بت گفت به بت پرست کای عابد از شمس مغربی رباعی 1
1. بت گفت به بت پرست کای عابد ما
دانی ز چه روی گشته ئی ساجد ما
...
1. بت گفت به بت پرست کای عابد ما
دانی ز چه روی گشته ئی ساجد ما
...
1. با آنکه دو کون سر به سر هستی اوست
انسان ز چه مغز گشت عالم زچه پوست
...
1. مردان همه در سماع و نی پیدا نیست
مستان همه ظاهرند و می پیدا نیست
...
1. کس نیست کزو بسوی تو راهی نیست
بی مستی او سنگ و گل و کاهی نیست
...
1. نابرده بصبح در طلب شامی چند
ننهاده برون ز خویشتن کامی چند
...
1. پیش از پس و پیش کاین پس و پیش نبود
وین ملت و دین مذهب و دین کیش نبود
...
1. ای حسن تو در کل مظاهر ظاهر
وی جسم تو در گل مظاهر ظاهر
...
1. من دانه خال زلف چون دام توام
من آینه روی دلارام توام
...
1. من شانه زلف عنبرین بوی توام
مشاطه حسن روی دلجوی توام
...
1. من مست و خراب و می پرست آمده ام
مدهوش زباده الست آمده ام
...
1. تا من زعدم سوی وجود آمده ام
از بهر تشهد بسجود آمده ام
...
1. در روی پری رخان چو در مینگرم
جز روی تو می نیابد اندر نظرم
...