1 ای داده به دل خزینهٔ راز عقل از تو شده خزینه پرداز
2 ای دیده گشای دوربینان سرمایه دهٔ تهی نشینان
3 ای تو به همین صفت سزاوار نام تو گره کشای هر کار
4 ای جلوه گر بهار خندان بینا کن چشم هوشمندان
1 ای عذر پذیر عذرخواهان عفو تو شفیع پرگناهان
2 خسرو که کمینه بندهٔ تست در هر چه فتد افگندهٔ تست
3 آنرا که تو افگنی بهر زیست بر داشتنش به بازوی کیست
4 بردار ز خاک ره، که پستم از دست رها مکن که مستم
1 شاه رسل و شفیع مرسل خورشید پسین و نور اول
2 جاروب زنان بارگاهش ازپر فرشتهٔ رفته راهش
3 شمشیر سیاستش سرانداز شمشیر زبانش گوهر انداز
4 خورشید به نیلگون عماری دربان درش به پرده داری
1 فرخنده شبی که آن جهان گیر از نطع زمین شد آسمان گیر
2 برخاست ز خوابگاه این دیر در مرقد چرخ شد سبک سیر
3 برداشت ازین خرابه محمل در منزل ماه کرد منزل
4 ز آنجا به طریق تاجداری بنشست به دومین عماری
1 چون گوهر مدح خواجه سفتم وز غیب شنیدم، آنچه گفتم
2 اکنون قدری در معانی ریزم بسر چنید ثانی
3 قطب ز من و پناه ایمان سر جمله جملهٔ کریمان
4 در شرع، نظام دین احمد یعنی که، نظام دین محمد
1 شاهی که، به نصرت خدایی، ختمست برو جان گشایی
2 سلطان جهان علاء دنیا سرمایه ده سرای دنیا
3 چون سعد فلک سعادت اندود یعنی که محمد ابن مسعود
4 ختم الخلفاء درین کهن طاس ز آدم شده نی ز آل عباس
1 چون من بدو نامه زین ورق پیش راندم قلمی ز نکتهٔ خویش
2 از روح قدس شنیدم آواز کای کرده لب تو گوش من باز
3 نی آن رقم خیال کردی بل جادویی حلال کردی
4 آن به که کنون، درین تفکر کاهل نشوی به سفتن در
1 ای چاره ده ماهه زرگانی هم خضر و هم آب زندگانی
2 اکنون که نداری از خرد ساز می پروردت زمانه در ناز
3 امید که چون شوی خردمند خالی نکنی درونه زین پند
4 از چارده بگذرد چو سالت گردد مه چارده جمالت
1 گویند که، در عرب، جوانی بودست ز نسبت شبانی
2 بختش چو به اوج رهبری داشت همت به فلک برابری داشت
3 زان پیشه کز اصل کار بودش اقبال رهی دگر نمودش
4 زان شیردلی که داشت با خویش آلوده نشد به چربی میش
1 دندانه گشای قفل این راز زین گونه در سخن کند باز
2 کان روز که زاد قیس فرخ رخشنده شد آن قبیله را رخ
3 زان نور خجستهٔ شب افروز بر عامریان خجسته شد روز
4 بنشست پدر به شادمانی بگشاد دری به مهمانی