1 بت گفت به بت پرست کای عابد ما دانی ز چه روی گشته ئی ساجد ما
2 بر ما بجمال خود تجلی کرده است آنکس ز تست ناظر و شاهد ما
1 با آنکه دو کون سر به سر هستی اوست انسان ز چه مغز گشت عالم زچه پوست
2 زین است که او مردمک چشم وی است باز آن که بود آینه چهره اوست
1 مردان همه در سماع و نی پیدا نیست مستان همه ظاهرند و می پیدا نیست
2 صد قافله بیشتر پیشتر درین ره رفتند وین طرفه که هیچگونهای پیدا نیست
1 کس نیست کزو بسوی تو راهی نیست بی مستی او سنگ و گل و کاهی نیست
2 یک ذرّه ز ذرات جهان نتوان یافت کاندر او ز مهر تو ماهی نیست
1 نابرده بصبح در طلب شامی چند ننهاده برون ز خویشتن کامی چند
2 در کسوت خاص آمده عامی چند بدنام کننده نکو نامی چند
1 پیش از پس و پیش کاین پس و پیش نبود وین ملت و دین مذهب و دین کیش نبود
2 این ما و منی و این شمائی و توئی در حضرت او بجز یکی بیش نبود
1 ای حسن تو در کل مظاهر ظاهر وی جسم تو در گل مظاهر ظاهر
2 از نور رخ و ظلمت زلفت دایم قومی همه مومن اند و قومی کافر
1 من دانه خال زلف چون دام توام من آینه روی دلارام توام
2 پیمانه باده غم انجام توام هم جام جهان نمای و هم جام توام
1 من شانه زلف عنبرین بوی توام مشاطه حسن روی دلجوی توام
2 هم مردمک دیده جادوی توام هم جلوه آینه روی توام
1 من مست و خراب و می پرست آمده ام مدهوش زباده الست آمده ام
2 تا ظن نبری که باز گردم هشیار هم هست شوم از آنکه مست آمدهام