1 ای یار لطیف دلستان نازک قیماغ و عسل بیار و نان نازک
2 قیماغ ز لطف عارض همچو شیر نان و عسل از لب و دهان نازک
1 بر گوش رسد همی نوا خوانی دل جان بی خبر است از غم پنهانی دل
2 از سوز درون هیچ نگویم لیکن از چهره عیانست پریشانی دل
1 ای سرو اگر ترا چو طوبی خوانیم از سرکشیت بجای خود بنشانیم
2 با قامت او چند کنی نسبت خویش ما اصل تو و فرع تو نیکو دانیم
1 ای مالک روح از چه ترسی ز عدم قدرت ز فنای جسم کی گردد کم
2 گر فانی فی الله شوی جاویدی جاوید شود قطره چو پیوست به یم
1 شمعی که به رخسار نکو بودی گرم دید آن رخ و چون موم شدش آن دل نرم
2 پیش قد و چشم و خدمتش در بستان نرگس ز حیا برآید و یرو از شرم
1 کی باشد ازین تنگ برون آمدنم نامست ازین ننگ برون آمدنم
2 گویی مگر از سنگ برون می آید پروانه از سنگ برون آمدنم
1 هرگز نکشیدم آن سر زلف بخم چون دال بدست خویش الا بقلم
2 تا ابروی تو نون و دهانت میم است چشمم ز خیال هر دو باشد پرنم
1 تا فکرت من نهاد بنیان سخن آباد شد از من طرب آباد سخن
2 میخواست سخن ز دست بی طبعان داد دادم باشارت خرد داد سخن
1 دی از سر اسب ای قمر خانه نشین گر آژنگ فتادی که کند عیب تو زین
2 تو برگ گلی و اسب تو باد صباست از باد صبا برگ گل افتد بزمین
1 گفتم بچه ماند مژه ات گفت سنان گفتم که چو قدم چه بود گفت کمان
2 گفتم تو بیایی چه بری گفت که دل گفتم چو دهم تا نروی گفت که جان