4 اثر از ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ. حبر نامی است دانشمندان اسرائیلی را هم چنان که عالم نامی است دانشمند عربی را پس علماء اسلام را بدان نام خواندند. انس گوید: کنّا من قرّاء البقرة و آل عمران فینا فنسمیه الحبر، یعنی لکثرة ما فیها من الفقه و فی روایة من قرأ سورة البقرة و آل عمران جدّ فینا ای عظم فی اعیننا و شرف. و راهب نامی است متعبّد ترسایان را از بهر آنکه ایشان عبادت خویش بر رهبت نهادند و بیم سخت آنکه آن تعبّد ایشان برهبت رهبانیّت نام کردند. و گفته‌اند. احبار درین آیت علماء جهودان‌اند از اولاد هارون و رهبان زاهدان ترسایانند و اصحاب صوامع میگوید: اینان مالهای مردم میخورند و میبرند بباطل و ناشایست یعنی که حکم میکنند و در حکم، رشوت می‌ستانند. مصطفی ص گفت: لعن اللَّه الرّاشی و المرتشی فی الحکم‌ ,

و قیل: کانوا یاخذون الرّشی من ملوکهم و کبرائهم و یکتمون. نبوّة النبی ص عن جهّالهم. وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ای یصرفون الناس عن الایمان بمحمد ص. وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ... الآیة. در تفسیر آورده‌اند که در سبب نزول این آیت میان معاویه و ابو ذر در شام مناظره رفت. ,

معاویه گفت: نزل فی اهل الکتاب. بو ذر گفت: نزل فی اهل الاسلام. قال ابو ذر فکتب معاویة الی عثمان ان هذا یفسد النّاس و کتب الیّ عثمان فقدمت المدینة فانجفل النّاس ینظرون الیّ کانّهم لم یرونی قط. فقال لی عثمان و انعظف و قال ارتحلت الی الرّبذة فارتحلت الی الرّبذة. و بیشترین مفسران بر آنند که در مانعان زکاة فرو آمد. ,

ابن عباس گفت: هر مال که زکاة آن ناداده است هر چند که بر روی زمین است کنز است، و هر مال که زکاة آن داده است و در زیر زمین است نه کنز است. و به‌ ,

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ الآیه. درین آیت هم تخصیص است و هم تشریف است و هم تهدید و وعید. اول آیت تشریف مؤمنان است. ایشان را بنداء کرامت میخواند و به خطاب کریم می‌نوازد، نواخت خود بر ایشان می‌نهد عطاء خود بر ایشان می‌ریزد و بایمان ایشان خود گواهی می‌دهد. اینست کرامت و نعمت. اینست لطافت و رحمت. کاری در ازل ساخته. بنده را بی‌بنده عقد دوستی بسته و نداء کرامت و نعمت بجان وی رسانیده. ,

پیر طریقت گفت نداء حق بر سه قسم است یکی را به نداء وعید خواند از روی عظمت بخوف افتاد. یکی را بنداء وعد خواند بنعمت رحمت بر جا افتاد. یکی را بنداء لطف خواند بحکم انبساط بمهر افتاد. بنده باید که میان این سه حال گردان بود: اول خوفی که او را از معصیت باز دارد دوم رجایی که او را بر طاعت دارد سوم مهری که او را از او باز رهاند. ,

3 تا با تو تویی ترا بحق ره ندهند چون بی‌تو شدی ز دیده بیرون ننهند

إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ. از روی اشارت میگوید مبادا که عالم در تعلیم علم و پیر در تربیت مرید طمع دارد برفع مردم و نفع دنیا که طمع، آئینه علم تاریک کند و چشمه برکت خشک کند و قیمت مردم ناقص کند و هیبت پیر از دل مرید ببرد و حرمت علم فرو نهاد. مصطفی گفت: بئس العبد عبد طمع یقوده و هوی یضله‌ و قال علیه السلام یاتی علی امتی زمان امراؤهم یکون علی الجور و علمائهم علی الطمع و عبّادهم علی الریاء و تجارهم علی اکل الربوا، و نساؤهم علی زینة الدنیا. ,

و هو اللَّه تعالی ع: إِلَّا تَنْصُرُوهُ اگر یاری ندهید رسول را، فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ خدای سبحانه و تعالی یاری داد او را، إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا آن گه که بیرون کردند او را کافران، ثانِیَ اثْنَیْنِ دوم دو تن إِذْ هُما فِی الْغارِ آن گه که هر دو در غار بودند، إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ آن گه که یار خویش را گفت، لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا اندوه مدار که خدای با ماست، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ فرو فرستاد خدای، آرام ایمان بر ابو بکر، وَ أَیَّدَهُ و نیروی و یاری داد رسول خویش را، بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها بسپاه‌هایی که شما نمیدیدید، وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی‌ و سخن کافران دیرینه کرد مغلوب و مقهور، وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا و سخن خدای و تقدیر او و مکر او آنست که زبر است غالب و قاهر، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۴۰). خدای تواناییست دانا. ,

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا بیرون شوید سبک‌بالان و گران‌باران، وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و جهاد کنید بمال خویش و تن خویش از بهر خدای، ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ آن شما را به است، إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. (۴۱) گردانید. ,

لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً اگر عرضی بودی ازین جهان و چیزی که فرا دست رسیدی نزدیک، وَ سَفَراً قاصِداً و سفری بچم و، لَاتَّبَعُوکَ بیامدندی بر پی تو، وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ و لکن راه دور شد و رفتن بر ایشان گران آمد، وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ و سوگندان میخورند بخدای، لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ که اگر توانستیم ما بیرون آمدیمی غزا را با شما، یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ در هلاک خویش می‌باشند و در تباهی خویش، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. (۴۲) و خدای میداند که ایشان دروغ زنان‌اند. ,

عَفَا اللَّهُ عَنْکَ در گذاشت خدای از تو، لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ چرا دستوری دادی ایشان را، حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ تا پیدا شدی، الَّذِینَ صَدَقُوا ایشان که عذرها راست میگفتند، وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ. (۴۳) و بدانستید ایشان که دروغ میگفتند. ,

قوله تعالی، إِلَّا تَنْصُرُوهُ. این در آیت پیش پیوسته است. میگوید: ان ترکوا نصره فلن یضرّه ذلک شیئا کما لم یضروه اذ کان بمکة لا ناصر له. اگر ایشان وی را یاری ندهند و با وی بجهاد بیرون نشوند او را هیچ زیان نرسد و بر وی هیچ گزند نیاید تا خدای وی را یاری داد و نصرت پیدا کرد. اینست که گفت: إِلَّا تَنْصُرُوهُ. ,

فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ. این ها در تنصروه و در نصره و در اخرجه و در لصاحبه و در ایّده هر پنج با مصطفی شود و این آن گاه بود که کافران در دار الندوة کید ساختند و همه بقصد وی باتفاق برخاستند. رب العالمین جبرئیل را فرستاد و رسول خدای را از آن کید و قصد ایشان خبر کرد و او را هجرت فرمود. رسول خدا بیرون آمد از مکه. ,

و گفته‌اند که تا بغار تنها بود. و گفته‌اند: چون مصطفی بیرون شد از، مکه، ابو بکر در خانه مصطفی شد از اهل وی خبر پرسید. او را گفتند رسول بیرون شد. ابو بکر بر پی وی برفت. مصطفی باز نگرست شب تاریک بود، ابو بکر را نشناخت پنداشت که دشمن است پاره گرم‌تر رفت: ابو بکر بآواز سخن گفت تا مصطفی او را بشناخت، توقف کرد تا وی در رسید پس هر دو بهم می‌رفتند ساعتی ابو بکر در پیش میرفت و ساعتی باز پس ایستاد: فقال ص یا أبا بکر مالک تمشی ساعة بین یدی و ساعة خلفی فقال یا رسول اللَّه اذکر الطلب فامشی خلفک و اذکر فامشی خلفک و اذکر الرصد فامشی بین یدیک. ,

فقال یا أبا بکر و اذا کان شی‌ء احببت ان یکون بک دونی. قال: نعم و الذی بعثک بالحق ما یکون من ملمة الا احببت ان یکون بآل ابی بکر دونک. ,

قوله تعالی: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ سعادت بندگان در عنایت است و آنجا که عنایت است پیروزی را چه نهایت است. کار جذبه الهی دارد مغناطیس عزت و کشش عنایت. هر کجا کششی بود آنجا کوششی بود. هر کجا صدقی بود آنجا تصدیقی بود. و هر کجا تصدیق بود آنجا دلی بود و آنجا که دل بود فتحی بود و آنجا که فتح بود سعادت بود. خنک آن بنده که اهل این قصه بود. آنک ابو بکر بر خوان قصه وی تا عجایب بینی در نگر در بدایت و نهایت کار وی تا عز صحبت بشناسی و حقیقت ولایت بدانی بیست ساله بود که بخواب نمودند او را که ماه از آسمان جدا شدی و بر بام کعبه سه پاره گشتید یک پاره از آن در کنار ابو بکر افتادی. ابو بکر این خواب نهان همیذاشت از جهودان مکه و غیر ایشان تا آن گه که بشام میرفت بتجارت. گفتا بر بحیراء راهب رسیدم و آن خواب او را حکایت کردم گفت بشارت باد ترا یا أبا بکر که رسول آخر الزمان را در حیات او وزیر باشی و بعد از وفات وی خلیفه او باشی. ابو بکر چون این سخن بشنید از شادی بگریست از عین رافت و رحمت در دل وی مایده‌ای نهادند. صباء دولت درد دین بسینه وی فرو گشادند مصطفی از ان درد این نشان باز داد که ما فضلکم ابو بکر بکثرة صیام و لا صلاة و لکن بشی‌ء وقر فی صدره. ,

پیر طریقت: گفت که از حال وی نشان داده که گفت کریما این سوز ما امروز درد آمیز است نه طاقت بسر بردن و نه جای گریز است. سر وقت عارف تیغی تیز است نه جای آرام و نه روی پرهیز است. لطیفا این منزل ما چرا چنین دور است همراهان برگشتند که این کار غرور است گر منزل ما سرور است این انتظار سور است و گر جز منتظر مصیبت زده‌ایست، نامعذورست بیست سال دیگر ابو بکر این حدیث پنهان میداشت تا از جبار عالم فرمان امد بجبرئیل امین که یا جبرئیل رو با محمد بگوی که وقت آن آمد که بمنبر سعادت بر شوی و با خلق بگویی که لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه قل هو اللَّه احد چون این پیغام بگزارد سید گفت با جبرئیل با که گویم که همه عالم منکر این حدیث‌اند گفت یا محمد اگر منکر نبودندی بسعادت دعوت تو کی رسیدندی یا محمد هیچ کس بسعادت دعوت تو نزدیکتر از بو بکر بو قحافه نیست نزدیک وی رو و این حدیث با وی بگو مصطفی قدم از حجره خود بدر نهاد و ابو بکر همان ساعت از خانه خویش بدر آمد. چون دیده صدیق بر جمال سید افتاد مغناطیس نبوت محمدی گوهر صدق ابو بکر را بخود کشید گفت: یا أبا بکر این چندین ضعف و زردی روی تو از بهر چیست گفت یا محمد چندین سال است که آتشی تیز در باطن خود می‌بینم هر روز که بر آید گرم‌تر می‌بینم مرهمی همی جویم که این آتش بوی فرو نشانم. ,

3 از عشق تو آتشی بر افروخته‌ام وانگه بخودی خود فرو سوخته‌ام

مصطفی دانست که ابو بکر گرفتار درد دین است و تشنه شربت توحید حق است تا از آن شراب که از خم خانه قدم بوی فرستاده‌اند و در آن قاروره طهارت صافی شده که أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ یک قطره بر جگر سوخته ابو بکر ریزد گفت: یا أبا بکر در نبوت و رسالت ما چه گویی ابو بکر باز نماند و گفت راست است و پاک جاء بالصدق و صدق به گفتا نوشت باد شراب مهر از جام توحید. ,

قوله تعالی: إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ اگر بتو رسد نیکویی، تَسُؤْهُمْ ایشان را اندوهگن کند، وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ و اگر بتو رسد افتادی یا زیانی یا هزیمتی، یَقُولُوا گویند، قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ از آن بود که دست بآن زدیم پیش ازین و باز نشستیم، وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ. (۵۰) و برگردند شادان و نازان. ,

قُلْ گوی، لَنْ یُصِیبَنا نرسد بما، إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا مگر آنچه خدای نوشت ما را از رسیدنی، هُوَ مَوْلانا اوست یار ما و خداوند ما، وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. (۵۱) و ایدون بادا که پشتی دادن مؤمنان بخدای بادا. ,

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا گوی چشم بر چیزی میدارید که رسد بما، إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ جز یکی از دو نیکی، وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ و ما چشم میداریم بشما، أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ که برساند خدای بشما، بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا یکی از دو بدی عذابی از نزد خدای یا عذابی بدست ما، فَتَرَبَّصُوا پس چشم میدارید، إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ. (۵۲) که ما با شما چشم دارندگانیم. ,

قُلْ أَنْفِقُوا بگوی پیغامبر من نفقه میکنید، طَوْعاً أَوْ کَرْهاً خوش منش یا ناکام، لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ نخواهند پذیرفت از شما، إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ. (۵۳) ,

قوله تعالی: إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ ای ان نلت نصرة فی غزائک هذه تحزنهم و ان نالتک قادحة من نقصان او هزیمة یقولوا قد اخذنا بالحزم اذ تخلّفنا میگوید باین غزاء تبوک که میروید اگر شما را نصرت و ظفر بود منافقان اندهگن شوند و دل‌تنگ و اگر هزیمت و شکستی بود ایشان گویند: نیک آمد و راست، که نرفتیم. ,

حزم آن بود که ما بر دست گرفتیم، کلبی گفت: حسنه ظفر و غنیمت روز بدر بود، مسلمانان را و مصیبت و شکستگی و نکبة روز احد. میگوید منافقان روز بدر اندوهگن بودند که نصرت مسلمانان میدیدند و روز احد شاد بودند که مصیبت و نکبت رسید ایشان را. رب العالمین گفت وَ یَتَوَلَّوْا ای عن الایمان. ,

وَ هُمْ فَرِحُونَ لما اصاب رسول اللَّه و اصحابه یوم احد. الاصابة وقوع الشی‌ء فیما قصد به و قیل الاصابة الانحطاط من اعلی الی اسفل مشتقّ من الصواب. ,

قُلْ یا محمد للمنافقین لَنْ یُصِیبَنا شدة و رخاء و خیر و شرّ إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا فی اللّوح المحفوظ و قضاه و قدره علینا فی سابق حکمه کما قال عزّ و جلّ: ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها. ,

قوله تعالی: إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ. هر که نعمت وی تمامتر و نواخت خدای بر وی بزرگتر، حاسدان وی بیشتر. منافقان که نعمت و نواخت و فضل خدای دیدند بر مصطفی و مؤمنان حسد بردند و صفت حسود اینست که خدای گفت: إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ، چون نعمت و فضل خدای را بر کسی بیند اندوهگن شود و رضا و خشنودی او جز در زوال نعمت نیست. معاویه گفت: هر دردی را درمان دانم و هر کاری را تدبیری توانم مگر درد حاسد که آن را هیچ درمان ندانم و هیچ تدبیر نتوانم که داروی وی جز زوال نعمت از محسود نیست. مصطفی ص گفت: «ثلث هنّ اصل کلّ خطیئة فاتقوهنّ و احذروهنّ ایّاکم و الکبر فانّ ابلیس حمله الکبر أن لا یسجد لادم علیه السلام و ایّاکم و الحرص فانّ آدم حمله الحرص علی ان اکل من الشجرة و ایّاکم و الحسد فانّ بنی آدم انّما قتل احدهما صاحبه حسدا ,

و در خبر است که موسی علیه السلام مردی را دید نزدیک عرش عظیم درجه بزرگ یافته و بنواخت بی‌نهایت و لطف بی‌کران رسیده موسی چون او را بآن ترتیب و آن منزلت دید بوی غبطت برد و آن منزلش آرزو خواست گفت: بار خدایا آن مرد بآن رتبت و منزلت بچه رسید؟ گفت: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی‌ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، نعمت خدا و فضل نعمت خدا بر بندگان دید و بایشان حسد نبرد. و در خبر است که در آسمان پنجم ربّ العزة فریشته آفریده بر گذرگاه اعمال بندگان نشسته چون عمل بنده بآسمان بر آرند و بوی رسد و هم چون آفتاب از روشنایی و نیکویی آن عمل می‌تابد، بوی گوید: قف فانا ملک الحسد، باش که فریشته حسدم تا در آن نگرم که آمیخته حسد است یا نه اگر نشان حسد بیند باز گرداند، و گوید: اضربوا وجه صاحبه فانّه حاسد. ,

قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا. حجتی روشن است بر قدریان که میگویند خیر بتقدیر خدا است و شرّ بکردار ما. و رب العزه بر ایشان ردّ میکند و میگوید: یا محمد بگوی لَنْ یُصِیبَنا هیچ رسیدنی بما نرسد از خیر و شرّ و نفع و ضرّ و عطا و منع و غنی و فقر و نفاق و وفاق مگر که خدای خواست و تقدیر کرد و بر ما نوشت همه بتقدیر او و همه بحکم او و مشیّت او. در عالم چیست از بودنی مگر بخواست او، موی نجنبد بر تن مگر بارادت او و خطرتی ناید در دل مگر بعلم او، آدمی از خاک آفریده او نه از نخّاس خریده او، هر چه خواهد کند و بر سر بندگان راند که حکم حکم او و همه اسیراند در قبضه او کس را از وی واخواست نه، و از پیش حکم او برخاست نه، لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. ,

پیر طریقت گفت: الهی ای دهنده عطا و پوشنده جفا نه پیدا که پسند کرا و پسندیده چرا؟ بنده بتاوی بقضا پس گوی که چرا، الهی کار پیش از آدم و حوّاست و عطا پیش از خوف و رجا است، امّا آدمی بسبب دیدن مبتلاست خاصه او آن کس است که از سبب دیدن رها است اگر آسیا احوال گردان است قطب مشیّت بجا است. ,

قوله تعالی: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ زکاتها که شرع واجب کرد درویشانراست که هیچ چیز ندارند، وَ الْمَساکِینِ و ایشان را که کم از کفایت دارند، وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها و ایشان که صدقه می‌ستانند از متصدّقان، وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ و ایشان که می‌تألّف کنند ایشان را بر اسلام تا دل فرا اسلام دهند، وَ فِی الرِّقابِ و در بردگان، وَ الْغارِمِینَ و اوام داران، وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و در در سبیل خدا، وَ ابْنِ السَّبِیلِ و راه گذریان که روی بخانه دارند، فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ این باز برنده اللَّه است و بخشیده و نامزد کرده او، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. (۶۰) ,

و خدای دانائیست راست‌دان. ,

وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ و هم از ایشان است، ایشان که رسول را می‌رنجانند بسخن، وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ و میگویند وی همه گوش است، قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ گوی اگر گوش است شما را به است، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ آنچه از خدای بوی آید بآن میگرود، وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ و مؤمنان را براست میدارد و راست گوی میداند، وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ و رحمتی است گروندگان شما را، وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ و ایشان که رسول خدای را می‌رنجانند، لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. (۶۱)ایشان راست عذابی دردنمای. ,

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ سوگندان میخورند شما را بخدای، لِیُرْضُوکُمْ تا شما را خشنود کنند بسخن، وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ و خدای و رسول وی سزاتر است که خشنود کنند وی را، إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ. (۶۲) اگر گرویدگان‌اند. ,

قوله تعالی: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ یعنی مال الزّکاة و الجزیة و سایر ما سبیله الی بیت المال. میگوید: مال زکاة و جزیت ذمّی و مالی که در شرع، مصرف آن بیت المال است هشت صنف است که رب العزة درین آیت بیان کرد و ملک ایشان کرد تا بر ایشان قسمت کند بسویّت بهشت قسمی، هر قسمی ثمنی و هر صنفی باید که کم از سه کس نباشند، آن ثمن بر ایشان قسمت کند که ربّ العزّة بلفظ جمع یاد کرده و اقلّ الجمع ثلثه. ,

روی عن زیاد بن الحارث الصدائی قال: اتیت رسول اللَّه ص فبایعته فاتاه رجل فقال: اعطنی من الصدقة، فقال له رسول اللَّه: انّ اللَّه لم یرض بحکم نبی و لا غیره فی الصدقات حتّی حکم فیها هو فجزّاها ثمانیة أجزاء فان کنت من تلک الاجزاء اعطیتک حقّک. ,

و بدان که آن هشت صنف: اول فقرااند، و بمذهب شافعی فقیر آنست که هیچ چیز ندارد و راه بوجه معاش نبرد، پس اگر هیچ ندارد و کسب داند و قوّت کسب دارد در شمار فقرا نبود و او را سهم صدقات ندهند، که مصطفی علیه الصلاة و السلام گفت: لا حظ فیها لغنی و لا قوی یکتسب. و اشتقاق فقر از فقار است، تقول: فقرته، ای اصبت فقاره، و هو اصل الظّهر کما تقول: رأسته و رجلته، ای ضربت رأسه و رجله، فکانّه کسر ظهره. ,

و مساکین آنند که چیزی دارند، امّا کم از کفایت دارند و ایشان را دخلی بود، امّا دخل ایشان بخرج بهم وفا نکند و مسکن و فرش ضروری و جامعه تجمّل که ناچار است و سبب ستر است، اسم مسکنت از ایشان سلب نکند و استحقاق بنبرد. قومی مفسران و فقها بعکس این گفتند، یعنی: مسکین اوست که هیچ چیز ندارد و فقیر او که دارد کم از کفایت، و قول اول درست‌تر است و مشهورتر، بدلیل آیت و خبر، امّا الایة فقوله: أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ، و امّا الخبر: فکان ص یتعوّذ من الفقر و یسأل المسکنة فیقول: اللهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین، این دلیل است که فقر صعب‌تر است و سخت‌تر، و نیز ابتدا بفقر کردن دلیل است که حال فقیر صعب‌تر است و حاجت وی بیشتر، و العرب لا یبدأ الا بالاهم فالاهمّ. ,

آثار رشیدالدین میبدی

4 اثر از ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۹- سورة التوبة- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.