1 محمد رسولش به هر دو سرای که بگزیدش از خلق عالم خدای
2 محمد که ایزد ورا برگزید ابا او بسی کرد گفت و شنید
3 همی تا بود این جهان را بقا درود و ثنا باد بر مصطفی
4 ابر آل و اصحاب و یاران او در احکام دین جان سپاران او
1 به نام خداوند کون و مکان خدای زمین( و) خدای زمان
2 خداوند ما و نه مانند ما خداوند روزی ده رهنما
3 خدایی که چرخ روان آفرید مکان (و) زمین و زمان آفرید
4 خدایی که بر بندگان پادشاست خدایی که روزی ده رهنماست
1 چنین خواندم از نامه باستان که بنوشته بودند از راستان
2 که چون گشت سهراب از شیر سیر به مردی کمر بست گرد دلیر
3 ز هم زادگان سر به پروین کشید چنو چشم مردم به مردی ندید
4 به ده سالگی ساز میدان گرفت کمان و کمند دلیران گرفت
1 ز شنگان چو سهراب آمد به در شده بود شهرو ازو بارور
2 چو نه ماه بگذشت از آن روزگار درخت قضا رفته آورد بار
3 به فرمان دیان جدا شد از وی دل افروز پوری چو خورشید روی
4 برش چون بر شیر و چهرش چو خون سطبرش دو بازو چو ران هیون
1 از آن پس که برگشت از آن رزمگاه که رستم برو کرد گیتی سیاه
2 که از بهر بیژن به توران زمین چه آمد به روی سپهدار چین
3 بدان راه بی ره سر اندر کشید گریزان ز رستم به شنگان رسید
4 خود و نامداران پرخاشخر پر از درد جان و پر از کین جگر
1 و زان پس به گرسیوز آواز داد کز ایدر بران باره بر سان باد
2 به نرمی بیاور به نزد منش به چربی به دام آورم گردنش
3 مگردان به تندی زبان را بدوی نباید که رنج آیدت زو به روی
4 سپهبد سبک کرد سویش عنان وزان موی بر تن شده چون سنان
1 بگفت این و آمد به نزدیک شاه بدو گفت کای شاه توران سپاه
2 گزین کن دلیران توران زمین که در دشت آورد جویند کین
3 عنان پیچ(و) گرد افکن و نیزه دار به بازو قوی و به تن نامدار
4 بدان تا مرا ساز آیین جنگ سپر داشتن پیش تیر خدنگ
1 سپیده چو پیدا شد از چرخ پیر چو سیماب شد روی دریای قیر
2 تبیره برآمد ز درگاه شاه به سر برنهادند گردان کلاه
3 چو برزوی از خواب سر برکشید خروشیدن بوق رویین شنید
4 بپوشید جامه برآمد بر اسب بیامد به کردار آذر گشسب
1 چو رستم مر آن هر دو تن را بدید زغم روی او گشت چون شنبلید
2 به گستهم گفت ای دلارای مرد نگه کن که گردونت گردان چه کرد
3 هم از بهر نام و هم از بهر کین ز ترکان بپرداز روی زمین
4 پس من نگه دار و هشیار باش دلیر و دلارای و بیدار باش