1 ای عجب ناچخ دو مهره او بوالعجب شد به کینه دشمن
2 مهره بارد به رزمگاه آری مهره پشت و مهره گردن
1 افتخار زمین و فخر و زمن خواجه سید رئیس ابن حسن
2 آن که مهریست در میانه صدر وآنکه بحریست زیر پیراهن
3 آنکه چرخیست وقت باد افراه وآنکه ابریست وقت پاداشن
4 آنکه هست او امام در هر باب وآنکه هست او تمام در هر فن
1 ای خواجه بوالفرج نکنی یاد من تا شاد گردد این دل ناشاد من
2 دانی که هست بنده آزاد تو هر کس که هست بنده و آزاد من
3 نازم بدانکه هستم شاگرد تو شادم بدانکه هستی استاد من
4 ای رونی ای که طرفه بغدادی دارد نشستگاه تو بغداد من
1 چون بدیدم به دیده تحقیق که جهان منزل فناست کنون
2 راد مردان نیک محضر را روی در برقع حیاست کنون
3 آسمان چون حریف نامنصف بر سر عشوه و عناست کنون
4 دل فگارست همچو دانه از آنک زیر این سبزه آسیاست کنون
1 ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو کرده جوان جهان را بخت جوان تو
2 نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست با سعد و با علوست همیشه قران تو
3 گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو تابنده آفتابی و تخت آسمان تو
4 خنجر درخش گردد در کف دست تو چون باره ابر گردد در زیر ران تو
1 ملک نو و شاه نو نوروز و بهار نو هر ساعتی از دولت پیدا شده کار نو
2 آسوده جهانداری در سایه عیش خوش پوشیده شهنشاهی از ملک و شعار نو
3 ای بر تو ثنا کرده تاج زر و تخت زر پیدا شده در گیتی کار نو و بار نو
4 لشکر همه او نعمت چشم پرودست پر و اقبال تو از دولت با دستگزار نو
1 در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو کبکان شدند بسته به دام بلای تو
2 بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه روشن کنند دیده به عز لقای تو
1 ای به تو گشته دل خرم قوی سخت قوی پشتی دارم به تو
2 تا به ضرورت نرسد کار من والله کابرام نیارم به تو
1 تبارک الله ازین بخت و زندگانی من که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
2 اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
3 چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی بخاری و طنبی مستراح و کاشانه
4 ضعیف چشمم بی آفتاب چون خفاش همی بسوزم بی شمع همچو پروانه
1 ای به فضل و کفایت و دانش دور گردون چو تو نیاورده
2 ببر من دوستانی آمده اند هرگز از یکدیگر نیازرده
3 حال ها دیده کام ها رانده باده ها خورده عیش ها کرده
4 به حضور تو آرزومندند زان کجا با تواند خو کرده