1 دوشینه شبم بود شبیه یلدا آن مونس غمگسار نامد عمدا
2 شب تا به سحر ز دیده دُر میسفتم میگفتم رب لاتذرنی فردا
1 حمامی را بگو گرت هست صواب امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب
2 تا من به سحرگهان بیایم به شتاب از دل کنمش آتش وز دیده پر آب
1 گر باد پریر خود نرگس بفراخت دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت
2 امروز کشید خنجر سوسن از آب فردا سپر از آتش کل خواهد ساخت
1 آتش بوزید و جامهٔ شوم بسوخت وز شومی شوم نیمهٔ روم بسوخت
2 بر پای بُدم که شمع را بنشانم آتش ز سر شمع همه موم بسوخت
1 باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت یار آمد و می در قدح یاران ریخت
2 آن عنبر تر رونق عطاران بُرد و آن نرگس مست خون هشیاران ریخت
1 لاله چو پریر آتش شور انگیخت دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
2 امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت فردا سحری باد سمن خواهد بیخت
1 چو دلبر من به نزد فصّاد نشست فصّاد سبک دست سبک دستش بست
2 چون تیزی نیش در رگانش پیوست از کان بلور شاخ مرجان برجست
1 در مرو پریر لاله انگیخت دی نیلوفر به بلخ در آب گریخت
2 در خاک نشابور گل امروز آمد فردا به هری باد سمن خواهد ریخت
1 هرلحظه غمی به مستمندی رسدت تیری به جفا به دردمندی رسدت
2 در کشتن عاشقان از این بیش مکوش زنهار مبادا که گزندی رسدت
1 خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت
2 خورشید خطی به بندگیش میداد کاغذ مگرش نبود بر ماه نبشت