1 شاه رسل و شفیع مرسل خورشید پسین و نور اول
2 جاروب زنان بارگاهش ازپر فرشتهٔ رفته راهش
3 شمشیر سیاستش سرانداز شمشیر زبانش گوهر انداز
4 خورشید به نیلگون عماری دربان درش به پرده داری
1 ای عذر پذیر عذرخواهان عفو تو شفیع پرگناهان
2 خسرو که کمینه بندهٔ تست در هر چه فتد افگندهٔ تست
3 آنرا که تو افگنی بهر زیست بر داشتنش به بازوی کیست
4 بردار ز خاک ره، که پستم از دست رها مکن که مستم
1 پیر از دل دردمند برخاست اشتر طلبید و محمل آراست
2 از اهل قبیله مهتری چند گشتند بهم ز خویش پیوند
3 رفتند ز بهر خواستاری در حلهٔ لعبت حصاری
4 آمد پدرش به مردی پیش ز اندازه نمود مردی بیش
1 گویندهٔ این کهن فسانه زان شعله چنین کشد زبانه
2 کان شمع نهان گداز شب خیز پروانه صفت بر آتش تیز
3 کبکی که شکسته بال باشد شاهین زندش چه حال باشد
4 چون غم زده را در آن تحیر از خوردن غم درونه شد پر
1 ای چاره ده ماهه زرگانی هم خضر و هم آب زندگانی
2 اکنون که نداری از خرد ساز می پروردت زمانه در ناز
3 امید که چون شوی خردمند خالی نکنی درونه زین پند
4 از چارده بگذرد چو سالت گردد مه چارده جمالت
1 چون ماند پریوش حصاری در حجرهٔ غم به سوگواری
2 قیس از هوس جمال دلبند در درس ادب دوید یک چند
3 در گوشهٔ صحن و کنج دیوار میکرد سرود عشق تکرار
4 بی صرفه همی شتافت چون کور بی رشته همی تنید چون مور
1 شاهی که، به نصرت خدایی، ختمست برو جان گشایی
2 سلطان جهان علاء دنیا سرمایه ده سرای دنیا
3 چون سعد فلک سعادت اندود یعنی که محمد ابن مسعود
4 ختم الخلفاء درین کهن طاس ز آدم شده نی ز آل عباس
1 فرخنده شبی که آن جهان گیر از نطع زمین شد آسمان گیر
2 برخاست ز خوابگاه این دیر در مرقد چرخ شد سبک سیر
3 برداشت ازین خرابه محمل در منزل ماه کرد منزل
4 ز آنجا به طریق تاجداری بنشست به دومین عماری
1 گویندهٔ حکایت آن چنان کرد کان خسته چو باد پدر روان کرد
2 آمد به سرای خویش رنجور نزدیک به مرگ و از خرد دور
3 مادر چو بدید حال فرزند بگسست ز درد بندش از بند
4 بوسید، چو مادران، سرش را تر کرد به گریه پیکرش را
1 چون من بدو نامه زین ورق پیش راندم قلمی ز نکتهٔ خویش
2 از روح قدس شنیدم آواز کای کرده لب تو گوش من باز
3 نی آن رقم خیال کردی بل جادویی حلال کردی
4 آن به که کنون، درین تفکر کاهل نشوی به سفتن در