خداوندا از ملا مسیح پانیپتی رام و سیتا 1
1. خداوندا ز جام عشق کن مست
که در مستی فشانم برجهان دست
1. خداوندا ز جام عشق کن مست
که در مستی فشانم برجهان دست
1. به هستی دیده چون نگشوده بودم
به خواب نیستی آسوده بودم
1. به نام ساقی دور پیاپی
که هم جام است و هم مستی و هم می
1. دل از عشق محمد ریش دارم
رقابت با خدای خویش دارم
1. مهین پیغمبری از نسل آدم
جهان رحمت از یزدان مجسم
1. به چشم خویش دیدم عاشق مست
چو جان نقشی نهاده بر کف دست
1. شبی سرمایۀ اقبال جاوید
ز نورش جرعه ای در جام خورشید
1. سعادت نامۀ اختر بلندی
به ذکر پیر یابد ارجمندی
1. جهان نو زنده گشت از حسن تدبیر
به عدل شاه نورالدین جهانگیر
1. سخن معشوقۀ عاشق مزاج است
سخن نا دردمندان را علاج است
1. ز من عشق است هندستان زمین را
که عشق آنجاست مذهب کفر و دین را