دوشینه شبم بود شبیه یلدا از مهستی گنجوی رباعی 1
1. دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
...
1. دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
...
1. حمامی را بگو گرت هست صواب
امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب
...
1. گر باد پریر خود نرگس بفراخت
دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت
...
1. آتش بوزید و جامهٔ شوم بسوخت
وز شومی شوم نیمهٔ روم بسوخت
...
1. باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت
یار آمد و می در قدح یاران ریخت
...
1. لاله چو پریر آتش شور انگیخت
دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
...
1. چو دلبر من به نزد فصّاد نشست
فصّاد سبک دست سبک دستش بست
...
1. در مرو پریر لاله انگیخت
دی نیلوفر به بلخ در آب گریخت
...
1. هرلحظه غمی به مستمندی رسدت
تیری به جفا به دردمندی رسدت
...
1. خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت
بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت
...
1. هنگام صبوح گر بت حورسرشت
پُر می قدحی به من دهد بر لب کشت
...
1. با من لب تو چو زلف تو بسته چراست؟
چشم خوش تو خصم من خسته چراست؟
...