قوله تعالی: وَ إِذا حُیِّیتُمْ و هر گه که شما را بنوازند، بِتَحِیَّةٍ بنواختی، فَحَیُّوا باز نوازید آن نوازنده را، بِأَحْسَنَ مِنْها بنواختی نیکوتر از آن، أَوْ رُدُّوها یا آن نواخت او را راست هم چنان باز دهید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً (۸۶) اللَّه بر همه چیز گوشوان است، و هر کاری را بسنده. ,
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه آنست که خدایی نیست مگر او، لَیَجْمَعَنَّکُمْ شما را فراهم میآرد، إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ تا بروز رستاخیز، لا رَیْبَ فِیهِ هیچشک نیست در آن، وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (۸۷) و آن کیست راست سخنتر از خدای؟ ,
فَما لَکُمْ چه بود شما را و چه رسد، فِی الْمُنافِقِینَ در کار منافقان، فِئَتَیْنِ که دو گروهاید، وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ و خدای ایشان را با همان کفر افکنده است، بِما کَسَبُوا بآنچه میبرزند و میکنند از بد، أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا میخواهید که راه نمائید؟ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ آن کس را که اللَّه گمراه کرد او را، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ و هر که اللَّه او را گمراه کرد، فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا (۸۸) وی را نه چاره یابی و نه راه. ,
وَدُّوا دوست میدارند این منافقان، لَوْ تَکْفُرُونَ اگر شما کافر شوید در نهان، کَما کَفَرُوا چنان که ایشان کافر شدند، فَتَکُونُونَ سَواءً تا شما با ایشان یکسان بید، فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ شما که مؤمناناید از ایشان دوستان مگیرید، حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تا هجرت کنند با رسول خدا، فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند، فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ و بکشید ایشان را هر جا که یابید ایشان را، وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۸۹) و از ایشان نه دوست گیرید و نه یار. ,
قوله تعالی: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ در نیندیشند درین قرآن ؟ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ و اگر این قرآن از نزدیک جز از اللَّه بودی، لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً (۸۲) درین قرآن اختلافهای فراوان یافتندید. ,
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ و هر گه که با ایشان آید چیزی، مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ از أمن یا از بیم، أَذاعُوا بِهِ آشکارا کنند آن را، و باز گویند، وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ و اگر باز برندید آن را با رسول خدا، وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ و با فقهاء دین، لَعَلِمَهُ بدانید آن، الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ مستنبطان علم از میان ایشان، وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و اگر نه فضل خدا بودی با شما، وَ رَحْمَتُهُ و بخشایش و مهربانی وی، لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ شما همه بر پی دیو ایستادید، إِلَّا قَلِیلًا (۸۳) مگر اندکی. ,
فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ جهاد کن از بهر خدا، لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ بر تو نیست و نفرمودند ترا مگر بتن تو، وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ و بینگیز و بر آن دار مؤمنان را، عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ مگر که اللَّه باز دارد از شما، بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا زور و گزند ایشان که کافر شدند، وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً و زور گرفتن اللَّه مه است و گزند نمودن وی سختتر، وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا (۸۴) و باز دارندهتراست دشمن را از مؤمنان. ,
مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً هر که شفاعت کند شفاعتی نیکو، یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها ویراست از مزد آن بهرهای، وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً و هر که شفاعت کند شفاعتی بد، یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها ویراست از وبال آن بهرهای، وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً (۸۵) و اللَّه بر همه چیز پادشاه است و گوشوان و توانا و دهنده باندازه. ,
قوله تعالی: وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیة ربّ العالمین، خدای جهانیان، و دارنده همگان، و دانای مهربان، درین آیت نشان رحمت از خود میدهد، و لطف خود با بندگان مینماید، و مؤمنان را بر هجرت میخواند، و مهاجران را میستاید. ,
و مهاجران سه گروهاند: گروهی از بهر دنیا هجرت کنند، تجارتی در پیش گیرند، یا طلب معیشتی کنند، و هر چند که این کار در شرع مباح است، امّا بعاقبت نه پیدا که سر به چه باز نهد، و حاصل آن بچه باز آید، که مصطفی (ص) گفت: «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة»، و نیز گفته: «لا تتّخذوا الضّیعة فترغبوا فی الدّنیا». ,
این مهاجر پیوسته در رنج و عنا است، و بدست دزدان گرفتار، و بر شرف هلاک! بطمع آنکه تا مباحی بدست آرد، فرضی بگذارد، و آن گه سوزد، و مایه هر دو بزیان آرد. یقول اللَّه عزّ و جلّ: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ. گروهی دیگر زاهداناند که هجرت ایشان از بهر عقبی بود، و روش ایشان از روی معنی باشد، منازل طاعات برند، و مراحل عبادات بقدم همّت پیمایند، گاه حجّ کنند، و گاه غزا، گه جهاد، و گه زیارت، گه نماز، و گه روزه، گه ذکر نام خدا، گه فکر در آلاء و نعماء خدا. مصطفی (ص) از بهر ایشان گفته: «سیروا سبق المفرّدون». قالوا: یا رسول اللَّه و ما المفرّدون؟ قال «: المهتدون الّذین یهتدون بذکر اللَّه، یضع الذکر عنهم اثقالهم، فیأتون یوم القیامة خفافا». ,
و ربّ العزّة در حقّ ایشان میگوید: وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً. ,
قوله تعالی: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا الآیة این کلمه تعظیم است، بلفظ تعجّب میگوید، و در ضمن آن توبیخ منافقان و جهودان است که صفت ایشان از پیش رفت. ,
میگوید: چون بود حال آن جهودان و منافقان در آن روز رستاخیز؟ و روا بود که این کلمه تعجّب تعظیم روز رستاخیز را بود، یعنی که چون بزرگوار و چه عظیم روزیست آن روز رستاخیز! که از هر امّتی در هر دوری که بودند پیغامبر ایشان بیاریم، تا بر امّت خویش گواهی دهند، نیکان را بر نیکی و بدان را بر بدی، و گواهی دهند قومی را که رسالت پذیرفتند، و استقبال فرمان حق کردند، و گواهی دهند بر قومی که رسالت نپذیرفتند، و از حق سر کشیدند. ,
آن گه گفت: وَ جِئْنا بِکَ و ترا نیز بیاریم ای محمد، عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً تا برین کافران مکه و منافقان مدینه گواهی دهی، که چه کردند از نابکار؟ و چه گفتند از ناسزا؟ عبد اللَّه مسعود گفت: رسول خدا (ص) مرا فرمود که: از قرآن چیزی بر خوان، سورة النساء بر خواندم، تا اینجا رسیدم که فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ، گریستن برسول (ص) درافتاد، آن گه گفت: بس که خواندی. ,
یَوْمَئِذٍ یعنی: فی ذلک الیوم، یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی کفّار امّة محمد (ص)، وَ عَصَوُا الرَّسُولَ و هو نبیّنا محمد (ص) لَوْ تُسَوَّی بفتح تا و تشدید سین، بی امالت، مدنی و شامی خوانند، علی بناء الفعل للفاعل، و این از باب تفعّل است مطاوع سوّی، یقال: سوّیته فتسّوّی، و اصل، تتسوّی است مضارع تسوّی. تاء دوم در سین مدغم کردند تسوّی شد. حمزه و کسایی تسوّی خوانند بفتح تا و تخفیف سین بامالت، و اصل هم تتسوّی است، تاء دوم که ایشان مدغم کردند اینان حذف کردند، و امالت این فعل نیکوست، که الفش در تثنیه یاء میگردد و درین هر دو قراءت فعل مسند است با زمین و این بر سبیل اتّساع و مجاز است، و معناه: لو تسوّوا بالأرض فیصیرون مثلها ترابا، کما قال تعالی: یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً. ,
«قوله تعالی: فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ الآیة بدان که این نماز رازی استمیان بنده و خدا که درین راز همنیاز است، و هم ناز. امروز نیاز است، و فردا ناز. امروز رنج است و فردا گنج. امروز باری گران، فردا روح و ریحان. امروز کدّ و کار، و فردا کام و بازار. امروز رکوع و سجود، و فردا وجود و شهود. ,
و از شرف نماز است که ربّ العالمین صد و دو جایگه در قرآن ذکر آن کرده، و آن را سیزده نام نهاده: صلاة، و قنوت، و قرآن، و تسبیح، و کتاب، و ذکر، و رکوع، و سجود، و حمد، و استغفار، و تکبیر، و حسنات، و باقیات. ,
و مصطفی (ص) گفته:«الصّلاة معراج المؤمن» ,
و گفته: «الصّلاة مأدبة اللَّه فی الأرض»، و علماء سلف گفتهاند: الصّلاة عرس المریدین و نزهة العارفین، و وسیلة المذنبین، و بستان الزّاهدین. و گفتهاند: نماز گزارنده را هفت کرامت است: هدایت و کفایت و کفّارت و رحمت و قربت و درجت و مغفرت. و اوّل قدم از شرک بینمازی است، که ربّ العزّة گفت: ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ. و اسم ایمان در صلاة نهاد آنجا که گفت: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ ای صلوتکم، و وعده روزی بنماز داد آنجا که گفت: وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ الی قوله... نَحْنُ نَرْزُقُکَ. و عدد نمازهای فرائض پنج آمد بر وفق اصول شرایع. مصطفی (ص) اصول شرایع را گفت: «بنی الاسلام علی خمس»، و اصول فرایض نماز را: «خمس صلوات فی الیوم و اللّیلة». یعنی که چون بنده این پنج نماز بشرط و وقت خویش بگزارد، ربّ العزّة وی را ثواب جمله اصول شرایع بدهد. و هیأت نماز چهار است: قیام، رکوع، سجود و قعود. حکمت درین آنست که: جمله موجودات بر چهار شکلاند: بعضی بر هیأت قائمان راستاند، و آن درختاناند. بعضی بر هیأت راکعان سر فرو افکنده، و آن ستوراناند. بعضی بر هیأت ساجدان روی بخاک نهاده، و آن حشراتاند. بعضی بر زمین نشسته بر هیأت قاعدان، و آن حشیش و نباتست، چنانستی که ربّ العزّة گفتی: بنده مؤمن! در خدمت ما این چهار هیأت بجای آر: قیام و رکوع و سجود و قعود، تا ثواب تسبیح آن همه خلایق بیابی. و آن گه این نمازها بعضی دو رکعت فرمود چون نماز بامداد، و بعضی سه رکعت چون نماز شام، و بعضی چهار چون پیشین و دیگر و خفتیدن: از آنست که بنده دو قسم است: یکی روح، دیگر تن. نماز دوگانی یکی شکر روح است و دیگر شکر تن، و در باطن آدمی سه گوهر است عزیز: یکی دل، دوم عقل، سیوم ایمان، نماز سه گانه شکر این سه خلعت است. و باز ترکیب آدمی از چهار طبع است، نماز چهارگانی شکر آن چهار طبع است. از روی اشارت میگوید: بنده من بنماز دوگانی شکر تن و جان گذار، و بنماز سه گانی شکر ایمان و دل و عقل، و بچهار گانی شکر چهار ارکان بقدر وسع و امکان. تا پیدا گردد که مؤمن از همه مطیعتر است، و کار وی شریفتر، و درجه وی نزدیک حق رفیع تر. ,
قوله تعالی: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً الآیة عزیز است و عظیم، خدای یگانه و کردگار داننده، تاونده با هر کاونده، و بهیچ هست نماننده. بیشریک و بی انباز، و بینظیر و بینیاز. چنو کس نه، و هیچ کس بجای او بس نه. در کردگاری قدیر، و در کاررانی بیمشیر، در پادشاهی بیوزیر، و در خدایی بینظیر. آفریننده جهانیان، و دارنده همگان، دشمنان و دوستان. احوال بندگان را مدبّر، و کار عالم را مقدّر. نه در تدبیر او سهو آید، نه در تقدیر او لغو آید. هر کسی را بر آنجاست که وی نشاند، و هر دلی را آن نثار که وی فشاند. هر یکی بر آن رنگ که وی رشت، و در هر دل آن رست که وی کشت. یکی را بآب عنایت شسته، و بمیخ قبول وابسته، و چراغ معرفت وی از نور اعظم بر افروخته، و راهش روشن کرده. یکی را بتیغ هجران خسته، و بمیخ ردّ وابسته، و نموده شیطان برو آراسته، و بر پی بتان داشته، و از وی این خبر بازداده که: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً، وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً. لَعَنَهُ اللَّهُ. ,
عجب کاریست! کسی تراشیده خویش پرستد، یا مصنوع خویش بمعبودی گیرد، اگر بغیر اللَّه معبودی روا بودی، کافر معبود بت بایستی، نه بت معبود کافر. ,
زیرا که بت مصنوع کافر است، و وی صانع، و صانع معبود باید نه مصنوع. چون کافر که صانع بت است، و با عقل و اختیار است، دعوی معبودی نمیکند، محال بود بتی را که نه حیات دارد، و نه سمع، و نه بصر، نه عقل، نه اختیار، که معبود بود. ,
در ابتداء اسلام بر کافران هیچ چیزصعبتر از آن نبود که مصطفی (ص) گفتی: خدای عالم یکیست، کردگار جهانیان یکی است. ایشان میگفتند: أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ. چیزی بس عجب است آنچه محمد (ص) میگوید، که خدای یکیست، یک خدای کار همه جهان چگونه راست دارد؟ ما را در مکه سیصد و شصت بت است، و کار مکه تنها راست نمیتوانند داشت. ,
قوله تعالی: إِنْ تَجْتَنِبُوا اگر پرهیزید، کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ از بزرگهای آن گناهان که شما را از آن میباز زنند، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ناپیدا کنیم و بستریم از شما گناهان شما، وَ نُدْخِلْکُمْ و شما را درآریم، مُدْخَلًا کَرِیماً (۳۱) درآوردنی نیکو. ,
وَ لا تَتَمَنَّوْا و آرزو مکنید، ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ آن چیز که اللَّه تعالی شما را بآن بیکدیگر افزونی و فضل داد، لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا مردان را بهرهایست از آنچه کنند، وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ و زنان را بهرهایست از آنچه کنند، وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ و از خدای میخواهید از فضل وی، إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (۳۲) که خدای بهمه چیز دانا است. ,
وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا و هر کس را از مردان و زنان پدید کردیم، مَوالِیَ عصبهای که ازو میراث برد، مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ از آنچه گذاشت پدران و مادران و خویشان، وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ و ایشان که بند بست بایشان، أَیْمانُکُمْ سوگندان شما، فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ نصیب ایشان از میراث بایشان دهید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً (۳۳) که اللَّه بر همه چیز گواه است همیشهای. ,
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ مردان بر سر زنان کدخدایاناند و کارداران و براست دارندگان، بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ با آنچه خدای ایشان را بر یکدیگر فضل داد، وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ و بآنچه نفقه میکنند مردان بر زنان از مالهای خویش، فَالصَّالِحاتُ نیک زناناند، قانِتاتٌ که خدای را و شویان خویش را فرمان بردارانند، حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ زیر جامه خویش را نگهداراناند، بِما حَفِظَ اللَّهُ بآنچه خدای نگهداشت. وَ اللَّاتِی تَخافُونَ و آن زمان که میترسید، نُشُوزَهُنَّ از بیرون نشستن ایشان، فَعِظُوهُنَّ پند دهید ایشان را، وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ و جامهای خواب از ایشان جدا کنید، وَ اضْرِبُوهُنَّ و ایشان را زنید، فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ اگر فرمان برند شما را، فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا بر ایشان بهانه دیگر مگیرید، و بیداد را راهی مجوئید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً (۳۴) که اللَّه خداوندیست برتر و مهتر همیشهای. ,
قوله تعالی: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ الآیة معنی آنست که اگر از گناهان کبائر بپرهیزید گناهان صغائر از دیوان شما برگیریم، و ناپیدا کنیم بنماز پنجگانه، و ذلک فیقوله (ص): «الصّلوات الخمس کفّارة لما بینهنّ، ما اجتنب الکبائر». ,
و در کبائر علماء سلف مختلفاند، هم در اعداد آن، و هم در اعیان آن. از ابن عباس روایت کنند که هر چه در قرآن در آن عقوبتی نامزد است، چنان که ختم آن گناه بلعنت است، یا بغضب، یا بآتش دوزخ، یا بعذاب مطلق، آن همه کبائراند. قومی گفتند: کبائر آنند که در آن حدّی است مسمّی، چنان که زنا، و دزدی، و قتل بناحق، و شرب خمر، و قذف محصنات و قومی بضدّ این گفتهاند، گفتند: کبائر آن گناهاناند که درین جهان از آن تطهیر نیست، چون تضییع نماز، و سوگند بدروغ، و کبر، و عجب، و سخن چینی، و استهزاء بمردم کردن، و قمار باختن، و خیانت کردن، و فضله آب خویش از آشامنده باز گرفتن، و در حکم رشوت ستدن، و عقوق پدر و مادر و امثال آن. ,
امّا اختلاف اعداد آنست که قومی گفتند: کبائر سیزدهاند، قومی گفتند: نهاند، قومی گفتند: هفتاند، قومی گفتند: چهاراند، قومی گفتند: بیستاند. ,
علی الجمله متفقاند بر زنا، و سوگند بدروغ، و دزدی، و خون ناحق، و شرب خمر، و سحر، و قذف محصنات. قومی گفتند: بزرگتر گناهی پس از شرک نومیدی است از رحمت خدا، و ایمنی از مکر خدا، و طمع بریدن از فرج فرستادن خدای. قال سعید بن جبیر: عن ابن عباس (رض) «کلّ شیء عصی اللَّه عزّ و جلّ فیه، فهو کبیرة، فمن عمل منهما شیئا فلیستغفر، فانّ اللَّه لا یخلّد فی النّار من هذه الامّة الّا راجعا عن الاسلام، او جاحدا فرضه، او مکذّبا بقدره.»، و در تورات است که: «امّهات الخطایا ثلاث و هنّ: الکبر، و هو اوّل ذنب عصی اللَّه به، و کان ذلک لابلیس و الحرص، و کان لآدم (ع)، و الحسد، و کان لقابیل حین قتل هابیل،» مالک بن مغول گفت: کبائر درین آیت گناه اهل بدعت است، و سیّآت گناه اهل سنّت است. ,
قوله تعالی: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا چون بزرگوار روزی بود آنکه ما آریم، مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ از هر گروهی، بِشَهِیدٍ پیغامبری بگواهی، وَ جِئْنا بِکَ و آریم ترا، عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (۴۱) بر اینان بگواهی. ,
یَوْمَئِذٍ آن روزهن یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا دوست دارد و خواهد ایشان که کافر بودند درین جهان، وَ عَصَوُا الرَّسُولَ و سر کشیدند از استوار داشتن رسول، لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ اگر زمین با ایشان هموار کنندی، وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً (۴۲) و از خدای هیچ سخن پنهان ندارند. ,
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری گرد نماز مگردید آن گه که مستان بید، حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ تا آن گه که چنان بید که دانید که چه میخوانید، وَ لا جُنُباً و گرد نماز مگردید آن گه که جنب باشید. إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ مگر در راه رفتن و در مسجد گذشتن، حَتَّی تَغْتَسِلُوا تا آن گه که پیشتر غسل کنید، وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی و اگر بیمار بید که آب فرا خویش نیارید برد، أَوْ عَلی سَفَرٍ یا در سفری بید و آب نیابید، أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ یا یکی از شما از حاجت آدمی آمده بود، أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ یا بپوست خود پوست زنان پاسیده بید، فَلَمْ تَجِدُوا ماءً و آب نیابید، فَتَیَمَّمُوا آهنگ کنید، صَعِیداً طَیِّباً خاکی پاک، فَامْسَحُوا بپاسید بآن خاک، بِوُجُوهِکُمْ رویهای خویش، وَ أَیْدِیکُمْ و دو دست خویش همه، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً (۴۳)که اللَّه در گذارنده است آمرزگار همیشه. ,
أَ لَمْ تَرَ نهبینی، ننگری؟ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا بایشان که ایشان را دادند، نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ بهرهای از کتاب آسمانی، یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ گمراهی میخرند، وَ یُرِیدُونَ و نیز میخواهند، أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ (۴۴) که شما راه گم کنید. ,
قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ شرک عام دیگر است، و شرک خاص دیگر. شرک عام شرک اکبر است، و شرک خاص شرک اصغر. ,
شرک اکبر آنست که کردگار عظیم و صانع قدیم را جلّ جلاله شریک و انباز گویند، یا او را نظیر و همتا دانند، یا بچیزی از خلق وی ماننده کنند، هر که این گوید نه خدای را پرستنده است، که او بت را خواننده است! و بحقیقت از دین هدی بازمانده! اعتقاد درست و دین پاک آنست که خدای جهانیان، و آفریدگار همگان را پاک و منزّه دانی از جفت و فرزند و انباز، نه خود زاد، و نه کس او را زاد، از حدوث و تغیّر و ولادت آزاد، مقدّس از عیب و عجز و نیاز، در صفت پاک، و در صنع زیبا، و در گفت شیرین، و در مهر تمام. در صفت از عیب پاک، و در کرد از لغو پاک، و در گفت از سهو پاک، و در مهر از ریب پاک. خدایی که از اوهام بیرون، و کس نداند که چون! خدایی را سزا، و بخدا کاری دانا، وز عیبها جدا، در ذات و صفات بیهمتا. هر که این اعتقاد گرفت از شرک اکبر برست، و با اصل ایمان پیوست. ,
امّا شرک اصغر دو قسم است دو گروه را: مؤمنان را ریا است در عمل، و ترک اخلاص در آن، و عارفان را التفاتست با عمل و طلب خلاص بآن. امّا اثر آن در مؤمنان آنست که از ایمان ایشان بکاهد، و در یقین ایشان خلل آرد، و در روشنایی بایشان فرو بندد. مصطفی (ص) گفت: سخت میترسیم بر امّت خویش از شرک کهن. ,
گفتند: یا رسول اللَّه شرک کهن کدام است؟ گفت: آنکه عمل کند، و در عمل وی ریا بود. شداد اوس گفت: رسول خدای را دیدم که میگریست. گفتم: یا رسول اللَّه چرا میگریی؟ گفت: میترسم از امّت خویش اگر شرک آرند، نه آن که بت پرستند، یا آفتاب و ماه پرستند، لکن عبادت بریا کنند، و خلق را با حق در آن عمل انباز کنند، و اللَّه میگوید: أنا اغنی الشرکاء عن الشرک، فمن عمل عملا اشرک فیه غیری فأنا عنه بریء، و هو الذی اشرک. ,