1 ماتم کده شد جهان نهان نیست ماتم زده کیست کاز جهان نیست
2 زان جمله یکی منم درین سوز از روزی خویشتن بدین روز
3 کامسال، دو نور از اخترم رفت هم مادر و هم برادرم رفت
4 یک هفته، ز بخت تفتهٔ من گم شد دو مهٔ دو هفتهٔ من
1 افسانه سرای شکرین گفت ز الماس زبان، گهر چنین سفت:
2 کان گوشه نشین روی بسته بودی همه وقت دل شکسته
3 پرداخته دل ز صبر و آرام گشتی همه شب چو ماه بر بام
4 هنگام سحر، ز بخت ناشاد چون ابر گریستی به فریاد
1 گوینده چنین فگند بنیاد کان لحظه کزان غریب ناشاد
2 معشوق عزیز، روی بنهفت آن کشته به خواب بی خودی خفت
3 از زندگیش نبود اساسی تا از شب تیره رفت پاسی
4 چون باز آمد رمیده را هوش افتاد، درونه، باز در جوش
1 چون گنج هنر گشاد بختم نوباوهٔ غیب گشت رختم
2 ارزانی گوهر گران خیز کرد از همه سو خزنده را تیز
3 میخواست بسی دل هوس باز کز سحر قدیم نو کنم ساز
4 بیرون دهم از دم درونی با جادوی رفته هم فسونی
1 گویندهٔ این حدیث زیبا زین گونه نگاشت روی دیبا:
2 کان زهرهٔ شب نشین بیخواب چون در غم دوست ماند بیتاب
3 چون غم زدگان به درد میبود با ناله و آه سرد میبود
4 هر گریه که کرد موج خون ریخت هر دم که زد آتشی برون ریخت
1 آغاز صحیفهٔ معانی بر نام خدای جاودانی
2 آن را که هدایتی رساند اندازه کرا، که واستاند
3 وآن را که کند ز روشنی دور آن کیست که باز بخشدش نور
4 وآنگه ز خراش سینهٔ خویش خونابه فشانده از دل ریش
1 آغاز سخن به نام شاهی کار است چو چرخ بارگاهی
2 سازندهٔ گوهر شب افروز روزی ده جانور شب و روز
3 دیباچه گشای باغ و بستان گویا کن بلبلان به دستان
4 کاین قصهٔ محنت از غمینی بر سیم بری و نازنینی
1 چون نافه گشاد باد نوروز بشکفت بهار عالم افروز
2 از شبنم گوهرین شمایل آراست، گلوی گل، حمایل
3 نازک تن لالهٔ دل افروز لرزنده شد از نسیم نوروز
4 با شاهد و می خجسته نامان گشتند بهر چمن خرامان
1 آمد چو خزان به غارت باغ بنشست به جای بلبلان زاغ
2 هر غنچه که جلوهکرد گستاخ در ریختن آمد از سر شاخ
3 ریزان گل و لاله، شست در شست مالنده چنار، دست در دست
4 گیسوی بنفشه خاک بوسان چون زلف خمیدهٔ عروسان
1 خوانندهٔ این خط کهنسال زین گونه نمود صورت حال
2 کان بت چو ازین سرای غم رفت با همرهٔ عشق در عدم رفت
3 مادر که بدید حال لیلی برداشت به نوحه وای ویلی
4 آهی ز جگر چنان برآورد کاختر زدمش فغان برآورد