1 چو خسرو ز برزوی گرد این شنید بدان نامداران همی بنگرید
2 به گودرز گفتش که این مرد کیست؟ ز گردان توران ورا نام چیست؟
3 سواران توران بدیدم بسی ازین سان ز گردان ندیدم کسی
4 نژادش کدام است و شهرش کدام؟ از آن نامداران ورا چیست نام؟
1 چو بشنید ازو این سخن در نهان بدو گفت کای پهلوان جهان
2 درین کار دل هیچ رنجه مدار که فردا چو با من کند کارزار
3 بگردم به آورد با او چنان که گردد دل پهلوان شادمان
4 برش را بدوزم به پیکان تیر بر خسرو آرم مر او را اسیر
1 وز این سوی بیژن چو باد دمان بیامد بر رستم پهلوان
2 بیاورد برزوی را بسته دست به نزدیک رستم بیفکند پست
3 همه رفته در پیش رستم بگفت رخ نامور همچو گل بر شکفت
4 چنین گفت با بیژن نامور زواره فرامرز پرخاشخر
1 چنین گفت برزوی آن گه بدوی که ای نامور دلبر خوب روی
2 چگونه ست آن زن به دیدار و موی چه می جوید امشب در ایوان اوی
3 چو رامشگر آن درد برزوی دید به چربی پس آن گه سخن گسترید
4 بدو گفت کای شاه آزادگان چنین گفت بهرام بازارگان
1 چو بشنید برزوی آواز اوی بدو گفت کای پهلو کینه جوی
2 تو را با زنان چیست این گفت و گوی به میدان چاره درافکنده گوی
3 حدیث زنان سخت ناخوش بود نه آیین مردان سرکش بود
4 به نزدیک من آمدی تا زنان سخن گوی همی با زنان
1 بر آید به زاری روان از تنت نه آگه ازین راز پیراهنت
2 نداند کسی در جهان راز تو بر آورده گردد نهان نام تو
3 چو برزو ز رویین گرد این شنید به ژرفی پس و پشت او بنگرید
4 به دل گفت آری روا باشد این ندانم چه آید به ما بر ازین
1 نگه کرد شهرو چو آن را بدید خروشی چو شیر ژیان بر کشید
2 بیامد دوان تا به آوردگاه چنین گفت با رستم کینه خواه
3 که ای نامور پهلوان جهان سر افرازتر کس میان مهان
4 تو را شرم ناید ز دیان پاک که چونین جوانی برین تیره خاک
1 زنی بود رامشگر آن جایگاه چنین گفت در انجمن پیش شاه
2 ز یک تن فزونی چه آید کنون چرا دیده کردی چو دریای خون
3 نگردد ز یک قطره کم رود نیل چه سنجد همی پشه بر پشت پیل
4 تو را این همه ناله از یک تن است همانا نه از روی وز آهن است
1 وزین روی گردان ایران تمام رسیدند نزدیک ایوان سام
2 به خوردن نهادند سر روز و شب نیاسود از خنده شان هیچ لب
3 نبد کارشان جز می و خفت و خورد کس اندیشه مکر سوسن نکرد
4 سر پهلوانان ز می گشت شاد به شادی جهاندار کردند یاد