1 به جمله ما که اسیران قلعه ناییم نشسته ایم و زیان کرده بر بضاعتها
2 نه مالهایی کآنگاه بود فایده داشت نه سود دارد اکنون همی براعتها
3 همان کفست و نخیزد ازو سخا و کرم همان دلست نجنبد درو شجاعت ها
4 به روز تا بر ما اندر آید از روزن کنیم روشنی و باد را شفاعت ها
1 شاعران بینوا خوانند شعر با نوا وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
2 طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
3 اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن پادشاهم بر سخن جایز نباشد پادشا
4 باطلی گر حق کنم عالم مرا گردد مقر ور حقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا
1 آسان گذران کار جهان گذران را زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
2 پیراسته می دار به هر نیکی تن را آراسته می خواه به هر پاکی جان را
3 میدان طمع جمله فرازست و نشیب است ای مرکب پر حرص فرو گیر عنان را
4 جانست و زبانست زبان دشمن جانست گر جانت بکارست نگهدار زبان را
1 با تو نکال از هجاست زیراک به جلوه است آن تن تو و ایضا
2 مست و خراب دوش بخفتی شد پاره دامن تو و ایضا
3 واکنون دو رنگ بینم از هار ریش ملون تو و ایضا
4 هرگز فر حج ندیدم جز تو ای روسپی زن تو و ایضا
1 خواجه ناصر خدای داند و بس کآروزی تو تا کجاست مرا
2 من چو رفتم تو هیچ کردی یاد صحبت من بگوی راست مرا
3 کار چونست مر تو را کامروز کار با برگ و بانواست مرا
4 نزد بونصر پارسی گویم روز بازار تیز خاست مرا
1 نه جای شخودن بماند از دو رخ نه جای دریدن بماند از قبا
2 بگریم همی در فراقت چنانک که داود بر تربت او ریا
3 که از بس سرشکم بروید همی به یاقوت انگشتری بر گیا
1 ای مایه سعادت ای بوسعید ای از سعود گشته مرکب
2 جاهت ز چرخ یافته میدان رایت ز مهر ساخته مرکب
3 روحی ز عیب و نقص منزه عقلی به ذات و عرض مهذب
4 چون صدر تو که یابد مقصد از جود تو نشسته مرتب
1 ای بزرگی که پایه قدرت همچو خورشید بر فلک سوده ست
2 مفلس از جود تو غنی گشته ست رنجه از جاه تو برآسوده ست
3 صیقل عدل تو به تیغ هنر از جهان زنگ جور بزدوده ست
4 هر که او تخم خدمتت کشته ست جز بزرگی و جاه ندروده ست
1 خواجه ابوالقاسم ای بزرگ اصیل غم معشوقه هیچ کمتر هست
2 هستی آگه ز حال کآن خاتون جز تو آنجاش یار دیگر هست
3 در وفای تو گر خورد سوگند که نخورده ست . . . باور هست
4 شادی وصل او که خواهی یافت با غم هجر او برابر هست
1 ای بزرگی که در همه احوال ناصر تو خدای بیچونست
2 کمترین پایه ای ز همت تو برترین موضعی ز گردونست
3 خلق تو جسم عنبر ساراست لفظ تو رشک در مکنونست
4 روز تأیید تو در اقبال است ماه اقبال تو بر افزونست