آثار محمد کوسج

صفحه 2 از 4
4 اثر از برزونامه (بخش کهن) محمد کوسج در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر برزونامه (بخش کهن) محمد کوسج شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار محمد کوسج / برزونامه (بخش کهن) محمد کوسج

برزونامه (بخش کهن) محمد کوسج

1 چو خسرو ز برزوی گرد این شنید بدان نامداران همی بنگرید

2 به گودرز گفتش که این مرد کیست؟ ز گردان توران ورا نام چیست؟

3 سواران توران بدیدم بسی ازین سان ز گردان ندیدم کسی

4 نژادش کدام است و شهرش کدام؟ از آن نامداران ورا چیست نام؟

1 چو بشنید ازو این سخن در نهان بدو گفت کای پهلوان جهان

2 درین کار دل هیچ رنجه مدار که فردا چو با من کند کارزار

3 بگردم به آورد با او چنان که گردد دل پهلوان شادمان

4 برش را بدوزم به پیکان تیر بر خسرو آرم مر او را اسیر

1 وز این سوی بیژن چو باد دمان بیامد بر رستم پهلوان

2 بیاورد برزوی را بسته دست به نزدیک رستم بیفکند پست

3 همه رفته در پیش رستم بگفت رخ نامور همچو گل بر شکفت

4 چنین گفت با بیژن نامور زواره فرامرز پرخاشخر

1 چنین گفت برزوی آن گه بدوی که ای نامور دلبر خوب روی

2 چگونه ست آن زن به دیدار و موی چه می جوید امشب در ایوان اوی

3 چو رامشگر آن درد برزوی دید به چربی پس آن گه سخن گسترید

4 بدو گفت کای شاه آزادگان چنین گفت بهرام بازارگان

1 چو بشنید برزوی آواز اوی بدو گفت کای پهلو کینه جوی

2 تو را با زنان چیست این گفت و گوی به میدان چاره درافکنده گوی

3 حدیث زنان سخت ناخوش بود نه آیین مردان سرکش بود

4 به نزدیک من آمدی تا زنان سخن گوی همی با زنان

1 بر آید به زاری روان از تنت نه آگه ازین راز پیراهنت

2 نداند کسی در جهان راز تو بر آورده گردد نهان نام تو

3 چو برزو ز رویین گرد این شنید به ژرفی پس و پشت او بنگرید

4 به دل گفت آری روا باشد این ندانم چه آید به ما بر ازین

1 نگه کرد شهرو چو آن را بدید خروشی چو شیر ژیان بر کشید

2 بیامد دوان تا به آوردگاه چنین گفت با رستم کینه خواه

3 که ای نامور پهلوان جهان سر افرازتر کس میان مهان

4 تو را شرم ناید ز دیان پاک که چونین جوانی برین تیره خاک

1 زنی بود رامشگر آن جایگاه چنین گفت در انجمن پیش شاه

2 ز یک تن فزونی چه آید کنون چرا دیده کردی چو دریای خون

3 نگردد ز یک قطره کم رود نیل چه سنجد همی پشه بر پشت پیل

4 تو را این همه ناله از یک تن است همانا نه از روی وز آهن است

1 وزین روی گردان ایران تمام رسیدند نزدیک ایوان سام

2 به خوردن نهادند سر روز و شب نیاسود از خنده شان هیچ لب

3 نبد کارشان جز می و خفت و خورد کس اندیشه مکر سوسن نکرد

4 سر پهلوانان ز می گشت شاد به شادی جهاندار کردند یاد

آثار محمد کوسج

4 اثر از برزونامه (بخش کهن) محمد کوسج در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر برزونامه (بخش کهن) محمد کوسج شعر مورد نظر پیدا کنید.