1 چون رفت به گوش هر کس این راز وز هر طرفی برآمد آواز
2 کازاده جوانی از فلان کوی شد شیفتهٔ فلان پری روی
3 در مکتب عشق شد غلامش خواند شب و روز لوح نامش
4 مقصود وی آن بت یگانه است وآن درس تعلمش بهانهاست
1 چون ماند پریوش حصاری در حجرهٔ غم به سوگواری
2 قیس از هوس جمال دلبند در درس ادب دوید یک چند
3 در گوشهٔ صحن و کنج دیوار میکرد سرود عشق تکرار
4 بی صرفه همی شتافت چون کور بی رشته همی تنید چون مور
1 گویندهٔ حکایت آن چنان کرد کان خسته چو باد پدر روان کرد
2 آمد به سرای خویش رنجور نزدیک به مرگ و از خرد دور
3 مادر چو بدید حال فرزند بگسست ز درد بندش از بند
4 بوسید، چو مادران، سرش را تر کرد به گریه پیکرش را
1 پیر از دل دردمند برخاست اشتر طلبید و محمل آراست
2 از اهل قبیله مهتری چند گشتند بهم ز خویش پیوند
3 رفتند ز بهر خواستاری در حلهٔ لعبت حصاری
4 آمد پدرش به مردی پیش ز اندازه نمود مردی بیش
1 خوانندهٔ حرف آشنایی زین گونه کند سخن سرایی
2 کان پیر جگر کباب گشته وز بادهٔ غم خراب گشته
3 چون زد در عروس نومید شد ساختهٔ گزند جاوید
4 شد در پی آنکه تا چه سازد کان عاشق خسته را نوازد
1 توقیع کش مثال این حرف در نامه، سخن چنین کند صرف
2 کان سوختهٔ خراب سینه اورنگ نشین بی خزینه
3 از نوفلیان چو بی غرض ماند لختی ز فراق در مرض ماند
4 چون پیکرش از نشان نستی آمد قدری به تن درستی
1 گویندهٔ این کهن فسانه زان شعله چنین کشد زبانه
2 کان شمع نهان گداز شب خیز پروانه صفت بر آتش تیز
3 کبکی که شکسته بال باشد شاهین زندش چه حال باشد
4 چون غم زده را در آن تحیر از خوردن غم درونه شد پر
1 آغاز صحیفهٔ معانی بر نام خدای جاودانی
2 آن را که هدایتی رساند اندازه کرا، که واستاند
3 وآن را که کند ز روشنی دور آن کیست که باز بخشدش نور
4 وآنگه ز خراش سینهٔ خویش خونابه فشانده از دل ریش
1 آغاز سخن به نام شاهی کار است چو چرخ بارگاهی
2 سازندهٔ گوهر شب افروز روزی ده جانور شب و روز
3 دیباچه گشای باغ و بستان گویا کن بلبلان به دستان
4 کاین قصهٔ محنت از غمینی بر سیم بری و نازنینی