1 عجب از دیو پیکری کاو را دولت آورد نام کرد سروش
2 خاره خو جثه ایست خاره بدن خیره کش هیکلی است خیری پوش
3 قالبی باد خیز خاک آرام پیکری آب گرد آتش کوش
4 که تن و پشته پشت و غار دهن ابر تک برق جوش و رعد خروش
1 ای بزرگی که همتت گوید من به قدر آسمان دوارم
2 مهر مانند بر جهان تابم ابر کردار بر زمین بارم
3 من که مسعود سعد سلمانم خویش را بنده تو انگارم
4 خدمتت را به دیده کوشانم مجلست را به جان خریدارم
1 ناگه خروس روزی در باغ جست در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست
2 آن برگ گل که دارد بر سر بکند اندر دو ساق پایش دو خار جست
3 آن از پی جمالی بر سر بداشت وآن از پی سلاحی بر پای بست
1 سرفرازا ز خدمت تا شدم دور بباشد دیدگانم هر زمان تر
2 چنان گریم که بی معشوق عاشق چنان نالم که بی فرزند مادر
3 وگر آتش زنی اندر دل من همان گیری که مغز از دود مجمر
4 وگر پر زهر گردانی دهانم زبانم گویدت شکری چو شکر
1 جای تحسین چو دست مرگ از این کرد سوی سقر همی تحویل
2 دهنش گنده بود و رویش زشت چشم و بینی ببست عزرائیل
1 آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد
2 بوی تبتی مشک و گل سرخ همی زد وآن ترک من از حجره چو خورشید برآمد
3 زآن دیده چون نرگس چون دیده نرگس در دیده تاریک به وقت سحر آمد
1 ملک نو و شاه نو نوروز و بهار نو هر ساعتی از دولت پیدا شده کار نو
2 آسوده جهانداری در سایه عیش خوش پوشیده شهنشاهی از ملک و شعار نو
3 ای بر تو ثنا کرده تاج زر و تخت زر پیدا شده در گیتی کار نو و بار نو
4 لشکر همه او نعمت چشم پرودست پر و اقبال تو از دولت با دستگزار نو
1 از بخت همیشه سرنگونم زیرا که چو دیگران نه دونم
2 زین عمر که کاست انده دل هر روز همی شود فزونم
3 زیبد که منی کنم ازیراک از دل میم و ز پشت نونم
4 ای چرخ تو چندم آزمایی زر و گهری به آزمونم
1 ای نسیم صبا تحیت من برسان نزد خواجه ابراهیم
2 آنکه چون خلق او نداند بود در بهاران به باغ بوی نسیم
3 ای کریمی که در کرم چون تو مادر مکرمت نزاده کریم
4 ای ز تو برده منعمان نعمت وای تو را بر مقدمان تقدیم
1 بتی یافتم دوش گفتم به حرص که امشب جماعی فراوان کنم
2 رگ من بخسبید و خفته بماند ندانستمش تا چه درمان کنم
3 بدو گفتم ار چاره آن کنی که این لت شود تا در انبان کنم
4 حقیقت تو را آنچه باید ز من به جای تو از مردمی آن کنم