کافران بآن بی‌راه‌تر شوند و می‌کنند، یُحِلُّونَهُ عاماً حلال میکنند محرم را یک سال، وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً و آن را حرام میدارند و آزرم آن بجای میدارند یک سال، لِیُواطِؤُا میخواهند که بهوا و مراد خویش برابری جویند و کنند، عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وانهادی که خدای نهاد و پسندی که او پسندید و عددی که وی نهاد، فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ تا حرام کرده خدای حلال کنند، زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ بر آراستند ایشان را کارهای ایشان، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ. (۳۷) خدای راه ننماید و کار نسازد قوم کافران را. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، ما لَکُمْ چه رسید شما را، إِذا قِیلَ لَکُمُ آن گه که شما را گویند، انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بیرون شوید در جهاد از بهر خدای، اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ با زمین گرایید و گران خیزید، أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ باین جهان بسنده کردند بدل از آن جهان، فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا نیست برخورداری و روزگار گذاشت این جهان، فِی الْآخِرَةِ در مقابل آن جهان، إِلَّا قَلِیلٌ. (۳۸) مگر اندکی. ,

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدید، اتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید از خشم خدای و عذاب خدای، وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ. (۱۱۹) و بار است گویان و راستان بید. ,

ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ نیست اهل مدینه را، وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ و ایشان که گرد بر گرد ایشان‌اند از عرب بیابان نشین، أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ که باز پس نشینند از رسول خدا، وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ و نه آنچه خویشتن دور دارند یا بخویشتن مشغول باشند ازو، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ این نهی ایشان از تخلّف بآن است، لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ نرسد بایشان تشنگی، وَ لا نَصَبٌ و نه ماندگی، وَ لا مَخْمَصَةٌ و نه گرسنگی، فِی سَبِیلِ اللَّهِ در راه خدای، وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً و نه هیچ موقف نه ایستند و نسپرند سپردگاهی، یَغِیظُ الْکُفَّارَ که بدرد خشم و غم آرد کافران را، وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا و هیچ گزند نشتابند و نرسانند بدشمن، إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ مگر که ایشان را بهر خردی از آن بزرگی می‌نویسند، إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. (۱۲۰) خدای تباه نکند مزد نیکوکاران. ,

وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً و هیچ نفقه نکنند و صدقه‌ای ندهند، صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً خرد یا بزرگ، وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً و هیچ وادی نبرند، إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ مگر که آن همه ایشان را می‌نویسند، لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ تا پاداش دهد خدای ایشان را، أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (۱۲۱) نیکوتر کاری که هرگز میکردند. ,

وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً نه توانند مؤمنان که هاموار همه بغزا روند و نتوانند که همه بطلب علم روند، فَلَوْ لا نَفَرَ چرا بیرون نروند، مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ از هر جوکی از ایشان، گروهی، لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ تا در دین خویش دانش آموزند، وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ و قوم خویش را به پند بیم نمایند، إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ آن گه که با ایشان آیند، لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ. (۱۲۲) تا ایشان از ناپسند بپرهیزند. ,

قوله تعالی: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ مؤمنان مردان و زنان، یاران یکدیگراند، یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ میفرمایند بپسندیده و می‌باز زنند از ناپسندیده، وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ و نماز بپای میدارند، وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ و از مال زکاة می‌دهند، وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و فرمان می‌برند خدای را و رسول او را، أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ایشان آنند که خدای ور ایشان رحمت کند، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۷۱) خدای تواناست و دانا. ,

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وعده داد خدای گرویدگان را زنان و مردان، جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ بهشتهایی که میرود زیر درختان آن جویهای روان، خالِدِینَ فِیها جاوید در آن، وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً بر آرامگاهها و نشستگاههای خوش، فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ در بهشتهای پایندگی، وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ و خشنودی از خدای که ایشان را پسندید از همه مه، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. (۷۲) آنست آن پیروزی بزرگوار. ,

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ای پیغامبر، جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ واکوش وا کافران و با منافقان، وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ و درشت باش ور ایشان، وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ و بازگشتگاه ایشان دوزخ، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. (۷۳) و بد جایگاه و بد شدن گاه. ,

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ سوگند میخورند بخدای، ما قالُوا که آن نگفتند، وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ و گفتند کلمه کفر، وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ و کافر شدند پس مسلمانی خویش، وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا و نهیب بردند و آهنگ کردند بآن چیز که بآن می‌نرسیدند و بدست نیامد، وَ ما نَقَمُوا و کین باز نخواستند و کین نگرفتند و ناپسندیدند، إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ مگر آنکه بی‌نیاز کرد خدای ایشان را و رسول او از فضل خویش، فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ اگر توبت کنند آن به ایشان را، وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا و اگر بر گردند از توبه و پشیمانی، یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ عذاب کند ایشان را خدای عذابی دردناک در دنیا و آخرت، وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. (۷۴) و ایشان را نیست در زمین نه پشتی‌وانی و نه یاری. ,

قوله تعالی: وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ ای نقضوا عهودهم الّتی بینهم و بین رسول اللَّه ص قبل اجله. ,

وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ عابوا دینکم الاسلام. قال الزجاج: الطّعن فی الدین نسبة النّبی ص الی الکذب و انّ القرآن غیر کلام اللَّه و تقبیح احکام المسلمین و هذا یوجب قتل الذّمی. ,

فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ. میگوید اگر عهدی که میان شما است و میان ایشان نقض میکنند و در دین اسلام طعن میکنند و نمی‌پسندند و رسول خدای را دروغ زن میدارند، پس شما کشتن کنید با رؤساء و مهتران و سروران ایشان که اصل فساد و بیخ شر ایشانند: ابو سفیان بن الحرب و امیة بن خلف و بو جهل هشام و عتبة بن ربیعه و سیل بن عمرو و الحرث بن هشام و عکرمة بن ابی جهل. إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ. بفتح الف قرائت عامّه است علی معنی جمع الیمین و تاویلها العهد، کقوله: اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً. میگوید ایشان را عهد و سوگند نیست. معنی آنست که: لا وفاء لهم بالایمان. ایشان را در عهد و سوگند وفا نیست. و قیل لا ایمان لهم صادقة. بکسر الف شامی خواند: لا ایمان لهم، ای لا اسلام لهم. ,

لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ لکی ینتهوا عن الکفر و الطّعن و یدخلوا فی الاسلام. پس مؤمنانرا بر قتال تحریض کرد، گفت: أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ نقضوا العهود و حنثوا فی ایمانهم! این نقض عهد آن بود که بنی بکر خزاعة را یاری دادند و این بنو بکر قومی بودند که در عهد و امان قریش بودند، و بنو خزاعة در عهد و امان رسول خدا بودند، و پیش از مبعث رسول میان ایشان پیوسته عداوت بودی که بنو خزاعة یکی را از بنو بکر کشته بودند و بآن سبب بنو بکر عداوت و کینه در دل داشتند، چون صلح افتاد روز حدیبیه میان رسول خدا و میان ایشان، همه از یکدیگر ایمن شدند. رسول خدا به مدینه باز شد و مکّیان به مکه باز شدند و سلاح بنهادند. ,

قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ قال محمد بن کعب القرظی لما بایعت الانصار رسول اللَّه ص لیلة العقبة بمکه و هم سبعون نفسا قال عبد اللَّه بن رواحه: یا رسول اللَّه، اشترط لربک و لنفسک ما شئت فقال اشترط لربی ان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا و اشترط لنفسی ان تمنعونی مما تمنعون منه انفسکم. قالوا فاذا فعلنا ذلک فما ذا لنا؟ قال الجنّة قال ربح البیع لا نقیل و لا نستقیل، فنزلت هذه الایة. ,

اشْتَری‌ بمعنی قبل است و این آنست که عجم گوید: من این چنین نخرم یعنی نه پسندم و نه پذیرم. أَنْفُسَهُمْ یعنی بان یجاهدوا بها. وَ أَمْوالَهُمْ بان ینفقوا فی اللَّه. میگوید: خدای پذیرفت و پسندید از مؤمنان که بتنهای خویش بغزا شوند و با دشمنان دین از بهر خدا کشتن کنند و مالهای خویش در راه غزا و در صدقه‌ها هزینه کنند. آن گه گفت: بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ بآن خرید و آن را خرید تا بهشت ایشان را باشد. ,

یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ای: لهم الجنة قاتلین او مقتولین اذا باشروا الحرب. قال ابن عباس یقتلون اعدائی و یقتلون فی طاعتی. قرائت حمزه و کسایی فیقتلون بضم یاء است و یقتلون بفتح یا، ابتدا بمفعول کرده‌اند، و معنی آنست: تا ایشان را کشند و ایشان کشند وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا نصب است بر مصدر، ای وعد وعدا حقا ثابتا لا خلف فیه فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ای مبایعتکم هذه و مجازاتکم بالجنّة مذکورة فی الکتب الثلاثة، و هذا دلیل علی انّ کلّ اهل مکه امروا بالقتال و وعدوا علیه الجنّة، قال الحسن: ما علی الارض مؤمن الا قد دخل فی هذه البیعة. ,

4 وَ مَنْ أَوْفی‌ بِعَهْدِهِ ای لا احد اولی بإنجاز الوعد من اللَّه. فَاسْتَبْشِرُوا این سین زائده است چنان که: استجیبوا، فاستعصم فاستخرت به.

قوله تعالی: وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ قرائت عامه معذرون مشدد است و قرائت یعقوب معذرون مخفف. معذّران بتشدید عذر سازانند بدروغ و معذرون بتخفیف خداوندان عذراند براستی، عذر فلان اذا زوّر عذرا و اعذر فلان اذا اتی بما یعذر به. یقال اعذر من انذر وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ بتشدید. معنی آنست که آمدند قومی عذرسازان از منافقان عرب تا دستوری دهند ایشان را، و بتخفیف معنی آنست که آمدند عذر نمایندگان از عرب که عذرها داشتند بر است و ایشان قومی بودند از اعراب که مسکن ایشان بیرون از مدینه بود، از تبوک باز ماندند پس چون وعید شنیدند آمدند و عذر خویش بگفتند و درخواستند که تا ایشان را دستوری تخلف و قعود دهند گفتند: ان نحن غزونا معک تعیّر اعراب طیّ علی حلائلنا و اولادنا و مواشینا. و گفته‌اند دستوری بیرون شدن بغزا میخواستند، نه دستوری تخلف. ,

و تفسیر بر قرائت یعقوب ظاهرتر است و درخورتر، تا ایشان که صادق العذر بودند در آیت مذکور باشند که مزوّران عذر، خود مذکوراند در آنچه گفت: وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ثم اوعدهم عذابا، سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ثم ذکر اهل العذر، فقال: لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ ضعیفان در نفس، پیران‌اند و ضعیفان در چشم، نابینایان‌اند و ضعیفان در عقل، دیوانگان‌اند، میگوید اینان همه اهل عذراند وَ لا عَلَی الْمَرْضی‌ بیماران همچنین. ,

وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ فقرا و مساکین‌اند بر اینان هیچ حرج نیست و بزه نیست اگر باز نشینند و به تبوک نروند. ,

إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ هر گه که نصیحت بجای آرند خدای را و رسول را، یعنی که اقوال و افعال ایشان بصدق و اخلاص بود و کوشش و سعی ایشان در آنچه صلاح اسلام و مسلمانان در آن بود. گویند. این آیت در شأن عبد اللَّه بن زائدة فرو آمد، و هو ابن ام مکتوم و کان ضریر البصر فقال: یا نبی اللَّه انی شیخ ضریر البصر خفیف الحال نحیف الجسم و لیس لی قائد فهل لی رخصة فی التخلف عن الجهاد فسکت النّبی ص فانزل اللَّه تعالی هذه الایة: ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ ای ما علی الّذین اطاعوا اللَّه و رسوله و نصحوا اللَّه و رسوله من سبیل، ای لیس لاحد الی لائمتهم و عتابهم سبیل لانهم محسنون، وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ للمسیئ فکیف للمحسنین. ,

قوله تعالی: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ پاکست و بزرگوار و مهربان، خداوند جهان و جهانیان، دارنده همگنان، و نوازنده دوستان، یار درویشان و پناه ضعیفان و یادگار بی‌دلان، بنگر که مؤمنان را چون نواخت و ایشان را چه تشریف داد از کرم و لطف خود چه نمود، ایشان را همه فراهم داشت و دوستان و برادران یکدیگر کرد و آن گه همه را بخود نزدیک کرد از آنکه این دنیا منزلی است از منازل راه بندگان درین منزل مسافراند روی نهاده به درگاه او و مقصد ایشان نه، مگر کعبه ذو الجلال. او میان ایشان برادری و دوستی افکند و الفت و اتحاد نهاد تا این منزل بدوستی یکدیگر برادر وار باز برند و بسعادت آخرت رسند. یکی فرا پیش سعد معاذ شد گفت: من ترا از بهر خدا دوست دارم. گفت: بشارت باد ترا که من از رسول خدا شنیدم که: فردا در قیامت کرسیهای نور بنهند نزدیک عرش عظیم، گروهی را که رویهاشان بروشنایی چون ماه دو هفته بود همه خلق در هراس باشند و ایشان ایمن همه در بیم باشند و ایشان ساکن. گفتند: یا رسول اللَّه آن قوم که‌اند؟ گفت: المتحابون فی اللَّه. ,

ایشان که از بهر خدا در راه خدا یکدیگر را دوست باشند و در دین برادروار زندگانی کنند. و در خبر است که اهل عرصات در انجمن رستاخیز ایستاده باشند، دلها پر فزع و جانها پر حسرت و آفتاب بسر ایشان نزدیک رسیده و گرمای عظیم خلق را فرو گرفته، ناگاه ندا آید از بطنان عرش مجید که: این المتحابون فی اللَّه؟ کجای‌اند کسانی که یکدیگر را دوست بوده‌اند برای من، تا ایشان را بسایه خویش فرو آرم و در پناه خویش بدارم. و مصطفی گفته: کسانی را که برای حق با یکدیگر دوستی دارند، که در سرای سعادت از بهر ایشان عمودی بزنند از یاقوت سرخ بر سر آن عمود هفتاد هزار کوشک بود و از آنجا باهل بهشت فرو مینگرند نور ایشان بهشتیان را چنان تابد که آفتاب در دنیا تابد. بهشتیان گویند بیایی تا بنظاره شویم ایشان را بینند در جامهای سندس سبز و بر پیشانیهایشان نوشته که المتحابون فی اللَّه. ,

پیر طریقت گفت: الهی! عنایت تو کوه است و فضل تو دریاست کوه کی فرسود و دریا کی کاست؟ عنایت تو کی جست و فضل تو کی واخواست؟ پس شادی یکیست که دوست یکتاست. ,

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ... الایة آن بهشت که رب العزة وعده داد نه یک بهشت است که بهشتها است، نه یک درجه است که درجه‌ها است، بعضی برتر و بعضی فروتر، از آنکه مؤمنان و دوستان نیز بر تفاوت‌اند در ایمان و معرفت، و شک نیست که مقام معرفت اولیاء برتر است از مقام معرفت عامه، مؤمنان و مقام شهیدان برتر از مقام اولیاء، و مقام صدیقان برتر از مقام شهیدان، و مقام انبیاء برتر از مقام صدّیقان، و مقام پیغامبران مرسل برتر از دیگر پیغامبران، و اولوا العزم برتر از اینان و مصطفی محمد برتر از همگان، پس نهایت درجه عامه مؤمنان، بدایت درجه اولیاست و درجه معرفت مصطفی را نهایت پیدا نیست و جز حق جل جلاله کس نهایت درجات و مقامات مصطفی نداند و در ازل درجات و مقامات ارواح ایشان هم برین مراتب بود و اندر روز میثاق همین و فردا در قیامت و در بهشت و درجات و اسرار و صحبت حق جل جلاله همین. ,

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ... الایة علامة الصدق فی التّوحید قطع العلاقات و مفارقة العادات و هجران المعارف و الاکتفاء باللّه علی دوام الحالات. هر که حلقه انقیاد شرع در گوش فرمان کند به بهشت رسد هر که دیده حرص بناوک فقر و فاقة بدوزد از دوزخ برهد، هر که صفات خود قربان مهر ازل کند اسرار علوم حقیقت از دل وی سر برزند، هر که یعقوب‌وار در بیت الاحزان عشق نشیند. و از علایق و خلایق ببرّد بصحبت مولی رسد. از خداوندان همّت یکی خلیل بود، ابراهیم در بدایت کار دنیا را بر مثال ستاره پیش دیده وی در آوردند، پس عقبی بینی اندر صورت ماه جمال خود بر دیده خلّت وی جلوه کرد پس نفس امّاره و مهر اسماعیل بحکم بعضیّت بر صفت آفتاب خود را بدو نمود. خلیل در نگرست بر هیچ چیز از موجودات آثار عزّ فقر و نشان ازل ندید گفت: نخواهم لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ همی بیکبار از کل کون اعراض کرد دنیا بداد و دل از فرزند برداشت و نفس خود را بآتش نمرود سپرد گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ. هر که خواهد که در کوی موافقت بر بساط محبّت منزل کند مرکب علاقت را یکبارگی پی‌کند. ,

پیر طریقت از اینجا گفته: کوی دست علاقت از دامن حقیقت کی رهان شود تا خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود و زیادت بی‌کران شود و دل و جان هر سه بدوست نگران شود. احمد یحیی دمشقی روزی پیش پدر و مادر نشسته بود، گفتند، یا احمد! از پیش ما بر خیز و هر کجا خواهی رو و ما ترا در کار خدا کردیم. احمد آب حسرت در دیده بگردانید بر پای خاست روی سوی قبله کرد، گفت: الهی تا کنون پدری و مادری داشتم اکنون جز تو ندارم از شهر دمشق بدر آمد، روی بجانب کعبه نهاد و آنجا مقیم شد تا بیست و چهار موقف دریافت، بعد از آن خواست تا قصد زیارت پدر و مادر کند بشهر دمشق باز آمد بدر سرای رسید حلقه در بجنبانید ما در آواز داد که: من علی الباب؟ قال انا احمد. مادر گفت: ما را فرزندی بود او را در کار خدا کردیم، احمد و محمد را با ما چه کار. و حکایت ابراهیم ادهم معروفست که آن فرزند وی آرزوی دیدار پدر کرد، از بلخ برخاست و بحج شد چون بموسم رسید ابراهیم او را دید ازو برگشت و بگوشه باز شد بسیار بگریست و آن گه گفت: ,

3 هجرت الخلق طرا فی هواکا و ایتمت الولید لکی اراکا

قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ الی قوله أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ. ,

آثار رشیدالدین میبدی

4 اثر از ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.