قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، لا یَحِلُّ لَکُمْ شما را حلال نیست، أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ که زنان یکدیگر بمیراث برید کَرْهاً بر نبایست ایشان، وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ و ایشان را از نکاح باز مدارید، لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ تا از آنچه فرا ایشان میباید داد چیزی برید، إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مگر که فاحشهای کنند، مُبَیِّنَةٍ فاحشهای به بیّنت روشن کرده و محکم، وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ و با ایشان بنیکویی زندگانی گزارید،، فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ اگر ایشان را نخواهید و خوش نیاید شما را، فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً مگر که شما را ناخوش آید چیزی، وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً (۱۹) و خدای در آن شما را نیکویی فراوان دارد و سازد. ,
وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ و اگر خواهید بدل گرفتن زنی، مَکانَ زَوْجٍ دست باز داشتن زنی، و بجای وی دیگری بزنی کردن، وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً و آن زن را داده باشید قنطاری از مال، فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً چیزی از آنچه وی را دادید باز مستانید. أَ تَأْخُذُونَهُ میبازستانید از آن کاوین که وی را دادید، بُهْتاناً بیدادی بزرگ، وَ إِثْماً مُبِیناً (۲۰) و بزه آشکارا؟! ,
وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ و خود چون باز ستانید؟ وَ قَدْ أَفْضی بَعْضُکُمْ إِلی بَعْضٍ پس آن گه بیکدیگر رسیده و هام پوست زیسته باشید، وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (۲۱) و ایشان از شما بستدهاند پیمانی بزرگ. ,
وَ لا تَنْکِحُوا و بزنی مکنید، ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ آن زن که پدران شما بزنی کرده باشند، إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ مگر آنچه در جاهلیّت بود و گذشت، إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً آن زنا است، وَ مَقْتاً و زشتی است، وَ ساءَ سَبِیلًا (۲۲) و بد راهی و سنّتی که آنست. ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً درین آیت دو حکم است: یکی آنست که زن را بینکاح بمیراث بردن حرامست، و این از نکاحهای جاهلیّت یکی است. دیگر حکم آنست که زن را بزنی کردن بر کراهین آن زن نشاید، از بهر آنکه بمیراث بردن زن بینکاح بطوع زن هم نرواست، و ایشان بیرضاء زن و بیطوع زن آن زن را میحق وارث دیدند. اللَّه تعالی آن را باطل کرد، و آن کس که این آیت در شأن وی فرو آمد قیس بن ابی قیس الانصاری بود، و کبیشه بنت معن الانصاریة زن پدرش: چون ابو قیس از دنیا بیرون شد و کبیشه از وی بازماند، قیس پیش از آنکه کبیشه بخانه پدر باز شد، جامه بر وی افکند، و گفت: انّما ارثک لأنّی ولیّ زوجک و أنا احقّ بک، و عادت ایشان در وراثت زنان همین بود که عصبه شوهر جامه بر آن زن افکندی، پیش از آنکه باهل خویش باز شدی، و اگر باهل باز شدی، و جامه بر وی نیفکنده، و از وراثت خبر نداده، این حقیّت آن عصبه را نبودی. پس چون قیس، کبیشه را میراث برد، وی را فرو گذاشت بیمراعات و بینفقه، نه او را مراعات میکرد، و نه از حبالت خویش رهایی میداد، بطبع آنکه تا مگر خویشتن را بمال باز خرد. کبیشه برخاست و پیش رسول خدا رفت، و قصّه خویش باز گفت. رسول (ص) گفت: رو بخانه بنشین تا اللَّه تعالی در حقّ تو فرمان دهد، و حکم کند. جماعتی از زنان مدینه چون حال کبیشه شنیدند همه برخاستند و گفتند: یا رسول اللَّه حال ما هم حال کبیشه است، امّا کبیشه را پسر شوهر واخواست، و ما را ابناء اعمام شوهر. پس ربّ العالمین این آیت فرستاد، و آن حکم باطل کرد. ,
أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً بضمّ کاف قراءت حمزه و کسایی است، و بفتح کاف قراءت باقی، و هما لغتان: کالفقر و الفقر، و الضّعف و الضّعف، و الدّفّ و الدّفّ. ,
و الشّهد و الشّهد. ابو عمرو شیبانی میگوید: هر چیزی که تو آن را بدل کراهیت داری، آن کره است بفتح، و هر چه مشقّت آن بر تن است آن کره بضمّ. و ابو عبید و جماعتی گفتهاند: کره بفتح مصدر است و کره بضمّ اسم است، ای اسم ما کرهته. و گفتهاند: بفتح از اکراه دیگری است و بضمّ از کراهیّت نفس خویش، و جز ازین گفتهاند، و الصّحیح أنّهما لغتان قاله ابو علی الفسوی. ,
وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ ابن عباس گفت: این در شأن کسی است که زن خویش را بقهر میدارد بینصیبی و حظّی که زن را بود از داشت وی، و کراهیت میدارد صحبت این زن، و در آن داشتن وی را باز دارد از شوی دیگر کردن، تا آنکه زن خویشتن را از وی باز خرد بکاوین، که بر وی دارد. ربّ العالمین ایشان را از آن نهی کرد، پس استثنا کرد و گفت: إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ مگر این زنان فاحشهای کنند. فاحشه اینجا زنا است، و گفتهاند که: عصیان و نشوز است، یعنی درین دو حال ضرار زنان روا بود، تا خویشتن را باز خرند، و فدیت دهند. ,
قوله تعالی: وَ اعْبُدُوا اللَّهَ خدای را پرستید، وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً و انباز مگیرید با وی هیچ چیز، وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً و با پدر و مادر نیکویی کنید، وَ بِذِی الْقُرْبی و با خویشاوندان، وَ الْیَتامی و با یتیمان، وَ الْمَساکِینِ و با درویشان، وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی و با همسایه خویشاوند، وَ الْجارِ الْجُنُبِ و با همسایه بیگانه، وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ و با همراه در سفر، وَ ابْنِ السَّبِیلِ و با راه گذری، وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ و با بردگان شما، إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ خدای دوست ندارد، مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً (۳۶) هر کشنده نازنده خود ستاینده. ,
الَّذِینَ یَبْخَلُونَ ایشان که بآنچه دارند بخیلی کنند، وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ و مردمان را ببخل فرمایند، وَ یَکْتُمُونَ و پنهان دارند، ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ آنچه اللَّه ایشان را داد از فضل خویش، وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ و ما ساختیم کافران را، عَذاباً مُهِیناً (۳۷) عذابی خوارکننده. ,
وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ و ایشان را نیز که نفقه میکنند مالهای خویش، رِئاءَ النَّاسِ بر دیدار مردمان، بطلب ستایش ایشان، وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ و نمیگروند بخدا، وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ و نه بروز رستاخیز، وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً ,
و هر که دیو او را هام تا و هامساز است، فَساءَ قَرِیناً (۳۸) بدهام تای و هامسازی که اوست. ,
قوله تعالی: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ الآیة اظهار عزّت قرآن است، و نشر بساط توقیر کلام خدای جهانست، کلامی که دلهای عارفان را شفا است، اسرار آشنایان را ضیا است، جانهای دوستان را غذا است، درد درماندگان را درمان و دواست، کلامی که سناء الهیّت مطلع قدم اوست، قرآنی که بتیسیر ربوبیّت تنزّل اوست، یادگاری که قبّه حفظ حق مأمن اوست، کلامی که جانها را تذکرت است، و دلها را عدّتست، امروز وسیلت، و فردا را ذخیرتست. مصطفی (ص) گفت: «لو کان القرآن فی اهاب ما مسّه النّار»، اگر چنان بودی که این قرآن در پوستی نهاده بودی، آن را فردا بنسوختندی. پس چون در دل بنده مؤمن یابند با معرفت ایمان، هم اولیتر که نسوزند. امّا کسی باید که بقرآن راه جوید، تا قرآن او را بر راه دارد، که قرآن راه جویان را راهست، و یار خواهان را یار است، مؤمن که راه میجوید، او را میراند بزمام حق، در راه صدق، و رسن صواب، بر چراغ هدی، و بدرقه مصطفی، روی بنجات، وادی بوادی، منزل بمنزل، تا فرود آرد او را در مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ، و بیگانه که راه جوی و بارخواه نیست، لا جرم قرآن او را روشنایی و راه نیست، وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً. ,
محمد بن اسحاق گفت: در خواب نمودند مرا که قیامت برخاسته بود، و حقرا دیدم در خواب جلّ جلاله که مرا گفتی: ما تقول فی القرآن؟ گفتم: کلامک یا ربّ العالمین. گفت: ترا که گفت که کلام منست؟ گفتم: که احمد بن حنبل. ,
ربّ العزّة گفت که: الحمد للَّه. پس احمد را بخواند و با وی گفت: ما تقول فی القرآن؟ احمد گفت: کلامک یا ربّ العالمین. گفت: از کجا دانستی که کلام منست؟ احمد دو و رق از هم باز کرد، در یک و رق نبشته بود: شعبه، و در یک و رق عطا عن ابن عباس، شعبه را خواند، و با وی همان گفت، و همان جواب داد، و گفت: شنیدم از عطا بن ابی رباح از ابن عباس، گفت: عطا را نخواندند اما ابن عباس را خواندند، و حق با وی گفت: ما تقول فی القرآن؟ فقال: کلامک یا ربّ العالمین. گفت: از کجا میگویی؟ گفت: اخبرنا محمد رسول اللَّه، رسول خدا محمد ما را خبر کرد. رسول را بخواندند، و ربّ العزّة با وی گفت: ما تقول فی القرآن؟ ,
گفت: اخبرنا جبرئیل عنک. آن گه گفت ربّ العزّة: «صدقت و صدقوا». ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً از روی اشارت، بر ذوق جوانمردان طریقت این آیت اشارت بفرار است، و فرار با مولی گریختن است، و در تفرّق بر خود ببستن، و از دو جهان رهایی جستن است و گفتهاند: فرار دو قسم است: یکی از خلق بگریختن، و دیگر قسم با حق گریختن. امّا از خلق بگریختن آسان کاری است، که این صفت عابدان و قاصدان است. کار آن دارد که با حق گریزد، و نه هر کسی با حق تواند گریخت، مگر کسی که عیان او را بار دهد، و مهر او را پرده بردارد، و احدیّت او را در کنف عزّت جای دهد، چنان که آن جوانمرد که بر بو یزید بسطامی شد، و از وی پرسید که: ما سهام اللَّه؟ ,
گفت: آن سهام حق که دلهای درویشان نشانه آنست چیست؟ آن جوانمرد این بگفت، و سر در جنبانید. بو یزید گفت: این سؤال تو نیست، و تو اهل این سؤال نه ای، گفت: چرا؟ گفت: از آنکه این سؤال حضرتیان است، و من بحضرت بودم و ترا بر آن درگاه ندیدم. آن جوانمرد گفت: نهمار در غلطی ای با یزید، من بدرگاه بودم، عیان مرا بارداد، مهر پرده برداشت، احدیّت مرا در کنف عزّت جای داد،پس غیرت پرده فرو گذاشت، تو بر در بماندی، از حال من چه خبر داری! گفت: این را نشانی هست؟ گفت: نشانش آنست که اینک بدرگاه میشوم، بیار اگر شغلی داری، تا ترا پایمردی کنم. این بگفت و کالبد خالی کرد. بو یزید گفت: آه که غوث جهان بود، امّا در پرده غیرت بود، من ندانستم. و زبان حال بو یزید بنعت تحسّر میگوید: ,
3 آوه که دلارام دلم برد و گریخت! پیمان بشکست و اسپ هجران انگیخت
4 تا دلبر و دل باز بچنگ آرم من بس خون که زدیدگان فرو باید ریخت
قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ خدای نیامرزد که انباز گیرند با وی، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ و میآمرزد هر چه فرود از آنست، لِمَنْ یَشاءُ آن را که خواهد، وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ و هر که انباز گیرد با خدای، فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً (۴۸) او دروغی ساخت و بر خود بزهای نهاد بزرگ. ,
أَ لَمْ تَرَ نبینی و ننگری؟ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بایشان که خود را بیعیب و پاک مینمایند، بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ بلکه خدای من بیعیب کند، و بیعیبی باز نماید آن را که خواهد، وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا (۴۹) و ایشان را بفتیلی از جرم کس بنگیرند. ,
انْظُرْ در نگر، کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ که چون دروغ مینهند و میسازند بر خدای! وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً (۵۰) و دروغ ساختن بر خدای، بسنده بزهایست و آشکارا. ,
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نبینی و ننگری بایشان که دادند ایشان را؟ ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ خداوند عالم، جلیل و جبّار درین آیت مؤمنان را فرمود تا خویشتن را در تهلکه نیفکنند، و در جنگ دشمن ساز و عدّت تمام بردارند، و سلاح در پوشند، و از دشمن حذر کنند، و فرمود تا حق جهاد بجای آورند و در آن سستی نکنند. جوک جوک بیرون شوند بجنگ دشمن، یا پس همه بهم بیرون شوند. مفسّران گفتند: این بفرمود، آن گه منسوخ کرد بآنچه گفت: وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً. عبد الرحمن بن زید بن اسلم گفت: «فانفروا ثبات» معنی آنست که گروه گروه پراکنده از پس یکدیگر میروید چون رسول خدا با شما نباشد، أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً پس اگر رسول (ص) بیرون شود و شما با وی باشید همه بهم باشید. جماعتی پراکنده که از هم بیفتاده باشند ایشان را ثبات گویند. یکی از آن ثبة گویند، و جمع را ثبون و ثبین گویند، همچون عضین و عزین. ,
اگر کسی گوید که: کارها همه بتقدیر الهی است و بهیچ حال بتقدیر در نتوان گذشت، پس چرا حذر فرموده است؟ و چه فایده در آنست؟ جواب آنست که حذر فرمودن آرام دل بنده راست، و طمأنینت نفس وی، نه برای آن تا دفع قدر کند. ,
این همچنانست که اعرابی را گفت حین قال له انّی خلّفت ناقتی بالعراء و توکّلتعلی اللَّه، فقال رسول اللَّه: «اعقلها و توکّل»، و نیز تا بنده خود را در تهلکه نیفکند. ,
و برای این گفت ربّ العزّة: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ. و معلومست که بیرون از آنچه تقدیر کرد، بنده هیچیز نتواند کرد، و اللَّه تعالی که بنده را بحذر فرمود این هم از جمله قدر است، و بیرون از تقدیر او نیست، پس حذر کردن بنده بقدر است، و آنچه ببنده رسد از نیک و بد بقدر است، و خدای را عزّ و جلّ رسد بحجّت خداوندی و کردگاری هر چه ببنده خواهد، و هر چه با وی کند، و بنده را جز کار کردن و بندگی نمودن و اعتراض ناکردن هیچ روی نیست. خبر درست است که عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه أ نعمل فی امر مستأنف ام فی امر قد فزع منه. قال: «بل فی امر قد فزع منه». قال: «ففیم العمل»؟ قال: اعملوا فکل میسر لما خلق له. و کان رسول اللَّه (ص) اذا مرّ بصدف مائل اسرع المشی. فقیل: یا رسول اللَّه أ تفرّ من قضاء اللَّه؟ فقال: «افرّ من قضائه الی قضائه». ,
قوله تعالی: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ سزا نیست و حلال نیست مؤمن را، أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً که هرگز مؤمن کشد، إِلَّا خَطَأً مگر که خطایی افتد، وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً و اگر خطایی افتد، و مؤمن را بکشد بخطا، فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ کفّارت آن آزاد کردن بنده گرویده است، و دیة مسلمة و دیتی تمام سپرده، إِلی أَهْلِهِ بأولیاء آن کشته، إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا مگر اولیاء خون ببخشند،، فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ اگر چنین است که این کشته از قومی است که دشمناناند شما را، وَ هُوَ مُؤْمِنٌ اما کشته گرویده بود، فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ آزاد کردن برده گرویده باید، وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ ,
و اگر این کشته از قومی است که میان شما و میان ایشان پیمانی است و صلحی، فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ دیتی باید سپرده، إِلی أَهْلِهِ، باولیاء کشته، وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ و آزاد کردن برده گرویده، فَمَنْ لَمْ یَجِدْ هر که برده نیابد، فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ بر وی است روزه دو ماه پیوسته، تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ بازگشت را با خدای، وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (۹۲) و خدای دانائیست راست دانش همیشه. ,
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً و هر که گرویدهای را کشد بقصد کشتن فرا سر وی شده، فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ ارزانی وی دوزخست، خالِداً فِیها جاودان در آن، وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ، و خشم اللَّه بر وی، وَ لَعَنَهُ و لعنت از اللَّه برو، وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً (۹۳) و ساخت خدای وی را عذابی بزرگ. ,
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ هنگامی که در سفر بید، فَتَبَیَّنُوا نیک بر رسید و نگاه کنید، وَ لا تَقُولُوا و مگویید، لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ کسی را که سلام کرد بر شما،، لَسْتَ مُؤْمِناً تو گرویده نهای، و آمن کرده نهای، تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا چیز این جهانی میجوئید که در دست آید، فَعِنْدَ اللَّهِ نزدیک خدا است شما را، مَغانِمُ کَثِیرَةٌ غنیمتهای فراوان، کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ شما اوّل هم چنان بودهاید، فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ و اللَّه بر شما سپاس نهاد، فَتَبَیَّنُوا بر جای خویش بید و به بر رسید، إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (۹۴) که اللَّه تعالی بآنچه شما میکنید داناست،. ,
قوله تعالی: فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ چون در بیم نماز خوف بگزارید، فَاذْکُرُوا اللَّهَ، خدای را یاد میکنید، قِیاماً در بر پای، وَ قُعُوداً و نشسته، وَ عَلی جُنُوبِکُمْ و بر پهلو، فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ چون آمن گشتید و آرام یافتید، فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ نماز بهنگام بپای دارید، إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ که نماز بر مؤمنان، کِتاباً مَوْقُوتاً (۱۰۳) نبشتهایست واجب بهنگام. ,
وَ لا تَهِنُوا و سست مگردید، و فرو مایستید، فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ در جنگ جستن با دشمنان من، إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ اگر شما از زخم میدرد یابید، فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ ایشان هم درد یابند چنان که شما میدرد یابید، وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ و شما از خدا آنچه امید دارید یاوید، ما لا یَرْجُونَ و ایشان آن نیابند، وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (۱۰۴) خدای دانای است راستدان همیشهای. ,
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ ما این نامه بتو فرو فرستادیم، بِالْحَقِّ براستی و درستی، لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ تا داوری کنی میان مردمان، بِما أَراکَ اللَّهُ بآنچه خدای نمود ترا، وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً (۱۰۵) و نگر که کژان را داوری دار نباشی. ,
وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ و آمرزش خواه از خدای، إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (۱۰۶) که خدای آمرزگار است مهربان همیشهای. ,
قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که قومی از اجلّه صحابه چون عبد الرحمن بن عوف الزهری و سعد بن ابی وقاص الزهری و قدامة بن مظعون الجمحی و مقداد بن عمرو الکندی پیش از هجرت در مکه دستوری خواستند از مصطفی (ص) که: شمشیر کشند بر مشرکان از رنج و أذی که از ایشان میدیدند. رسول خدا ایشان را گفت: «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» دستها فرا دارید از قتال، که مرا بقتال نفرمودهاند، نماز بپای دارید، و زکاة مال بدهید، که مرا کنون با این فرمودهاند. آن قوم رنجور شدند، و دلتنگ گشتند از آن منع. پس چون هجرت کردند به مدینه، و فرمان آمد از اللَّه که: جهاد کنید با کافران، و جنگ بدر در پیش بود، ایشان را بقتال فرمودند. گروهی از ایشان از قتال ترسیدند، و باز نشستند. چنین گویند که طلحة بن عبید اللَّه بود.و این بازماندن و از قتال ترسیدن از طبع بشری بود و از دوستی حیات، نه از کراهیت فرمان حق جلّ جلاله. این همچنانست که جای دیگر گفت: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ، و این از ایشان عجب نبود که پیغامبران مرسل نیز از دوستی حیات از مرگ جزع نمودهاند، و آن بر ایشان عیب نبود. و گفتهاند: این آیت در شأن قومی مؤمنان آمد که هنوز در علم راسخ نبودند، و ضعیف دل بودند، و ایمان ایشان کمالی و قوّتی نداشت. و مذهب اهل سنّت آنست که: اهل ایمان در ایمان متفاوتاند، و مؤمنان در ایمان بر یکدیگر افزونی دارند: کس است که ایمان وی بکمال است، و بغایتی که طبع بشری بر وی زور نتواند کرد، بلکه طبع بشری مغلوب ایمان وی باشد. و کس است که درجه وی فروتر بود تا در طبع بشری بماند، و خود را از سختیها و رنجها بگریزاند. اینست راه راست و معتقد درست و جادّه سنّت. و مذهب مرجیان آنست که ایمان همه یکسانست، و بعد از گفت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ کبائر و فواحش هیچ زیان نکند بر برنده، و پارسای نیکمرد و فاجر بد مرد، در ایمان و در ثواب، هر دو یکسان دانند، و نعوذ باللَّه ازین گفت شنیع، و معتقد خبیث. ربّ العزّة جلّ جلاله میگوید: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ. ,
جای دیگر گفت: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ. أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ؟! نظائر این در قرآن فراوان است، چنان که رسیم بآن شرح دهیم. ,
قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ معناه: قل یا محمد لهم: اجل الدّنیا قریب، و عیشها قلیل. ,
وَ الْآخِرَةُ ای الجنّة خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی الشّرک و معصیة الرّسول. ای محمد ایشان را گوی: سر گذشت و فرا سر برد و عیش این جهان و بر خورداری درین گیتی اندکست. و کسی که پرهیزکار بود، و فرمانبردار رسول خدا بود، او را آن جهان به است، سرای امن و نعیم جاودانی، و جوار حضرت ربّانی! و گفتهاند: قلیل در قرآن بچند معنی آید: یکی از آن، ریا و سمعت است، چنان که در سورة النساء گفت: وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا ,