قوله تعالی: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ و پیشوایان پیشینیان، مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ از مهاجران و از انصار، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ و ایشان که بر پی ایشان ایستادند به نیکویی، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ خشنود شد خدای از ایشان، وَ رَضُوا عَنْهُ و خشنود شدند ایشان از او، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ و ساخت ایشان را بهشتهایی، تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ زیر درختان آن جویهای روان، خالِدِینَ فِیها أَبَداً جاویدان در آن همیشه، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. (۱۰۰) آنست پیروزی بزرگوار. ,
وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ و از ایشان که گرد بر گرد شمااند، مِنَ الْأَعْرابِ از این اعراب بادیه نشین، مُنافِقُونَ منافقاناند، وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ و از اهل شهر، مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ شوخ شدهاند و بر نفاق مصر ایستاده، لا تَعْلَمُهُمْ تو ایشان را مینشناسی، نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ما ایشان را دانیم، سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ آری عذاب کنیم ایشان را دو بار، ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ. (۱۰۱) آن گه ایشان را باز برند با عذاب مهین. ,
وَ آخَرُونَ و دیگراناند، اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ مقر آمدند بگناه خویش، خَلَطُوا آمیختند درهم، عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً کردار نیک و کردار بد، عَسَی اللَّهُ واجب کرد خدا از خود، أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ که توبه پذیرد از ایشان و با خود دارد ایشان را، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (۱۰۲) که خدای آمرزگار است مهربان، خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ گیر از مالهای ایشان، صَدَقَةً فریضه زکاة، تُطَهِّرُهُمْ تا پاک کنی ایشان را، وَ تُزَکِّیهِمْ بِها و هنری و روز افزونی کنی، وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ و درود ده ور ایشان، إِنَّ صَلاتَکَ که درود دادن تو ور ایشان، سَکَنٌ لَهُمْ ایشان را آرامش دل بود، وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. (۱۰۳) و خدای شنوائیست دانا. ,
أَ لَمْ یَعْلَمُوا نمیدانند، أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ که خدای اوست که بازگشت میپذیرد از رهیگان خویش، وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ و مصدقها میستاند از ایشان، وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ. (۱۰۴) و نمیدانند که خدای توبه ده است توبه پذیر مهربان. ,
قوله تعالی: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ الذین هاجروا و فارقوا منازلهم و اوطانهم. ,
وَ الْأَنْصارِ الذین نصروا رسول اللَّه علی اعدائه من اهل المدینة و آووا اصحابه خلافست میان علمای دین و اهل تفسیر که سابقان مهاجران که بودند؟ ابو موسی و سعید مسیب و قتاده گفتند: هم الذین صلّوا القبلتین مع النبی ص ایشان که با رسول خدا در دو قبله نماز کردند در ابتدای اسلام به بیت مقدس و بعد از آن بکعبه عطاء بن ابی رباح گوید: بدریاناند ایشان که با رسول خدا بجنگ بدر حاضر بودند، شعبی گفت: هم الذین شهدوا بیعة الرضوان بالحدیبیه و سابقان اسلام نیز علماء مختلفاند. قومی گفتند: اول کسی که مسلمان شد از مردان، ابو بکر بود و از زنان خدیجه. قومی گفتند اول کسی که مسلمان شد علی بن ابی طالب ع بود. قومی گفتند اول زید بن حارثه بود. اسحاق بن اسماعیل الحنظلی جمع میان همه کرد و گفت اول کسی که مسلمان شد از مردان رسیده، ابو بکر بود و از زنان، خدیجه و از کودکان نارسیده، علی بن ابی طالب (ع) و از بردگان و مولایان زید حارثه. اسماعیل بن ایاز بن عفیف روایت کند از پدر خویش از جد خویش عفیف گفتا مردی بازرگان بودم بروزگار حج بمکه آمدم و بنزدیک عباس بن عبد المطلب فرو آمدم که با وی دوستی و برادری داشتم، گفتا هر دو بایام موسی بمنی ایستاده بودیم من و عباس که مردی جوان تازه روی فراز آمد بوقت پیشین و ساعتی در آسمان مینگرد آن گه روی بقبله آورد و در نماز ایستاد، هم در آن ساعت کودکی آمد و از راست دست وی بایستاد و زنی آمد از پس هر دو بایستاد، آن جوان پشت خم داد و در رکوع شد هر دو در متابعت وی در رکوع شدند، جوان بسجود شد ایشان نیز بمتابعت وی در سجود شدند و در قیام هم چنان و در تشهد هم چنان. ابن عفیف روی بعباس آورد، گفت: یا عباس امر عظیم! این عظیم کاری است این کار ایشان چه کار است و این چه کساناند اینان، عباس گفت: هذا ابن اخی محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب یزعم ان اللَّه تعالی بعثه رسولا و ان کنوز کسری و قیصر ستفتح علیه و هذا الغلام ابن اخی علی بن ابی طالب و هذه المرأة خدیجة بنت خویلد زوجة محمد، تابعاه علی دینه و ایم اللَّه ما علی ظهر الارض کلها احد علی هذا الدین غیر هؤلاء. قال عفیف الکندی بعد ما اسلم و رسخ الاسلام فی قلبه، یا لیتنی کنت رابعا. روزی بو طالب، علی را گفت یا بنی، ما هذا الدین الذی انت علیه؟ این چه دین است که تو داری و آن را پروری؟ گفت یا ابت آمنت باللّه و رسوله و صدّقته فیما جاء به و صلّیت معه للَّه ای پدر ایمان آوردم که خدای یکی است و محمد رسول و پیغامبر او است و استوار است و راست گوی بهر چه آورد و گفت و با وی نماز میکنم بفرمان خدای از بهر خدای، بو طالب گفت: ای پسر امّا انّ محمدا لا یدعو الا الی خیر فالزمه، محمد هر که خواند بهر چه خواند بخیر خواند و خیر گوید و جز خیر ازو نیاید نگر او را بدست داری و ملازم باشی و ازو بر نگردی. ,
مجاهد گفت: نعمتی و نواختی بود که خدای تعالی بر علی بن ابی طالب نهاد و خیری که بوی خواست که روز قحط و نیاز بود و قریش بغایت تنگی و سختی رسیده و بو طالب صاحب عیال بود و یساری نه که ایشان را بفراخی نعمت داشتید و در بنی هاشم، عباس توانگر بود و صاحب نعمت، رسول خدا گفت: یا عباس اگر در حق بو طالب تخفیف جوییم و از آن فرزندان وی لختی برداریم و داشتن ایشان را در پذیریم مگر صواب باشد و او را خفّتی بود، مصطفی و عباس هر دو رفتند و این اندیشه که کرده بودند با بو طالب بگفتند بو طالب گفت: عقیل را بمن بگذارید و با دیگران شما دانید که چه کنید مصطفی علی را برداشت و در پذیرفت و عباس جعفر را پس علی با مصطفی میبود تا وحی از آسمان آمد و بعث وی در پیوست و رب العزة علی را باسلام گرامی کرد و جعفر با عباس میبود تا آن گه که مسلمان شد و باسلام عزیز گشت و مستغنی شد. محمد بن اسحاق گفت: چون ابو بکر صدیق مسلمان شد جماعتی از قریش پیوسته با وی مینشستند و مجالست و مصاحبت وی دوست میداشتند از آن که ابو بکر مردی محبوب بود، خوش خوی، خوش طبع، سهل و آسان فرا دست آمدی و با هر کس در معاشرت و مصاحبت خوش در آمدی و تدبیر کارها دانستی و مردم شناختی و کارها از پیش بردی به زیرکی و دانایی، پس جماعتی که با وی مجالست کردند و بر وی اعتماد داشتند چون عثمان عفان و الزبیر بن العوام، و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و طلحة بن عبید اللَّه، ابو بکر پیوسته حدیث اسلام و ایمان با ایشان همی کرد و ایشان را دعوت میکرد تا این جماعت همه بوسیلت ابو بکر پیش مصطفی آمدند و مسلمان شدند و اسلام و مسلمانان را نصرت دادند رب العالمین ایشان را سابقان خواند گفت: السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ روی الزبیر بن العوام قال قال رسول اللَّه ص: «اللهم انک بارکت لامّتی فی صحابتی فلا تسلبهم البرکة و بارکت لاصحابی فی ابی بکر فلا تسلبه البرکة و اجمعهم علیه و لا تنثر امره فانّه لم یزل یؤثر امرک علی امره اللهم و اعزّ عمر بن الخطاب و صبّر عثمان و وفق علیا و اغفر لطلحة و ثبت الزبیر و سلم سعدا و وفق عبد الرحمن و الحق فی السابقین الاولین من المهاجرین و الانصار و التابعین لهم باحسان» ,
اما سابقان و انصار ایشانند که در بیعة عقبه حاضر بودند که بمیزبانی مصطفی آمدند به مکه که وی را به مدینه خواندند و هشتاد و اند کس بودند، خطیب ایشان اسعد بن زرارة دو سال پیش از آن که مصطفی بمدینه هجرت کرد ایشان ایمان آورده بودند که مصطفی ص مصعب عمیر را بایشان فرستاد تا ایشان را دعوت کرد و بر ایشان قرآن خواند و کانت الانصار تحبّه فاسلم معه سعد بن معاذ و عمر و بن الجموح و بنو عبد الاشهل و خلق من النساء و الصبیان و کان مصعب بن عمیر اول من جمع الصلاة بالمدینه و کان صاحب رایة النبی یوم احد و یوم بدر و کان وقی رسول اللَّه بنفسه یوم احد حیث انهزم الناس عن رسول اللَّه حتی نفذت المشاقص فی جوفه فاستشهد یومئذ ,
قوله تعالی: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ... الایة خداوند کریم مهربان توانا و دانای پاک دان یگانه و یکتا در نام و نشان جل جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و توالت آلاؤه و نعماؤه درین آیت امت محمد را بر سه قسم نهاد بر اندازه درجات ایمان ایشان و تفاوت در اعمال و تباین در اخلاق ایشان همان تقسیم که جایی دیگر کرد و تفصیل داد: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ آنجا پیوسته گفت و اینجا گسسته: اما تقسیم همانست و تفصیل همان: اول وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ، سابقاناند. دیگر: وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ، مقتصدانند. دیگر: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ ظالماناند، و آن گه درین آیت ابتدا بسابقان کرد. ایشانراست در ازل سبق عنایت و از خدای مر ایشان را فضل و هدایت. صدر اولاند و سلف این امت. خیار خلق و مصابیح هدی و اعلام دین، صیارفه حق و ارکان اسلام و سادات دنیا و شفعاء آخرت، صفوت بشر و مفاخر ولد آدم، صحابه مصطفیاند و گزیده خدااند، پیشوایان اسلام و سنت و پیشینیان در دین و معرفت، پیغام حق اول ایشان شنیدند و پیغام رسان اول ایشان پذیرفتند و حق را ایشان استقبال کردند. قومی مهاجراناند، خان و مان خود بگذاشته و اسباب و وطن جمله از بهر خدا در باخته، قومی انصارند که مصطفی را بجان و دل پذیرفتند و یاران وی را مأوی دادند و چنان که مرغ بچه را پرورد، اسلام را پروردند و دین اسلام را تن و جان خود سپر کردند، دنیا خوار گرفتند و مهر بر دین نهادند. ,
قومی تابعاناند که از پس در آمدند وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ... از ایشان دین آموختند و اخلاق ایشان گرفتند و شمائل و فتاوی و سیر ایشان بامت رسانیدند. ,
رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ خدای از ایشان خشنود و ایشان را از خویشتن خشنود خواهد کرد. این یک قوم سابقاناند. دیگر قسم، مقتصدانند، اقتصاد راه میانه رفتن است نه هنر سابقان و نه افراط ظالمان بل که راه میانه رفتند و طاعت و معصیت بهم آمیختند هم چون اصحاب اعراف که نیکیهای ایشان و بدیهای ایشان برابر آمد از دوزخ دور ماندند و نیز ببهشت نرسیدند. مقتصدان ایشاناند که رب العزة ایشان را میگوید وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ.. ایشان که بگناه خویش مقر آمدند و به بدخویی خود معترف، و بعیب خویش بینا و از کرد خود خجل. اعتراف دو است: یکی اعتراف بیگانگان فردا در قیامت که اوائل عذاب بینند و آثار سخط و نقمت حق و سیاست و زفیر دوزخ، ایشان معترف شوند بگناه خویش و چه سود دارد آن روز اعتراف و چه بکار آید در آن وقت اقرار، یقول اللَّه: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ، فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ، دیگر اعتراف مؤمنان است در دنیا، بگناه خویش معترف شوند و بعیب خویش اقرار دهند، پشیمانی در دل و عذر بر زبان و سوز و حسرت در میان جان، اینست اعتذار بجای خویش و اعتراف بوقت خویش که میگوید جل جلاله: وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ آن گه گفت: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً در آمیختند کردار خویش یکی نیک «۲» یکی بد، لختی پاک لختی پلید، لختی حلال لختی حرام، لختی راستی لختی کژی، لختی عیب لختی هنر، و قیل: هو ان یجمع بین الاستغفار و الذنب گناه میکند و با گناه استغفار میکند و در خبر است ما اصر من استغفر رب العزه میگوید: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً ,
و گفتند زلت بنده و عمل صالح بهم جمع کردن دلیل است که گناهان بنده ثواب طاعت باطل نکند که اگر باطل کردی عمل صالح نگفتی، آن گه گفت: عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ واجب کرد خدای که ایشان را وا پذیرد با همه عیبها و بر گیرد با همه جرمها إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ که خدای عیب پوش است و آمرزگار مهربان. عثمان نهری میگفت در قرآن آیتی امیدوارتر از این آیت نیست این امّت را و خبر درست است از مصطفی ص بروایة سمرة بن جندب قال قال رسول اللَّه ص «اتانی اللیل آتیان ابتعثانی فانتهینا الی مدینة مبنیة بلبن ذهب و لبن فضة فثلثانا رجال شطر منهم خلقهم کاحسن ما انت راء و شطر کاقبح ما انت راء قالا لهم اذهبوا فقعوا ذلک النهر فوقعوا فیه ثم رجعوا الینا قد ذهب ذلک السوء عنهم فصاروا فی احسن صورة قالا لی، هذه جنة عدن و ها ذاک منزلک و اما القوم الذی کان شطر منهم حسن و شطر منهم قبیح فانهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا تجاوز اللَّه عنهم. ,
قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ خدای بخرید از گرویدگان، أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ تنهای ایشان و مالهای ایشان، بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ تا بهشت، ایشان را بود، یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ تا با دشمن خدا کشتن کنند از بهر خدا، فَیَقْتُلُونَ ایشان کشند وَ یُقْتَلُونَ ایشان را کشند، وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وعدیست بر خدای براستی و درستی، فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ در تورات و انجیل و قرآن باز نموده و گفته، وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ و کیست باز آمدهتر بپیمان خود از خدای، فَاسْتَبْشِرُوا شادبید، بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ باین خرید و فروخت که کردید وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. (۱۱۱) آنست آن پیروزی بزرگوار. ,
التَّائِبُونَ با خدای گروندگاناند، الْعابِدُونَ خدای پرستاناند، الْحامِدُونَ خدای ستایندگاناند، السَّائِحُونَ روزهداراناند، الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ نماز گزاراناند، الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ نیکوکاری فرمایندگاناند، وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ و از ناپسند باز زنندگاناند، وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ و اندازههای خدای را کوشندگاناند، وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ. (۱۱۲) و شاد کن گرویدگان را. ,
ما کانَ لِلنَّبِیِّ روا نبود و سزا نبود، پیغامبر را، وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که گرویدگاناند، أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ که آمرزش خواهند مشرکان را، وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی و هر چند خویشان و نزدیکان باشند، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ پس آنکه پیدا گشت مؤمنانرا، أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ. (۱۱۳) که آن خویشاوندان دوزخیاناند. ,
وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ و نبود آن آمرزش خواستن ابراهیم پدر خویش را، إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ مگر از بهر وعدهای که وی را داده بود، فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ چون ابراهیم را پیدا شد، أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ که پدر او دشمن است خدای را، تَبَرَّأَ مِنْهُ بیزاری جست ازو إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ. (۱۱۴) که ابراهیم اوّاه بود، با خداوند خود، گراینده و گردنده و بردبار. ,
قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قال محمد بن کعب القرظی لما بایعت الانصار رسول اللَّه ص لیلة العقبة بمکه و هم سبعون نفسا قال عبد اللَّه بن رواحه: یا رسول اللَّه، اشترط لربک و لنفسک ما شئت فقال اشترط لربی ان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا و اشترط لنفسی ان تمنعونی مما تمنعون منه انفسکم. قالوا فاذا فعلنا ذلک فما ذا لنا؟ قال الجنّة قال ربح البیع لا نقیل و لا نستقیل، فنزلت هذه الایة. ,
اشْتَری بمعنی قبل است و این آنست که عجم گوید: من این چنین نخرم یعنی نه پسندم و نه پذیرم. أَنْفُسَهُمْ یعنی بان یجاهدوا بها. وَ أَمْوالَهُمْ بان ینفقوا فی اللَّه. میگوید: خدای پذیرفت و پسندید از مؤمنان که بتنهای خویش بغزا شوند و با دشمنان دین از بهر خدا کشتن کنند و مالهای خویش در راه غزا و در صدقهها هزینه کنند. آن گه گفت: بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ بآن خرید و آن را خرید تا بهشت ایشان را باشد. ,
یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ای: لهم الجنة قاتلین او مقتولین اذا باشروا الحرب. قال ابن عباس یقتلون اعدائی و یقتلون فی طاعتی. قرائت حمزه و کسایی فیقتلون بضم یاء است و یقتلون بفتح یا، ابتدا بمفعول کردهاند، و معنی آنست: تا ایشان را کشند و ایشان کشند وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا نصب است بر مصدر، ای وعد وعدا حقا ثابتا لا خلف فیه فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ای مبایعتکم هذه و مجازاتکم بالجنّة مذکورة فی الکتب الثلاثة، و هذا دلیل علی انّ کلّ اهل مکه امروا بالقتال و وعدوا علیه الجنّة، قال الحسن: ما علی الارض مؤمن الا قد دخل فی هذه البیعة. ,
4 وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ ای لا احد اولی بإنجاز الوعد من اللَّه. فَاسْتَبْشِرُوا این سین زائده است چنان که: استجیبوا، فاستعصم فاستخرت به.
قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ... بر ذوق عارفان و طریق خاصگیان، این آیت جای ناز دوستان است و میدان اسرار صدّیقان، و تهنیت مؤمنان، تهنیتی زیبا و تشریفی بسزا، تهنیتی که دل را انس است و جان را پیغام. آرایش مجلس است و سرمایه مفلس. زینت زبانها و زندگی دلها. تهنیتی کریم، از خداوندی کریم، در ذات کریم و در صفات کریم، و در مهر کریم و در نواخت کریم و در بخشش کریم. رهی را بفضل خویش میبخشد آن گه بخشیده خود ازو باز میخرد. ,
خود میدهد خود معاملت میکند و در آن معاملت، سود همی رهی را میبخشد و زیان خود میپذیرد اینست نیکوکاری و کریمی. اینست مهربانی و لطیفی. ,
در توریة موسی است که: الجنة جنتی و المال مالی، فاشتروا جنتی بمالی فان ربحتم فلکم و ان خسرتم فعلیّ. یا بنی آدم ما خلقتکم لا ربح علیکم انما خلقتکم لتربحوا علی. ,
رب العالمین در ازل پیش از وجود بنده، بنده را بخرید. خود بایع بود و خود مشتری. خود فروخت و خود خرید، و در شرع مصطفی روا نیست که در معاملت، بایع و مشتری یکی بود، مگر که پدر باشد، که از شرط شفقت و انتفاء تهمت و کمال مهربانی و مهر ابوّت، او را رواست، پس چه گویی در خدا که رأفت و رحمت وی در بنده بیش از آنست، و مهربانی وی بیکران است و مهر وی افزون از آن است، چون در حق پدر رواست، در حق خالق مهربان اولیتر و تمامتر، و انگه دانست رب العزة که بنده، بد خوی و بد عهد و بیوفاست و بوقت بلوغ اعتراض کند آن راه اعتراض بوی فروبست که نفسی پر عیب و پر آفت خرید، ببهشتی پر ناز و پر نعمت. نفسی که محل شهوات و بلیات است، ببهشتی که قرب حق را مراتب و درجات است، و در معاملات شرعی جایی که ثمن بر مبیع بیفزاید راه اعتراض در آن بسته شود. و آن گه نفس خرید و قلب نخرید از بهر آن که قلب دل است و دل بر محبت و مهر حق وقف است و بر وقف، خرید و فروخت روا نبود. ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدید، اتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید از خشم خدای و عذاب خدای، وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ. (۱۱۹) و بار است گویان و راستان بید. ,
ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ نیست اهل مدینه را، وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ و ایشان که گرد بر گرد ایشاناند از عرب بیابان نشین، أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ که باز پس نشینند از رسول خدا، وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ و نه آنچه خویشتن دور دارند یا بخویشتن مشغول باشند ازو، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ این نهی ایشان از تخلّف بآن است، لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ نرسد بایشان تشنگی، وَ لا نَصَبٌ و نه ماندگی، وَ لا مَخْمَصَةٌ و نه گرسنگی، فِی سَبِیلِ اللَّهِ در راه خدای، وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً و نه هیچ موقف نه ایستند و نسپرند سپردگاهی، یَغِیظُ الْکُفَّارَ که بدرد خشم و غم آرد کافران را، وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا و هیچ گزند نشتابند و نرسانند بدشمن، إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ مگر که ایشان را بهر خردی از آن بزرگی مینویسند، إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. (۱۲۰) خدای تباه نکند مزد نیکوکاران. ,
وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً و هیچ نفقه نکنند و صدقهای ندهند، صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً خرد یا بزرگ، وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً و هیچ وادی نبرند، إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ مگر که آن همه ایشان را مینویسند، لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ تا پاداش دهد خدای ایشان را، أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (۱۲۱) نیکوتر کاری که هرگز میکردند. ,
وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً نه توانند مؤمنان که هاموار همه بغزا روند و نتوانند که همه بطلب علم روند، فَلَوْ لا نَفَرَ چرا بیرون نروند، مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ از هر جوکی از ایشان، گروهی، لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ تا در دین خویش دانش آموزند، وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ و قوم خویش را به پند بیم نمایند، إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ آن گه که با ایشان آیند، لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ. (۱۲۲) تا ایشان از ناپسند بپرهیزند. ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ این مخاطبه با کعب مالک است که او در عفو جستن، خویشتن را عذر ننهاد چنان که منافقان، بلکه راست رفت باعتراف بجرم خویش، همچون دو یار خویش مراره و هلال. میگوید: ای شما که مؤمناناید از مثل این کار بپرهیزید و طریقت موافقت گزینید و خدای و رسول را بهمه حال، طاعت دار باشید که آنچه کردید سرانجام و عاقبت آن دیدید و وبال آن چشیدید. وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ازین پس با صادقان باشید نه با منافقان یعنی با مهاجران غزا کنید و چون ایشان صادقان باشید. یقول اللَّه تعالی: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ ,
یعنی المهاجرین سعید بن جبیر گفت: کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ای کونوا کابی بکر و عمر و اصحابهما. و قیل: نزلت هذه الایة فی اهل الکتاب، یقول اللَّه تعالی: اتّقوا اللَّه بطاعته، و کونوا مع الصادقین محمد و اصحابه. یأمرهم ان یکونوا معهم فی الجهاد و الشدّة و الرّخاء. ابن عباس و ابن مسعود در شواذّ خواندهاند: و کونوا من الصادقین و المعنی واحد. روی ابو عبیدة عن عبد اللَّه قال: انّ الکذب لا یصلح منه جدّ و لا هزل و لا أن یعد احدکم صبیّه شیئا ثمّ لا ینجز منه، ان شئتم اقرأوا: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، هل ترون فی الکذب رخصة. ,
ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ هذا نفی و المراد به النّهی کقوله: ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ. اهل مدینه اینجا انصاراند: اوس و خزرج. ,
وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ سکّان البوادی مزینه و جهینه و اشجع و اسلم و غفار. ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، هم فرمانست و هم تشریف و هم تهنیت، فرمان خدا، تشریف بسزا، تهنیت زیبا، فرمانی مهربار، تشریفی دلدار، تهنیتی بزرگوار. میفرماید تا بنده را بخود نزدیک کند، تشریف میدهد تا رهی، دل بر مهر وی نهد، تهنیت میکند تا صحبت وی جوید، کار آن رهی دارد که در دل مهر وی دارد، از حقّ برو خورد که دلی زنده دارد، یادگار کسی پذیرد که از حقّ تشریفی دارد، با جهان و جهانیان روزگار بیگانهوار گذارد. ,
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ندای کرامت است و نواخت بینهایت، ندای حق را هفت اندام بنده گوش است، و در تجلّی وی غمان دو گیتی فراموش است، ندای کرامت فرا پیش داشت تا بسماع آن کرامت کشیدن بار حکم بر بنده آسان شود، حکم چیست؟ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ بتقوی میفرماید و در تقوی صدق میفرماید، تقوی مایه اسلام است و صدق کمال ایمان، تقوی بدایت آشنایی است و صدق نشان دوست داری، تقوی رأس المال عابدان است و صدق نور معرفت را نشان، تقوی ره روان عالم شریعت را است، صدق درد زدگان عالم طریقت راست. کسی که صاحب دولت تقوی گردد و جمال صدق او را روی نماید نشانش آنست که کلبه وجود خود را آتش در زند، کشتی خلقیّت بدریای نیستی فرو دهد، فرزندان را یتیم کند، اقرباء و عشیرت را بدرود کند، باطن خود را از عادات و رسوم طهارت دهد، ظاهر بر نور شرع آراسته و سرائر از محبّت حقّ ممتلی گشته، دل از محبّت دنیا و سر از طمع عقبی خالی کرده، نه دنیا و نه اهل دنیا را با او پیوندی، نه با عقبی او را آرامی. ,
3 از دو گیتی یاد کردن بیگمان آبستنیست گر همی دعوی کنی در مردی، آبستن مباش
4 نیک بودی، از برای گفت و گویی بد مشو مرد بودی، از برای رنگ و بویی زن مباش